بسم الله الرحمن الرحیم-یک خاطره-ما در  جوانی روزی پنچ ساعت بیشتر نمیخوابیدم ومطالعات داشتم-شب ساعت دوی نصف شباز اداره کل اموز ش وپرورش زنگ زدند که فردای جمعه کنکور است- فردی که انتخاب شده بامشین قبلا  به طهران رفته – وتصدف شدید کر ده است  و گفته است دکتر ها گفتند چند روز باید باشید من انرا چشم زخم مید انم نباید فردمانور دهد- ما به هرکس گه گفلتیم قبول نکرده است برای شما امر واجب است فردا ساعت هفت در فلان جا باشید- من ناز خواندم  خواب رفتم بلند شدم دیدیم ساغت نه صبح است  باعجله رفتم سرخیابان قصر الدشت پرنده پر نمیزد یک ماشین رد نمیشد و ادرس جای پرتی بود یک ماشین ایستاد  من ادرس دادم فرمودند سوارشوید دیدیم فرد رانمیشناسم گفتم  با عرض معذرت میخواهم شمارا به جای نمیاورم  فرمودند من شمارابه خوبی میشناسم-روزی وارد خانه شدمپدرم  بهمن گفت دردانشگا ریس  بخش اموزشی ا د انشکده ادبیات وعلوم اقای صباغزاده فرمودند ساواک پر ونده تورا خواسته ومن سربسر انها گذ اشتم کاری نکن ساو اک توی خانه ما بریزد-من یک اپارتمان اجاره میکنم برو انجا  من از خانه قهر کردم ور فتم منزل اقای مرحوم مسعود فرزد قی هم کلاسی در دبیرستان ایشان من رابه یک گروه  سیاسی – دینی معرفی کرد بازرس  ان گروه چند ماه منراکنترول میکرده است که بعضی مواقع خود ایشان بوده است وحتی درمسجد الرجا انافراد  کنار من بود وسئوالاتی میگردند تایکی  از افراد گروه خواب میبیند-سه هفتهای بودم ایشان بهخانه زنگ زد ک.ه نارحتد نباشد ایشان اینجا است وصلاح است که اینجا باشد-ایشان برادر خانم اقای مرحوم دکتر خدا دوست هستند- یک خانواده اصیل مذهبیدر اطاق بودیم بسیاربزرگ- مادربزرگ ایشان بیش از صدسال عمر کرده بود فقط چند تیکه استخوان بود  یکمیله کشیده بودند که پرده سفید مات نایولونی د اشت که ایشان کسی نبیند  همهکار  همانجا انجامیشدازحمام کر دن تو الت کردن—زمالنی که بیداربود  یک تسبیح هزارد انه  ذکر  میزگفت  دعای  کسای میخواند وسئرع واقعه  تا بخوابد بسمتا مافوت میکرد وبرای هردختراش ود اماداش میخواند وذکمر میکرد برای ایشان  میفرستاد  ومداوم یواشکیدرخوئاست مرگ میکرد که خانواده راحکت شود ومن میگفتم شمانور این خوانده هنستی هرچه  ومیشودازبرکات شما است  - وگاهی  مسعود ومن را میطلبید ودعا میکرد ودست بر سرما میکشید- مسعود خان  میگفت من حجل هسـتم  هم برای خود ودیگرالن گاری نمی کنم وفقط من نماز میخوانم واضظراب دارممادرم امد وباکادو  وسلام وصلوات به خانه برد-ومن انزمان یک کتابجه گلفت از قران وادعیه بود خریدم ومداوم  دعای کسا و سوره واقعه خواندم حتی کوچترین زمان خیابان – بهسمتمنزل رفتن- ان جناب راننده فلرمودند  من مهندس ساختمان هستم وشرکت د ارم وضد دین بودم تمام کارمندان من باید از نوع سکولار باشند وگرنه اخراج میکردم مداوم اضطراب داشتم وبد بیاری میاوردم تا دم  ورشکستگی من شما میدیدم توی پیاده رو رد میشوید  هیچ اعتنایی به پری هیکل هاندارید- واین امر محال است-منجوانی خودم ودیگران بیاد داشتم-ماشین راپارک کردم یواشکی از  پشت دیدم  ان کتاب چه رادیدم-فردا یک قران  جلد شیک زدم و با روزنامه جلد گرفتم که مثلا یک کتاب داستان است مخفیانه میخواندم کم کم اضطراب من کم شد-اقای امد پیش من  گفت که من دریک زمین  بزرک مد اوم ساختمان سه طبقه میخواهم بسازم ومن گفتم وقت ندارم فرمودیککسی برای ایشان  ساختمان ساختید از  خیلی  خوش امده است هروقت داشتید مهم نیست ومن قبول کردم وگفتم از امروز صبح همگی چند ایه قران میخوانیم وباتوکل به خداوند کارا شروع میکنیم مداوم برای من  نعمت درست میشود-  مارا رساند  به جایی که پرت بود  