بسم الله الرحمن الرحیم-نظیات شخصی است-فلسفه- زمانی چون رودخانه وارد دریای وحیشود یکنوع تعامل بوجود می اید که ظفیت درک فلسفی وقوانین فلسفی را بسط میدهدوفلسفه وحی ر درتبین ان بادرک انسانی اشنا وقابل فهم تر میکند-انچناندر لسفهای غربی بین فرنگ وفلسفه معتقد هستند که درتعامل این دو باهم-به بسط وگسترش هردو میانجامد-در اسلام وحی نقش سازنده تری دارد-رغرب فلسفه نقش سازنده تری دارد- فلسفه مادی غرب ارد متافیزیک درک مادی میشودیعنی بتواند علت یابی ها وریشیه یابی ها- ورابطه علت ومعلول وقوانین مادی را ودیگرخصوصیات کلی ماده را درک کندولی وارد فرا ماده نمیشود ولی اقای دکارت اث4بات میکند عقل میتواند واردحوزه فرا مادهبشود-که انتزاع ویاجداشده از ماده است وقونین مادی نداردکه به ان ذهن میگوید-خارج از زمان ومکان خاص ومیکانیک ماده است ونمیتواند ذهن وعقلرا درمحدوده خود محصور کند ویا باقواین مادی انراتبین وبران مستولی شود-اگر درزمنی ملاکهای مادی ر خصوصیاتذهنی وعقلی هم وارد باشد این وجه اشتراک یکی حقیقی درماده ودر ذهنمجازی است تصوری است فرض کنیم درماده هرچه نیرو زیادتر شود کاربیشتری انجام میگیرد-درذهن وعقل هرچقدرنیروی عقل بیشتراشد کار پیچیدتری میکند ول ایندونیرو یکسان نیستند-مثال بزنیم-خداوند منان میفرمایدمنفقط درقلب مومن جای میگیرم- این جای گرفتن مادینیست نه خداوندمنان مادی استنهروح مادی استخداوندمنان سمبل معنویت است وروحهم کهسمبل معنویت شد بهاندازه سنخیت با خداونددریکنوع تماسی است که قابل شناخت دقیق نیست- واز همین جا است کهفسفه مادی غرب بابحران روبرو میشود بجایطانکه مسئله راحل کندصورت مسئله محدود میکند- عقل میتواند گذشضته انسان وحال انسان واینده انسان رابامدارک بخوبی درک کند وعقل علمی میگوید گذشته فقط از طریق علم حاضر میتواند حدس وگمان بزند ودربعضی موارد عمیقاتراز گذشته امکانداردمسائل رادرک کند ولی ذهرگز مانند کذشتگان درک نخواهد کرد وفقط حالرا درک مکیند واینده راهم نمیتواند درک کند- انسان بادبه قوانین متافیزیکی عامبرسد کههرگز ملاک مدی ندارد وسپس درموضوعی مادی ملاک های عقل را تکامل بدهد تادرهدایت موضوعی مادی پیشرفت کند یعنی قوانین مادی را کشف کند که وضع براساس نیاز خودرا برطرف کند استعلائی درحایکه فلسفه ملاکهای متافیزیکی کلیرادرک مکیند که شناخت متافیزیکی جدا ازماده درکندکهم کاربرد درماده دارد وهم کاربرد درفراماده داردنکته دیگراین است خصویات زمانی وجسمی افرادیک وجه مشترک دارند ویکوجهافتراق ویامختلف هستند لذا شناخت افرادپیچیده میشود وسخت میشود ولی عقل افراد یک سان است واینامرنشان میدهد که ازنوع ماده نیست