بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- امروز متوجه شدم که متاسفانه- فرهنگی وعارف شهیر حضرت –کریم محمود  حقیقی رحمت االله علیه- دارفانی  را ترک کرده اند- ایشان هم در دبیرستان شاپور سابق معلم  دینی واخلاقی من بودند- بسیار چهره ممتاز ی داشتند- یکی از شیک پوشان شهر شیرازبودند که درلباس خاص پوشیدن منحصربفرد بودند- غالبا از کت چهارخانه- سفید زرد ویا سرخ سفید ویا سبز سفید وپیراهن  مارک سفید خاصی که  چهارستون نازک  ابی رنگ پریده اطراف دکمه  وشلوار شوکلاتی   شییکی میپوشیدند-که نمونه نداشتتند- و علاوه برتدریس کتب دینی  به اثبات علمی توحید از طریق اندام انسان بسیار مسلط بودند ودر مسائل  واعتقادی وبخصوص درباره حضرت علی علیه السلام واخلاقی  بخصوص از جناب سعدی کد زیاد می اوردند—گرچه کلاس کوش اش- به این حرفها عنایتی نداشت-وبعدا من افتخار پیدا کردم  همکار ایشان در مراکز تربیت معلم باشم وایشان هم سخنرانی ها ی جذاب داشت وهم وقت از حضرت مرحوم ایت الله نجابت رحمت الله  میگرفتند-که اساتید وبعضی از دانشجویان خدمات ایشان برسیم- ایشان درنزد ان بزرگوار  درس عرفان میخواندند- وهم چنین درنز حضرت ایت الله عظمت  جناب اقای عبدالحسین دستغیب رحمت الله  همچنین باره عرفان اسلامی تلمذ میکردند- یکدفعه ما با همراهی ایشان به سردرس حضرت ایت نجابت رحمت الله علیه رفتیم- اساتید وتعدادی از دانشجویان امده بودند سئوالات خاصی قرار بود ازان بزرگوار وعلامه سئوال شود بعداز معرفی افراد ایشان فرمودند اول چائی  ومیوه وشیرینی  میوه  ظرفاش نزدیک کن من بود منخواستم بلند شوم وتعارف کنیم فرمودند شما بنشنید این درس اول عرفان کریم اقا باید تعارف کند- وهمچنی خدمت مرحوم ایت الله  حائری شیراز ی رحمت الله علیه  جناب کریم محمد حقیقی- سه جلد کتاب در باره عرفان واخلاف نگاشته بودند وبه اساتید  تقدیم کرده بودند- بحثهائی درگیربود که قراربود وایشان وحضرت ایت الله حائری شیراز باهم مباحثه کنند ویا تنها ایشان پاسخ دهد یک بار دروز نامه من خواندم که امام الراحل رحمت الله  علیه فرمودند-که قهرمان کسی است که نفس خود یامن خود مانند یک بچه بغل میکند وحرکت میکند منظور ایشان جیستضرت ایت الل حائری شیراز ی داغ کرد  تمام مدت باقدرت کلمهوفشارکلمخانرا معنا کرد ودوستان فرمودذند شما اجازه دهید روال سابق ادامه پیدا کند- زمانی که ما ازتربیت معلم که درحدود بیست دوکیلومتر باشیراز فاصله داشت من مداوم از ایشان بحثاهای مختلف وعرفانی سئوال میکردم وایشان باانگیزه ت دم چائی کهمن پیاده میشدم پاسخ میدادند-  واز شخصیهای مختلف  ایرانی وعربی ونهج البلاغه وکتب مختلف شاهد میاوردم که گاهی دوستان اعتراض میکردند که ایشان خسته است مگرشما میخواهید دکترا عرفان بگیرید وگاهی من کوتاه میامدم- مرحوم دکتر  اسد لاری  رحمت الله ازایشان تعریف میکرد که ما هردو درشیراز هم کلاسی بودیم وهردو باهم وارد  اموزش وپرورش شدیم وهردو درلار استخدام شدیموهردو دریک اطاق خوابگاه معلمان  بودیم- ایشان تاپاسی از شب مطالعه میکرد وگاهی هواخوب بود من دربیرون میخوابیدم- ایشان مقالاتی مینوشت با اسم مستعار- ک- م- ح چاپ میکرد ودروی کارت اطاق نوشاه بود اسدی و-ک-م-ح که هروقت وارد خوابگاه میشدم میگفتم کاف-میم –ح  امده است یانه-  ایشان مدتی  باکتابخانه حضرت شاه چراغ صلواته الله علیه همکاری داشت درطول سال تحصیلی  هفته دوجلسه ودرتابستان بیشتربود وتمتم کتبی واقعا میتوانست مشکلات مردم جوابگو باشد با مطاله که گاهی بهتهران رفته بود وبابعضی انتشاراتخواستهبود که کتب های خاص را به ایشان معرفی کنند جمع اوری کرده بود وخود ایشان درکتابخانه بعضی از این کتب را تدریس میکردوبه مشکلات اعتقادی  ومذهبی جواب میداد وکتاب معرفی میکرد گرچه قانون کتابخانه دادن بعضی کتب جایز نبود ولی ایشان میدادکه بخانه ببرنند ومتاسفانه من بسیارکم استفاده کردم وچند کلاس اعتقادی  واخلاقی وعرفانی داشتند که من رکس معرفی کردم یک دگروونی در فتار وخوراک ومنش  پیداکرد درحرم مبارک حضرت رضا سلام درنماز جماعت بابزرگواری ازفرهنگیان مال شهر رفسنجان اشنا شدم که ایشان هم درعرفان مطلعاتی  داشت واز احوال ایشان سئوال کردومن بسیار تعجب کردم انزمان  امکان سخنرانی ایشان درتلویزیون پخش شود وایرانهم بتواندملاحظه کند دلیلرا جوی اشدم فرمودند امام جماعتی که من به انجا میرویم یکی از شاگردان حضرت ایت الله نجابت رحمت الله علیه بوده است از یشان واز حضرت کریم-محمود حقیقی هم نمام ریاد میبرد وهمچین از حضرت ایت الله مرحوم شهید باعظمت ناب دستغیب رحمت الله علیهوخواستند تلف ن ایشان من برای یشان بفرستدم تا ایشان بعضی سئوالات از ان بزرگوار دریافت کند ولی تلفن ایشان تغیربود کرد وراهی برای پیدا کردن نیافتم مدتها قبل به منزل ایشان رفتم تا سئوالی  از ایشان بکنیم  ایشان درطبقه دوم دریک اطاقکه یک تخت خواب داشت ویک میزی کوچک وکتابی بررو ی ان میز بودکه درحال مطالعه بودن بشدت لاغر شده بودن کهمنتصور میکنم احتملامرض دیابت داشتند وفرمودند من مانند سال قبل نمیتوان زیاد کارکنم وبایددرتخت  اسایش کنم- و واقعا برای من درس بود پسر ایشان  طلبه بودند زنگ درب زدند- وایشان درب راباز کرد وبابچه هاشوخی کرد وگفت الان برای فوتبال می ایم- ایشان فرمودند ایران بشدت عوض شده است ایشان طلبه است بیشتراوقات با نوجوان میگذارند وهرچه میگیوم درسبخوانمیفرمایدهمین قدر کافی است اساس جذب نوجوان است- درهرحال یادایشان گرامی انشالله ازخوشه هائی که ایشان از  معصومین رحمتاللهعلیهم اجمعین- گرد اوردند حال برسرسفره ان بزرگوان درحال عیش ونوش هستند ازان انان بهرهای کاملرا بدست میاورد-انشاالله