بسم الله الرحمن الرحیم- نظریا ت شخصی است- برادران زردتشتی گول غربرا نخورید- دورانی است که دیگر کسی نمیتواند  فریب بخورد مگر وخوداش بخواهد امروزه اقلیتهای  برای غرب طلا هستند چون درتحت فشاراقلیت هستند  وممکن است  دین خودرا ببازند ولذا قلمه غرب میشوند تنها اقلیت شیعه است مقاوم است ودست به حقه بازی نمیزند هردنی که اسرارخودرا  حاضر نیست دراختیار مردم  قراردهد- حقه بازی است  بامخفی کاری چیزی پیش نمیرود- وسرانجام همه نها ابوحنیفه شدن است وجنگ  گلادیاتوری باز  راه  میاندازند که جهتی ندارد در  قبلا زانقلاب ساکت ترین ونجیبترین افراد زردتشتی  هابودند یک دبیر بسیار  جالب مازردتشتی دردبیرستان داشتیم زیست شناسی درس میداد وبسایر ژستی وارام بود یک روز بچه ها گفتند یک مقداری از دین خودبگوئید- ایشان فرمود زرددتشتی رادرقبر مسلمان نمیگذارند ومسلمانان رادرقبر  زردتشتی نمیگذارند هرکس در  لاک خود فرورود انزمان فرق زردشتی داشتیم-من تصورکردم که ایشان فرقه خودرا نمیخواهداشکار کند همین طوربود زردتشتیان  به خاطر گیچی منابع-مانند شیعه اصول دین وفروع الدین ورساله وتوضیح المسائل نداشتند ولی درهند گویا یک چنین کاری انهم فقط در توضیح المسائلتکالیف درست کرده بودندودرجه اجتهاد میدادند یک فردی از ایران رفتهبود  وانجا اجتهاد خودرا گرفته بود بهایران برگشته بود وایشان مرید ان فردبودالبته بعدها من اینمطلب فهمیدم از زبان خودایشان ان ناب درست ماند ابوحنیفه بسیاری از احکام رد کردهبود وفرموده بود عقل محض ملاک است هرجا اغتشاش شد کارشیطان است ایشان بعداز انقلاب درس  دینی میداده است- درشیراز یک معبد ساخته است همیشه خدا درباش قفل بود – جناب حضرت ایت الله  استادمعززومجاددین –اقای  حضرت مرتضی مطهری  رحمت الله علیه درکتابی مینویسد همیشه هر امری از   سرچشمه اش بگیرد ازمنبع خوداش استفاده کنید ایشان شرحی  دقیق ندادبعدا عالمی من رامتوجه کرد داستان  کاتولیک بود  بیش از پاپمطرح است  ودراین موردانزمان داستان زیادی ساخته شد شخصی نزد فردی رفت وگفت شمادرچه مراتب دینی هستی- گفت واقعا  مدتی کوتاه درعرفان دین کار کردم فرد بیرون امد دم درب کسی راددید از مریدان  فرد پرسید ایشان گفت ان فردرا جریان گفت  اقا فرمودغلط کرده است ده اعجازانرا مندیدهم همه رابزانو درمیاورد برو دنبال کارت ان مرد برگشت  وگفت عظمت منراهم جز طلبه خودرا قراربده اینجریان- زردتشتی  ودیگران است خلاصه یک روز درب باز بودمن  داخل رفتم ویک اطاق درباش باز بود ودختر خانی بی حجاب انجا بود وگفتم منرادرکلاس درس دینی بگذارید  انزمانمن دانشجو بودم وبا برادران زردتشتی  مایل به شناخت بودم همه طفره میرفتند- وفقط یکی از انها  فرمودند هفتاد درصد این کتاب ها مجعول است ولی دین ایرانی است ایشان فرمودند ما درس دین نمیدهیم چون کار خانواده است- فقط امسال تابستان یک اردو برای بچه هاداریم وکمی هم درس دین میدهیم   ان معبد در خیابان زندبودمن گذری عبور میکردم  دین  روی درب روی کاغذی نوشته است  جلسه بحث وگفتگ هرپانزده روز روزپنچشنهازتاریخ فلان وساعت فلان  افراد شرکت کنند اتفاقا استاد  از پله ها امد- این معبدساز کاریکی از فرماسیونهای زردتشتی  است- نام اش  اخراش فیروز – نزد شاه میرود  اینجا که تهران پارس است جزوخالصجات