بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است کافرین غالبا افراد سطحی هستند که یک عده میتوانند انهارا تحت تاثیر قرار دهند افرادی که مردم- تحت تاثیر قرار میدهند-تصور میکنند علامه هستند-نمونه ان جناب اقای راسل است- ایشان یک کتاب درباره اخلاق وبحث نظم خانواده نوشته است- وبه این تجه رسیده است که زن ومرد برابر هستند با همکاری باهم دیگر یک طرح- برد-برد باید تهیه کند وبران اساس عمل کنند—دراوائل زندگانی که کم تجربه بوده است عاشق یک خانم هنرپیشه میشود- اتفاق بیشترین زمان با ایشان سپری کرده است وسپس  جدا میشود وبا زن دوم وبا زن سوم  خوداش دکتری فلسفه داشته است وجدا عاشق راسل بوده است گفته بوده هرچه تو بگوئی من قبول میکنم- وهمین طورهم بوده است اقای راسل یکدفعه متوجه میشود بیشتر میخواهد کنار سالحل برود وانجا سپری کند ومطالعه کند کم کم به این فکر میافتد چرادرخانه نمیماند تصوراش این بوده است ساحل شگفت انگیزتراست پس کنجکاوی متوجه میشود به این خانم دیگر علاقه ای ندارد- ومیخواهد تنها باشد درانگلستان بهخانوداهای باهم زندگانی میکند وبهم علاقه دارند بخاطرپول وغیره طلاق نمیگریند-میگویند خانواده سالم واثبات شده است مقداری ایثارهم لازم-دارد اصولا خداوندمنان انسانها دراخلاق های مختلف ازمایش میکند  یکی هم ایثار است- به منزل میاید وجریان را میگوید انخانم گفته است بخاط شادی او من طلاق گرفتم وهمیشه نگران اوبودم ایشان قانون خوداش نقض کرد لذا بیانات ایشان دراین موارد-درانگلستان کم ارزش شد-قران میفرماید اینها-هدایت را درک نمی کنند فطرت براساس هدایت  ساخته وپرداخته شده است سرانجام ضرر رابرنفع غالب میکنند- افراد سفیه هستند ولی خودشان نمیدانند- برای سفها که انواع مختلف دارندقران نمونه هائی اورده است-که جالب اس اسلام اول  فقط چهارنفر مسلمان شدند وبعد درحدود چهل نفر از عقلا ازطرف پیامبر اکرم صلواته اله علیه والسلم انتخاب شدند ودلائل راستی ودرستی اسلام یاد گرفتند وکم کم جهت عمومی پیدا کر  وافراد خاص که فکرباز داشتند وتحت تاثیر رهبران بی خرد نبودند  بدنبال یک مجادله احسن علمی وعقلی به اسلام گرایش پیدا کردند کم کم توده ها به اسلام گرایش پیدا کرد واندکی باقی ماندنداهل ایمان به افراد اندک گفتند که مردم که مسلمان شدند-شماهم درپیروی از مردم مسلمان شوید میگوینداین مردم- سفیه هستند قران میفرماید محققا   اینهاخودشان سفیه هستند ولی خودشان به سفاهت خودشان علم ندارند نمیداند درک انها غلط است درست نیست بعد میفرماید چون احساس خطر میکند که مسلمان بر  همه چیز تسلط پیدا کنند وقدرت انها محدود کنند وپیروان انان را  ازانها جدا کنند-مجبور میشوند را شیطنتی را انتخاب کنند درحالیکه نفوذ کردندقوانین انهارابر سبک واراده انها تغیر دهند ولی نمیدانند خودرا فریب میدهند نه خداوندمنان را ونه مومنین رادرشیراز قبل از انقلاب یک دکتر پزشکی بنام جناب دکترازاد یک فرقه دراویش نعمتاللهی راه انداخت-تاحدی مستقل فکربود واندیشه خوبی داشت ساواک باکمک ارتش یک فرقه دیگری درست بنام فرقه