شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۴۲ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-درباره
برخوردشیخین-با حضرت فاطمه سلام الله علیها-یک چالش ساده نیست- وبه یک موضوع کم
اهمیت- نبایدتلقی کرد- درهمین انقلاب ما ان مقاله
-داریوش همایون به نگارش احمد
رشیدی مطلق ورحلت مرحوم عظمت دکتر علی شریعنی
رحمت الله علیه- جریان انقلاببشدت مواج کرد که کشتی حکومترا غرق کرد- زیرا
ستون محکم بنیاد شخصتی که اگاهی دهند
وروشن ساز وحرکت دهند –موتور امید وحرکت
دهند مرد م را میخواستند ویران کنند—وی خوب مردم اگاه بودن .منتظر بودن که حکومت
حرف اخرخودرادرجهت بهبودی ملک- ومردم وملکوت -بزند درنتجه تصمیم نهائی را
گرفتند-ونتوانستند- انرا حتی خنثی کنند--- درسطحی بالاتر این جریان فدک وهجوم
شیخین به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها است- وبسیار روشن است-دانشمندان جامعه
شناس بیان میکنند اگر افراد در گذشته هرکاری کردند ودرجائی گول وفریب خوردن-
دراینده نه بایدانهارا زیاد مذمت کردزیرا حقه باز هابسیاراندیشنده اندرگ خواب را
پیدا کردهاند-ولی بعدا درطول زمانه کم کم معایب ان فریب ها اشکار میشود- درهمان که
فریب های گذشته اشکار میشود همان افراد باز دردام حقه باز های زمانه هستند-من داستن جنگ حضرت علی علیه
السلام باغول بیابانی- عمرو عبدودمی
خواندم – عبدود- یعنی عبد –خدای ود- باخود میگفتم این روش حضرت علی علیه السلام
برخلاف جوانمردی بوده است .چرا عمروعبدود از پیامبر اکرم صلواته اللهعلیه واله
والسلم- معجزه نخواست- تا منبع اصلی بدست من رسید هر لحظه حضرت علی علیهالسلام
تاکتیک میزده است که همه مات ومبهوت میشدند حتی عمرو عبدود مات ومبهوت شده است وهر
لحظه اصحاب تکبیر میگفتند- معاویه علیه العنت الی ابد الاین به مردم شام گفته است
این تکبیر ها برای رشادت ماهرانه
حضرت علی علیه السلام نبوده است – یکجوان هیجده ساله که جنگ نکرده است
تاکتیک جنگی ماهرانه ندارد که بتواند درمقابل عمرو عبدود اظهار وجود کند حضرت علی علیه السلام- روحیه خوداش را باخته بود
اصحاب تکبیرمیفرستادند- که روحیه پیداکنند وسرانجام اصحاب هجوم اوردند وایشان را
گشتند- ومردم شام که حضرت علی را لسلام راندیدند باور میکنند- فقط شهامت ایشان
برای شهید شدن امدند-اما- داستان- عمروبن عبدود- چه از لحاظ فیزکی بدن وچه از لحاظ
هوش جنگی منحصربفرد بود وخانداناش میگفتند
این لطف خدای –ود- است- این بیچاره باور کرده بود تاکتیک دزدی ایشان از کاروان
بسیاربزرگ وبا داشتن گارد بسیارقوی- بدین صورت بوده است که انزمان بعضی افرادیک
ماالتجاری تهیه میکردند وخودشان با کاروان میرفتند مثلا شام- وانجا میفروختند ویا
پول ویا کالائ رای میاوردند وبسیاراز انهابالباس رزم میرفتند که اگر دزدان حمله
کردند بتوانند تاحدی دفاع کنند- افراد عمرو درحدودسی نفر- بالباس رزم ویک شتر
هرکدام وسوار براسب که درصندوق شتر تیروکمان
وشمشیر علاوبر شمشیربرکمربسته میرفتندکه بعضی از افراد خودی حتی
شمشیرنداشتندحرکت میکردند- به یک سربالائی میرسیدند-تپه بوده است بلند که ساختاران