بود- خالصجات زمنهای دولتی محسوب میشد که بایدمجلس قانون برای ان درست کند درهمه جا انگلیسی ها اقیلتهای خاص ثروتمند کردندمن جمله زردتشتیانهند ودرایران هم میخواستندچنین کنند- اقای فیروز نزد شاه میرود که این خالصجات رابه من بدهید شاه میفرماید  امکان ندارد- ایشان میفرمایدانگلیسی های چنین گفتند- شاه میگویدپس بیادیک برنامه ای درست کنیم-کهتهران از سمت شمال دیگر نمیتوادندپیش برود وقیمتها مداوم گران میشود واب داردکم میشودوخطرسقو  هوپیماهای جنگی  وشکوروی است وبهکرج وصل شودمکافات شروع میشودوما فعلا  نمیتوانیم حمل ونقل انراتامین  کنیم  بهقیمت یکملیون تومان ان  منطقه رابه ایشان میفروشند که همه وارد خوداش درست کند و خانه ارزان درست کند ووام میگیرد ومسلما هم  شریک است  وایشان قول میدهدیکمعبد درست کند وا زپول انجادرهند سرمایهگذاری کند- من بهجناب اقا گفتم که اگرامکان دارد اسم من درکلاس بنویسید- ایشان فرمودند مادرس دینی نداریم اینکلاس فقط برای ان است برروی درک دقیق کتب زردتشتی روی مطال ب مشکل بحث کنیم ویک راهحل پیدا کنیم    تعدادی که مایل هستند پانصدنفر هستند ولی یک کلاس کوچک به مادادند-که فقط پانزده نفر جای میگیردشما چون  علوم خاص بلدنیستید از اینکلاس چیزی یاد نمی گیرید-من گفتم اجاز ه  دهید که یکیدوجلسه من بیایم وببینم کهبرای من قابل استفاده است ویا نیست ایشانفرمودند افرادما  مهمتر هستندمن رفتم-  جناب استاد در  دانش سرای مقدماتی ان زمانتدریس میکرد که مادرمن ریس بودوپدرمن   برنامهای  دانشسرای  گذشته انگلستان ترجمه کرد و رفت روش ان دانشسرای  بران اسا نوشت ازجمله ایشان هم در   پیشبرد ان-کمک کرد زمانفوت پدرمن ایشان بهخانه ما امد که مادرمنزل هم جلسه گرفتیم- عینک گرانبهای خوداش را جا گذاشت-مادر مگفتند خانهایشان حول وحوش خانه شما است خانه اش را پیدا کن واین عینک را به ایشان بده-من خواستم سرهذرکوچه از صاحب خانه سئوال کنم  ایشان انجا است ویانیست چهره شنخاته شده شهربود اتفاقا ایشان در خیابان دیدم وگفتم ادرس منزلرابدهید تامن عینک را بیاورم ایشان فرمودندنیاز ی نیست- من یکعینک دیگر خریدم وانطرفها میایم یکدفعه سرخواهم زد ومنمتوجه شدم که ادرس خانه را نمیخواهد بدهد-گفتم شما کلاس دارید فرمودندبله کلاس دارم بحث شروع شد وفرمودند من هرمطلبی درک نمیکنم رد میکنم وهرمطلبی باعقل وعلم سازگایرندارد  رد میکینم وعقلانی  حکم میدهم- ایشان فرمودندشیطان پس از انکه درس طلبگی ها  تمام شد یکی از بچه شیطان طلبید وگفت برو فلان شهر کارت را شروع کن از چه سبکی استفاده میکنی  گفت از طرح ترس شیطان گفت  کودن هیچ چیزی یاد نگرفتی   دومی امد گفتاز چه سبکی استفاده میکنی گفتاز طرح شهوات  باز شیطان گفت احمق برو چیی یادنگرفتی سومی امد گفت یک دین جعلی پرزرق برق درست میکنم وانهادران پیلهقرامیدهم خودشان بلدهستندکه چگونه افراد را  نگهدارند ومن بهانه کمک میکنم  شیطان گفت پیشانیت راجلو بیار تامن ببوسم وگفت همه بایداز ایشان تبعیت کنند –من یادشعر مولوی افتادم که یک اژدها درسرما یخ زده بوداانرا اوردند به رسوتا که بچه ها سوارش وندوباز کنند  یک فردهوشیار گفت این اژدها نمرده است ودراثرافتاب زنده میشود و افرادشهرا میبلعد وانها قبول نکردندوهمین اتفاق افتاد-ادامه دارد