دکتر مجذوب که دکتری یاادبیات ویاادبیات عرب ومانند ان داشت- ویک فرقه دیگری درست به مرشدی دکتر عینی که پزشک بود دستور داده بودند باهم کارد وخون باشید یکجوانی جناب معزز سرپرست گروه ما ایشان بنزدمن فرستاد که حرف های جالبی دارد ومنکمی ایشان تعلیم دادم شماهم مقداری ایشان راهنمائی کنید – ایشان یکجوان دیپلمه بود کارهای مختلفی انجام داده بود سرانجام نقاش ساختمان شده بود بخاطر کسادی  متوجه میشودارتش تعدادی نقاش ساختمان استخدام میکند که البته مقداری  درس نظامی یاد میگیرد ولی نقش اساسی  اوهمان نقاشی ساختمان است گفتهبود باید جزو گروه دکتر مجذوب باشی هرگاه ایشان فرمودند شما اهل هستید استخدام میشوید ایشان تمم سعی خودرا کردهبود جزوات ودستورات ایشان حفظ کرده بود وعمل کرده بودواستخدام شده بود ازقضا دکتر عینی در  پمپ بنزین دروازه قران شریک بوده است به گروه مجذوب گفته شده بود یک ا تش سوزی مختصر  انجام دهید که ایشان  اقدامی نکرده بوددرتابستان درخیابان جدید دروازه قران یک مقدار زمین خاکی بود ومیوه فروش وسبزی فروش  درانجا چادر میزند میوه میفروختند به ایشان ماموریت میدهند هرکدام وضعیت داش دارند  وتسبیح دارند غیره دمگوش بگوش این وضع مناسب نیست به خانم های بی حجاب احترام بیشتری  بکذار وارزانتر  بگیر وباخانم با حجاب منتظر باش-یک گیری بدهی – واگرقبول نکرد محکم بزن درگوش اش وکارت را نشان بده ومن دراطراف هستیم – ایشان جلو میرود دم گوش ایشان جریان میگوید وکارت را نشان میدهد ایشان میگوید-ما-نوکرشاه هستیم ومخلص دولت هستیم وچشمی میگوید وبه یکخانم باحجاب گیر میدهد- ایشان ناراحت میشود وارتش را ترک میکند وقران یادمیگیرد وتدریس قران به بچه ها میکند این گذشت من خدمت استادمعزز حضرت ایت الله کرامت الله ملک الحسینی  رحمت الله میرفتم ایشان درس را بعربی میدادند ولطف میکردند  برای من ترجمه میکردند ومن درسی داشتم  نحو برسی اموزش در دبیرستان ونحو اموزش در دانشگاه که مرحوم دکتر بصیری رحمتاله تخصص بسیار گرانقدری دردانشگاه تنسی امریکا پساز هفتسال تز 9وداش رانوشت وتاحدی از اسلام هم استفاده کرد هربرنامهای به برای دانشگاه نوشت دکتر فرهنگ مهرمزخرفکهاول سوادی نداشت  درامریکاجز ده دانشگاه مابقیه ردی ندارند- ولی درا راونشناسی تعلیم-و تربیت- اجوکشن-دنیا مات ومبهوت کردند بسیارنجومی کارکردند که هرشتهای دانشجو قول شود عاشق اش میشودوسخت کار میکند- دکتر فرهنگ مهر  جرائت نمیکرد که بگوید ساواک انرارد کرده است میگفت مخالف خواسته های شاه است که اطاق بغل دستی اومتعلق به ساواک بودیک از دانشجویان-که این درس گرفته بود دبیرستان ودانشگاه درامریکاخوانده بود  وتصثور میکنم دوسالهم درپزشکی ویامهندسی درس خوانده- به ایران امد طبق قوانین انزمان دردانشگاه پهلوی  ادامه درس داد- ایشان بنزد دکتر فرهنگمهر میرود با انگلیسی فصیح درباره چرا ایشان به شاه تفهیم نمیکند که اینبرنامه  باید پیاده شودواز دانشگاه امریکاکد میاورد ایشان گفت ده تا پیپ کوچک-تا بزرگ- درروی میز بود که مداوم میکشید امدجواب منرا به