طبقه بطبق لایه های سنک اتشفشانی داشته است درجوار یک تپه بزرگر- که پشت این
دیواره سنگی را خالی کرده بودندکه درپشت ان کمین کنند- کاروان می امده است بسیار
درانجا دقت میکرده است وکاروان ردمیشده
است تا تقریبا ازنصف میگذشته است که انها شروع به تیراندازی میکردند ولی دوستان
خودرا نمی زدند افراد با شترها فرار میکردند ولی بعضی شترها رها میشود بلافاصله ان شتر هار اندکی درسطح
پائین تر نگه میداشتند ودوباره به کوه باز میگشتند- گارد کاروان از افراد دواطلب
میخواست به جمع انها بپوندند وبه انها اسلحه میداد من جمله تیر کمان وباز میگشتند
که پشت کوه بالابرونند باانها درگیر شوند به کنار کوه میرسیدند ارام ارام از کوه
بالا میرفتند درهمین موقع یاران عمرو درصندوق راباز میکردند وشروع به تیراندازی
وحمله باشمشیر واز بالای کوه هم عمرو حمله با تیروکمان انجام میدادند عدهای
کشته وعده ای فرارمیکردند- یاران عمرو یک
سری گودال کنده بودند وصنودق داخل گودال قرار میدادند وروی انها یکپارجه سبز قرار
میدادند وگودال را پر میکردند ودر چهار گوشه گودال چهارخار که بانخ رنگین به انها
وصل کرده بودند قرار میدادند وبه سرعت باشتران واسبها به سمت یک محل امن میرفتند-
دوباره گاردنیرویرامجهز میکرد وباز میکشت ومتوجه میشد که انها کوه را رها کردند
ورفتند باسرعت هرچه میرفت کسی راپیدانمیکرد وتعجب میکردند که این شتران با بار
سنگین چکونه غیب شدند وزمانی که مایوس میشدند میرفتند وانها باز میگشتند وصنودق
هارا باخودمیبردند-عمرو یک اسبی داشت وانرا بخوبی تعلیم داده بود یک ندا که
سرمیداد اسب به سرعت جست وخیز میکرد وپشت سران فرد قرار میگرفت وگاهی با سر به ته اسب مقابل
میزدکهان اسب رم میکرد .فرار میکرد ویک شمشیر بسیاربلند وسنگین داشت به موقع ضربه
سختی وسریع وارد میکرد عمرو با اسب از خندق پرید ومبارزه می خواست یعنی هل مبارز
گفت کسی جرئت رفتن نداشت- وحضرت علی
السلام به سمت او رفت- وکناراو قرار گرفت درحالی که سواربراسب- عمرو یکی تاکیتک
های او این بودکه فرد را خام میکرد-که او
دوست او است وناگهان به اوحمله میکرد .واورا یا می کشت ودارائی اورا برمیداشت ویا
اورااسیر میگرفت وباپول اورا رها میکرد-از پدرحضرت علی علییه السلام خیلی تمچید
کرد وبرای انکه دل حضرت راخالی کند گفته
که شماتازه سبیل دراوردی بگذارافراد دیگر که
مایل هستندبه بهشت بروند بیایند شما حریف من نیستی وکشتن شما برای من
افتخاری نمیاورد- حضرت غضبناک شدن وفرمودمن حریف شماهستم- خیلی همه تعجب کردندحتی
اصحاب داشتن برای حضرت دعا میکردندکه دران دنیا راحت باشد—حضرت ایاشن به اسلام
دعوت کگرد وفرمود پیامبر اکرم صلواته اللهعلیه واله والسلم اینجا تشریف دارند
معجزه ای میخواهی از ایشان بخواه وفریب
شیادانرا نخور- وایبشان ناسزا گفت- درضمن صحبت حضرت علی علیه السلام یک غلافی درست
کرده بود ونوک شمشیر هم تیز کرده بود- حضرت علی علیه السلام تعیم دهداز تکنولووژی
غافل نباشید- ارام ارام کمربند زین را که به دوطرف وصل است پاره کرد دواحتمال است
ویاواقعا اینکارا کرد بودن انکه اسب متوجه شود- ویاانکه اسب دذتسخیر حضرت رسول
