بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-شعر حسینی –از خانم زهرا نقوی- بخش دوم-در شب اخر-شب قبل از پایان-به ارامی دردرون چادرها گام زدم-شاهد مشکهای خشک شده-اویزان  به چادرهابودم-بچه ها بازبان خشک جون صفحه سنگ- غلطان درلبان سوخته شده –انان صدای بلند امواج ارا که بشدت روان بودند اگاه ومیشنیدند-که درنزدیکی انان بود- اوباشان همراه به رودخانه را سد کرده بودند-من شاهدبودم که مادری شیری-برای تغذیه فرزند اش نداشت-که حداقل تشنگی بچه را برطرف میکرد-تاخون به گلونازک اش  برسد(شخصی است- تا می درخم بجوش اید)خواهر معظمه-  اش  زا که بهمرتبه اعلا رسید- وسپس درنقش مادری – پسران خودرا برای سلاخی فردا اماده میکرد-فلباشسریع باز میگشت بارها تافقط احساساش برای بردارباشد- گریه اش برای فردا که شاهدافتادن خورشید پرجلال ودرخشان برخاک بیابان دشت وسیع نینو نگه داشته بود- خانمی که  همه چیز داشت ولی تنها ایمان پرصلابت باقی مانده بود-تابرای-او ایمان استثنائی خاص باشد