بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- وجود خدا موضوع بحث در فلسفه دین و الهیات است.[1] طیف گستردهای از استدلالها برای و علیه وجود خدا (و استدلالهای یکسان یا مشابه نیز معمولاً هنگام صحبت در مورد وجود خدایان متعدد استفاده میشوند) را میتوان به منطقی، تجربی، متافیزیکی، ذهنی یا علمی طبقهبندی کرد. به عبارت دیگر، پرسش از وجود خدا مستلزم رشتههای معرفتشناسی (ماهیت و دامنه دانش) و هستیشناسی (مطالعه ماهیت هستی یا وجود) و نظریه ارزش (از آنجا که برخی از تعاریف خدا شامل کمال نیز میشود) است. سنت غربی بحث فلسفی در مورد وجود خدا با افلاطون و ارسطو آغاز شد، که استدلالهایی را برای وجود موجودی که مسئول شکل دادن به جهان است، مطرح کردند که از آن به عنوان دمیورژ یا محرک نامتحرک یاد میشود، که امروزه به عنوان استدلالهای کیهانشناختی طبقهبندی میشوند. سنت غربی بحث فلسفی در مورد وجود خدا با افلاطون و ارسطو آغاز شد، که استدلالهایی را برای وجود موجودی که مسئول شکل دادن به جهان است، مطرح کردند که از آن به عنوان دمیورژ یا محرک نامتحرک یاد میشود، که امروزه به عنوان استدلالهای کیهانشناختی طبقهبندی میشوند. که اولین برهان هستیشناختی را تدوین کرد؛ توماس آکویناس، که روایت خود از برهان کیهانشناختی (راه اول) را ارائه داد؛ رنه دکارت، که گفت وجود یک خدای خیرخواه منطقاً برای معنادار بودن شواهد حسی ضروری است-جان کالوین از حس الهی (sensus divinitatis) دفاع کرد که به هر انسانی شناختی از وجود خدا میدهد. فیلسوفان اسلامی که استدلالهایی برای وجود خدا ارائه دادند عبارتند از: ابن رشد، که استدلالهایی تحت تأثیر مفهوم محرک بیحرکت ارسطو ارائه داد؛ غزالی و الکندی، که استدلال کیهانشناختی کلامی را ارائه دادند؛ ابن سینا، که برهان صدیقین را ارائه داد؛ و فارابی، که استدلالهای نوافلاطونی را مطرح کرد. در فلسفه، و به طور خاص در فلسفه دین، بیخدایی به این گزاره اشاره دارد که خدا وجود ندارد.[2] برخی از ادیان، مانند جینیسم، امکان وجود خدای خالق را رد میکنند. فیلسوفانی که استدلالهایی علیه وجود خدا ارائه دادهاند عبارتند از دیوید هیوم، لودویگ فوئرباخ و برتراند راسل.- خداباوری، این گزاره که خدا وجود دارد، دیدگاه غالب در میان فیلسوفان دین است.[3] در یک نظرسنجی PhilPapers در سال 2020، 69.50٪ از فیلسوفان دین اظهار داشتند که خداباوری را میپذیرند یا به آن گرایش دارند، در حالی که 19.86٪ اظهار داشتند که الحاد را میپذیرند یا به آن گرایش دارند.[4] از فیلسوفان برجسته دین معاصر که از خداباوری دفاع کردند میتوان به آلوین پلانتینگا، یوجین ناگاساوا، جان هیک، ریچارد سوینبرن و ویلیام لین کریگ اشاره کرد، در حالی که از کسانی که از الحاد دفاع کردند میتوان به گراهام اوپی، پل دراپر، کوئنتین اسمیت، جی. ال. مکی و جی. ال. شلنبرگ اشاره کرد.- مواضع
مواضع در مورد وجود خدا را میتوان در محورهای متعددی تقسیمبندی کرد((اوتاگینال= برای وچود خداوندمنان فرق منعددی وجود دارد- پذیرش ویا ردگردن—یافقط عمل کردن بدستور خداوندمنلن که فضاانرا وجود میاورد ویا بیطرف است وهنوز خداوندمنان اثبات یارد نشده است وافراد و طبقهبندیهای متعامد متنوعی را ایجاد کرد.تسلیم یا الحاد مواضعی در مورد باور یا فقدان آن هستند، در حالی که عرفان و لاادریگری مواضعی در مورد دانش یا فقدان آن هستند. اگنوستیسیسم مربوط به باور در مورد انسجام مفهومی خدا است. گه نمبشود فبول کرد یا رد کرد آپاتئیسم مربوط به باور در مورد اهمیت عملی نسبت به وجود خداوند منان ولی دروجود خداوندمنان شک دارد
برای اهداف بحث، ریچارد داوکینز هفت "نقطه عطف" یا اصل را در طیف احتمال خداباوری خود شرح داده است. ۱. خداباور قوی. احتمال ۱۰۰٪ وجود خدا. به قول کارل جی. یونگ: «من من استد لال ندارم، ولی من میدانم.»-د ی فاکتو = یعنی پذیرقته شده مر دمی است۲. خداباور بالفعل. احتمال خیلی زیاد اما کمتر از ۱۰۰٪. «مطمئن نیستم، اما قویاً به خدا اعتقاد دارم و زندگیام را با این فرض که او آنجاست، میگذرانم.»- ۵. گرایش به خداناباوری. کمتر از ۵۰٪ اما نه خیلی کم. «نمیدانم خدا وجود دارد یا نه، اما تمایل به شکاک بودن دارم.»
۶. خداناباور بالفعل. احتمال بسیار کم، اما نزدیک به صفر. «مطمئن نیستم، اما فکر میکنم خدا بسیار بعید است، و من زندگیام را با این فرض میگذرانم که او آنجا نیست.»
۷. خداناباور قوی. دارم چون اکثریت انر ا قبول نکر دن- «میدانم خدایی وجود ندارد، البته با همان اعتقادی وسبکی که یونگ میداند خدایی وجود دارد.»که اثبات نمی کند=کان ویکشن