اکرم صلواته الله علیه واله والسلم است چیزی نگفت-حضرت رو کرد بهعمرو وفرمودندتوچه
جنگجوئی هستی زین ات پاره شده ومتوجه نیستی – این روش دقیقا روش توخالی کردن دل
است- عمرو بهحرف حضرت ایمان داشت سراش را پائین کرد- تعادل به هم خورد وعمرو به
زمین فرودامد وخیلی تعجب کرد واصحاب تکبیر فرساتند هنوز جنگ شروع نشدهاست- بعضی
گفتند حضرت علیه السلام پای عمرو را زد درحالیکهنوشتن عمرو سالم به پایئن امد
واگرمیخواست حضرت صلوته اللهعلیه واله
والسلم ضربه ای بزند به سر-ان ملعون میزد-
حضرت علی علیه السلام فرمودند کمربند را دوباره اگرداری بند- تاسواره باهم بجنگیم-
این عظمت علی علیه السلام است- ولی عمرو قبول نکرد وگفت پیاده میجنگیم- بهنظرحقیر
کمی به اسب مشکوک شد- حضرت علی علیه السلام میفرمودعمرو تو دریک قدمی بهشت هستی وان ملعون ناسزا میگفت- جنگ با شمشیر
شروع شد زمانی عمرو خوداش درنقطه ایدهال دیدضربه مهلک با تمام قدرت فرود اورد-
حضرت علی علیه السلام بسیارخونسرد دوقدم کناررفت وعمرو به سختی خودرا کنترول کرد
کهشمشیربه زمین نخورد باز تعجب کرد وهمه تکبیر فرستادند این امرنشان از مهارت بی
حداست- دفعه بعدهم همین اتفاق افتاد باز اصحاب تکبیر گفتند وهمم دراعجاب
بودند وبزرگان قریش بهافراد گفتند
اخباراین جنگرا جائی نگوئید- دفعه سوم حضرت علی علیه السلام یک ضربه فوقالعاده
شدید به زیر دسته شمشیر زدند- شمشیراز دست عمرو خارج شد ودر خندق فرودامد عمرو
خیره به بازوی حضرت علی علیه السلام کرد وگفت این بازو چگونه چنین کاری را کرد-
نیزه را اماده کرد وبه نزدیک حضرت علیه السلن که رسیدقلب ایشان را نشانه کرد ونیزه
را رها کرد- حضرت علی علیه السلام بلافاصله نشستند ونیزه درجایئی دور به زمین برخورد
کردعکرمته بن ابوجهل پسر ابوجهل یک پهلوان بد متوجه شد کارعمرو تمام است بااسب
ازروی خندق پرید وحضرت علی علیه السلام یک نهیب زدند وایشان فرار کرد ورحیه قریش
بشدن فروکش کرد .دو باره با اسب پرید وبهخندق رفت تاشمشیرعمرو رابه او بدهد- وحضرت
علی علیه السلام سریع به خندق رفت ودرجا اوراکشت- وبه نظر حقیر حضرت علی علیه
السلام دودست عمرورا زد واو که نشسته
بودبه سینه خواباند باز اورا نصیحت کرد واوملعون تفی به صورت انداخت وحضرت علی
علیه السلام بلندشدند چند قدمی چرخیدند وسپس سران معلون از سرش جدا کردند ولی
ایشان را طبق سنت ان زمان مثله نکردند مثله کردندبرای انبود که رعب ایجاد شودچشم
وگوش وبینی را میبریدد وسط لب را عمودی شکاف میدادند ودندادنها را
خرد میکردند- شکم را پاره میکردند وروده را شکاف میداند تا فضولات بیرون ریختهشود
و بانوک شمیر صورت فرد با فضولات الوده میکذند ورو.ده را پشت گردن فرد میانداختند
والت تناسلی را میبریدند وتمام وسائل با ارزش فرد مال فاتح بود-حضرت علی السلام
بهدخترایشان فرمودندبیاد جسد ووسایل انرا مالک شو- دختری که پدراش انچنان مقامی
دارد وجلوی چشم خوداش کشته است بهجای نفرین از حضریت علیه السلام تشکرد واور
جوانمرد دانست وگفت باعث افتخاراست پدرمنرایکجوانمرد کشت- تبلیغ ازاین بالاتر نمیشود-ادامه دارد