وفردی به استقبال من امدوفرمودند نارحت نباش نیم ساعت است که هواپیما درفترچه هاراورده است د ارند تفکیک میکنند ایا صحانه خوردی گفتم  نه ولی نیازندارم-فرمودند یکیاز افراد  خانه اش جلوی اینجا است-صبحانه شاهانه اورده است فقط پنچ نفر هستندکه دارند صبحانه میخورند شما هم بفرماید –وبعد دفترچه امد – وفرمودند ما کارا شما را اسان کردیم برای سهم هر فرد یک منبر  تا نزدیکی سقف درست کردیم که کاملا اشراف داشته باشیم—من ازبالا دیدم دونفر با حیله میخواهند بهم تقلب  برسانند-نزد انها رفتموگفتم علم برای شنا خت است نه برای مدرک-مدرک تقلبی برای فرد عذاب جان میشود وبرگشتم چندین سال گذشت-شخصیتی-درشیراز هستند بنام اقای حبیب الله فصحت- ایشان فوقد دیپلم علوم تربیتی گرفته بوده است پدر ایشان بقول خوداش پزنده بوده است-اش سبزی درست میکرده ا ست ایشان وردست پدرکار میکرده است ودراموزش روپرورش هم بو ده است یک  کاسه داشته  که دران پول مشته است وبه افرادبی بضاعت کمک میکر ده است-ومثل قرقی بازگشت میکرده است-ایشان مشاور دست راست حضرت ایت لله مرحوم حائری شیرازی بودند خداوندمنان یک نحوه بیان کلام به ایشان داده است ک/ه بقول معروف ماررا ازسوراخ بیرون میاوردمدتی مسئول امورتربیتی بودند وبعد مسئول  انجمن  مر بیان و اولیا شدند- من افرادی که کمی عجیب هستندمنرامشغول میکند وبعد افاضاتی میشود-گویا ایشانرا  تهر ان خواسته بعد ایشان جانشین منرا به استانداری معرفی کرده بود من از کار اداری  علاقه  ای نداشتم- استخاره کردم بد امد واگر نکردهنبودید من مهدسیرا ازدذستنیدادمنزدایت الله مرحوم  حائری شیرازی رفتم ویک استخاره خواستم ایشانقران را باز کرد وفرمودند ان جناب ر ا بگذ ارید درشیراز باشد-من باز گشتم مدتها گذشت  ایشان بهمن زنگ زد کهمن الان عازم تهران هنستم ولی فلردا میبایست درفلان مدرسه صحمبت کنم حول این مطالب شماجای من بروید-من ر فلتم سخنرانی کردم واز  سکوی پاین امدم بروم یک اقای  وبا یک دختر  خمان در راهرو  بهمن نزدیک شد وفرمودند چند دقیقه بهمن فلرصت بدهید کهمن دستش ماراببوسم من قبول کردم گفلتم مطلب چیست فلرمودند من هنمانفردی هستم که جلسه کنکور میزخواستم تقلب کنم شما منرا ارشاد کردید وگرنه من مهندسی را ازدست مید ادم-فلرمودند ما دوتا دراداره برق  ومن هنیچ گونه علاقه به کنکور نداشتم  اتفاقا  مادرجلسه کنکوربودیم ایشاه چهارسال کتاب های کنکور خواند بود و یک.نوع لیست درست کر دهبود مثیلا این نوع سئوال درتمام سالها امده بود وغیرهن  سهماه به کنکور  فلرمود بیا  ثیبت نام کن رد که شدی حرص ات بیشتر میزشود وبعد بهتر  درس میخوانی وبالاخره قببول میشود من گفلتم من درس راعمیقا ب رای یادگیری خواندم والانهم عتلاقهایز بهکنکور ندارم واصرار کرد ونام  تثبت نام کردم واتفاق  درجلوی من بودند ویکروشتقلب درستکردیم که  ازایشانکمک بگیرم ولی حرف شما مثل تیزاب د رمن عمل کرد- اسامی افرد کنوکر در روزنامه زده شد  ومن  واردخانه شدم دیئم بساطی درخانه درست  کر دند واسفند  -هلهله و افرادی  را دعوت کردند ومن گفتم چه خبر شده گفتند درمهندسی قبول شدی گفلتم دوست من چی شده لفرمودند رزو فیزیکرفلتم پیش ایشان چگونه درس خواندی این مسئله راحل کن فرمودند این جزومسئالئ لی نیست که من حفظ کر دم حکقیقات دربشریت تعد ادی زیاد هستندکهاین طور هنستند برقبول دکتر ایروند باوند بسیار کسانی هنستند از مسلمانان که به حج میروند وسنگبه سنگ /میزنند  از بت پرستان کمتر چیزی درک میکنند دلیل اینهم پرچم  دلی ل اش همین است که به یک پ رچمتبدیل نمیشود من بیست وهشت ماده برای سازمانملل نوشتم که اگر  عمل شود همه زیر یک پرچم گرد خواهند اورد