بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- قضا قدر- حرام خوردن-  لذت اولیه زیادی داردا-که حلال خودن درمراحل اول ندارد- مثلا گوت خوک بهمراتب لذیذ تر ازمرغ کوسفند وگوساله اتو فقط عیب ظاهری  اولیه  ان شکل خوک است- مثلا کسی ساندویچ فروشی را میانداخت درجائی پرت- به ظاهر پول کافی بدست نمیاورد مشروب فروشی میکرد که وضع زندگانی بچرخد- همین سئوالرا از امام صادق علیه السلام کردند ایشان فرمودند خداوندمنان علیم وحکیم است همه کار الهی سرچشمه از علم وحکمت وقدرت است-  راه الهی راباید رفت  حکمت ایجاب میکند گاهی انسان مثلا درتنگا باشد- امام حسین علیه السلام  - پیامبر اکرم- صلواته الله علیه واله والسلم قضا وقدر الهی درباره ایشان بیان کردند- وفرمودند این قضا وقدر بپذیر وبرسر قرار باش  چون بعضی شیطان ها میگویند خداوند بهترین مخلوقات خودرا کمک نکرد به ما کمک میکند؟؟- امام حسین علیه السلام در روز عاشور شلهزاده علی اکبر صلواته الله علیه واله والسلم درخواست میدان کردند بلافاصله امام حسین علیه السلام قبول کردند درحالیکه برروی صندی نشسته بودند بلند  نوحه خوادند وگریان شدند وراه تعیلم وتربیت  فرزندان را نشان دادند ایشان مثله مثله کردند وحضرت از جای خودبلند نشد اصحاب رفتند وجسدمبارک ایشان را  اوردند- حضرت قاسم علیه السلام امام حسین علیه  از فرستادند ایشان خود داری کرد وحضرت قاسم علیه السلام از طرف امام حسن علیه السلام کاغذی  به اما م حسین علیه السلام داد وایشان اجازه دادند وایشان راهم مثله مثله کردند وامام حسین علیه السلام از جا ی خود حرکت نکرد وبرای حضرت ابوافضل عباس باز  ایشان مثلثه مثله کردنددیررسیدند اما زمانی غلام لبنانی افریقای ایشان –جون- رفت که اجازه نمیدنند و.گفتند تو جوان هستی از زندگانی چیزی جز سختی ندیدی من یک خورجین پول به تو میدهم برو درکشور خودات درافریقا زندگنانی بهم بزن- قبول نکرد ونرفت اروزه بسیاریاز افراداوکراین میگویند ماهرگز دیگر برنمیکردیم- رفت  یک خطبه عمیقی درباره امام حسین علیه السلام بیانکرد  سربازان  عمربن سعد گفتند این مرد چه میگوید؟ گفت نشنیدید بزرگان سب-کرد یعنی دشنام بسیار بد- من سکه یک پول کرد  بروید اورا مثله مثله کنید  حرام خوری اینجا خوداش را ظاهر میکند-  سربازان  عمر سعد بعضی از انها سربازان ابن زیادهستند بعضی انها  جز گروهه ائی  قبیله های بودن هم از معاویه وهم ازا بی سفیان برای انها  پول میامدندولی حضرت علی علیه السلام بهتمام افراد انها یکسان از بیت المال میداد واین امر برای شیوخ توهین تلقی میشد ویک عده مثل حرمله ملعون دوعالم اوباش محل بودند که هرکس بهانها پول میدادومثلا دزد درختان گردو را پیدا کن این مرفت  درشبه در راه اب که گاهی ازانجااب میداختند  مخفی میشد دزد گردو که بالای درخت میرفت پایئن میاورد وسرش را جدا میکندومسرش میبرد درنزد مالک  مالک اورا دعوا میکرد که برا یپول بیشتر اورا کشتی درحالیکه من مایل نبودم ودرب هرخانه که باز بود با نقاب به خانه فریادمیزد به  اهل خانه که غالبا مرد انهانبود مخفی شوندودزدی میکرد وخارج میشد وهرکس درتعقیب او بود شبنه در کمین باتیر میزد واز او کمک میخواستند- برای این افراد حلال وحرام یکی است-هرکدام سود بیشتر داشته باشد- در جنگ کربالا شمر ذوال جوشن- دو زره پوشیده بخاطر خدمت حرمله سرمبارک