انگلیسی بدهد مداوم اشکال دستوری ولغتی گرفتم-وگفتم بیخود ادعای  متخصص دردین زردتشتی نکن من سوادم بیشتراز تو است ودرجواب من ماند  وایشان خلی سعی کردهبود ان جناب اخراج کند ونتواستند- وهمن گفت بهنزداوبرود   دستورات اسلام دراینموارد به بگودرتمام مدت ماز حضرت مرحوم ایت کرامت الله الحسنی دراین اره ایه قران وحدیث استفاده کردم وسرکلاس مطرح کردم ودرانگستان داستان جالبی رخ داد غول تعلیموتربیت جدید دنی یک فرد سی وپنچ ساله امریکائیبود  توسط دانشگاههای انگلستان بخش تعلیم وتربیت دعوت شده یکسخنرای برای  ریس بخش تعلیم وتربیت دانشگاه انگلستان صحبت کند یکی از دانشجویان گفت درفلان ساختمام بسیاردور ایشان سخنرای به انجابرو من   دراواخر صثحبت ایشان رسیدم-وارد سالن شدم صحبت تمام شد پرسید سئوالات خودرا مطرح کنید وهیچکس دستی بلند نکر د من دستم را بلند کردم گفتم جواب این اشکال را بدهید- چنددقیقه میخندید- وسپس نیم ساعت  شرح داد چگونه میشودانرا مهار  ودرست کرد- یکی از بچه ها گروه- یک دائی داشت که ثروتمند بودوجز گروه دکتر مجذوب بود گفت ایشان نزد شما میفرستم چند سئوال دارد انرا پاسخ دهید- ایشان یکروز جمعه به نزدم امد- فرمود من قلا بهنزد ایت الله مرحوم کرامت الله الحسینی رحمت الله علیه رفتم وگفتم من جزو دارویش نعمت اللهی  ایشان هستم یک سئوال دارم- ان عظمت بفراست درک کرده بود چه چیزی رامیخواهد بپرسد-فرموده بودند- اویک خری است –توهم یک خری هستی برو نزد او هرچه گفت قبول کن حق والانصاف درست جواب داده بود- ایشان فرمودند که امام صادق علیه السلام خمس را از  تکلیف مومنان ازاد کرده است-انفال  کهدرحدود هشتاد وپن درصد معادن وخاک وگیاه  وغیره میشود فقط باید دراختیار امام معصوم علیه باشد نبیادبه انهادست زد-واگربرای جهان مامجبورباشیم نفت بفروشیم بایدپول اش طلا ونقره کنیم دربانک بگذاریم تاامام ظهور کند ویا دربیابانی  دفن کنیم که امام علیه السلام انرابردارند- عده ای گفته بودند پس مالیات همنمیشود گرفت بایک ذکات چگونه  میشود کشوررا اداره کرد- دراینموقع رژیم شاه بهتر است-فرموده بود مخفیانه باشد شاه عمل میکند وبجهنم میرود-من همان جا فهمیدم طرح ساواک  است معلوم میشود شاه جهنم راهم قبول ندارد-یک منت هم سر مسلمانان میگذارد- من ده سئوال مطرح کردم وجواب دادم که حضرت رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم تاحدی قوانین انرا مشخص کردهاست وعمل کرده است واز حضرت امام صادق علیه السلام سئوال شد که اگرانفال دراختیار شما چه میکردید ایشان پاسخ دادند-حضرت محمد رحمتالله علیه فرزند امام هادی  علیه السلام به شهربلد رفت وطبق فرمان عمل کرد وشهرا اباد کرد وازهم جسته وگریخته مطالبی است- سئوال دهم که تمام شد ایشان خداحافظی کردند رفتند-دوستمن پس از مدتی بهمن گفتند ان ده سئوال بنویس  وجواب اش رابده-گفتم اتفاقی افتاده است-گفت ایشان که من سئوال اول بذهنمن رسیدایشان همان سئوالرا مطرح کرد وجواب داد تاده سئوال اینچنین شد ومن بریدم وبهنزد  دکتر مجذوب رفتم وگفتم من دیگرباشما نیستم