امام حسین علیه السلام به اوداد که برود  از ابن زیادمعلون پاداش بگیرد او سرمبارک در یک کیسه چرمی گذاشت  به پیش ابن زیاد رفت وکیسه جلوی او گذاشت ابن زیادملعون پرسید این چست گفت خودات باز  کن ببین وفقتیکه سر دید یک لرزه بر بر بدن اش افتاد  وحتی یعضی نوشتن-که یک زلزله درکاخ امد به کنشی گفت اسم حرمله بنویس که پاداش دادم که دوباره نیایدبگیرد- حرمله سرقیمت توافق نکرد وسر را برد وبعد ماجرا پیدا کرد  ود دهکده وحتی  درنزد همسرش  را ملعون خطاب شد یک جائی درکوهستان داشت رفت مخفی شد جناب مختار علیه السلام هرچه کشت دروستا او-  اورا پیدا نکرد ارتش بیرون  اردو زده بود وگفتند باید حرکت کنیم ایشان گفت تا حرمله پیدا نشود حرکت نمیکنیم ولی شکا وشمایل اورا  پرسید ویاد گرفت حرمله مختار نمی شناخت- وارد شهر شد جناب مختار علیه السلام سریک چهاررا ایستاده بود حرمله صورت را پوشانده بودوتصور میکرد سپاه مختاررفته است امد نزد مختار صورت خودرا باز کرد وباخنده گفت من حرمله هستم هرکاری دار به من بگو- مختارگفت همراه من بیا به اردو رسید  یک نوشیدنی  بها وداد وگفت جریان  کربلا  رابگو او شرح داد وگفت به چه علت درجنگ شرکت کرد-گفت مناز مان علی علیه السلاماز این خاندان نفرت داشتم بدنبال من بودند – مختار  فرمودنددو پای اورا از زانو جدا کنید وبه صورت دراتشی برگ را بیاندازید وفرمودند فعلا من باسپاه کاری ندارم ومدتی دعا کرد وشکرالهی کرد که کارحرمله خدوندمنان بهدست اوانجام داد که باعث خوشحای امام سجاد  علیه  السلام ومومنین میشودوبه سرعت بنزد امام سجاد علیه السلام رفت وجریان را گفت- امام علیه السلامخداوندمنان شکرد ودورکعت نماز شکر خواندند وفرمودند من از خداوندمنان خواستم که حرمله وهم درد شمشیر وهم درد اتش را بچشد بدنبال خواستن جون را مثله مثله کنند امام حسین علیه السلام مانند باز شکاری – خودرا  به نزد جون رساند-درحدود پانصدنفر جلو امدند- در ردیفهای گسترده بنظر حقیر انها مجسمه شدند امام حسین علیه السلام شمشیر را افقی کرد به ا ندازه گردن انها  به تاخت   اسب رادواند – گردن دویست نفررا ازدچرخی زد وبرگشت افرادازادشدند فرار کردند که بروند با زعمربن سعد رفت کجا میروید  یزیدملعون شمارا پیدا میکند ومجازات میکندوپولهای زیادی ازدست میدهد وغیره دوباراه نها باز گشتند- تاامام حسین علیه السلا م تنها شد- به تعبیر من  باز عمربن سعد ملعون دوعالم گفت که حسین جان تنهاشدی از خر شیطان پاین بیاین بیا تورا باتشریفات به نزد یزد ملعون دوعالم که پسر عموی تو است وفردی منطقی است صحبکنید او مقداری ا زسرزمین  حجاز رابه تو میدهد وشما با راحتی وارامش به مدینه باز میگردید- امام یکجمله کرد درمقاتل نوشتند مانندحمله شیر به خران- اینبار سیصد نفرکشت باز فرار کردند انهارااورد- وگت مگرشمانمیدانید که او فرزند  حضرت علی علیه السلام یکحمله میکرد هزارتا میکشت درب خیررابلند کرده است دفعه دیگر حمگی حمله کنید اگرمایل هستید بهشت بروید دوباراهانها جمع شدن امام که یک مقداری استراحت کند-ندا از اسما نامد که حسین جائی بخواهی همه دستور را میدهم بکشند تا شام وذره ای ازد رجات تو کم نمیشودولی شهادت تو جراینها وحکمتها  سیل وار وارد رخ میدهد امام حسین علیه السلام فرمودند برسر قرار هستم وخداوندمنان  فرمودند مانند یکفردمعمولی بجنگ-ادامه دارد