بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- بسیاری  فکر میکنند   یاد گیری علم- نیازمند دانشگاه است  وتاحدی حوزه است- ولذا  زمانی که درسوره علق عظمت انسان- دریادگیری است وبصورت کلی کسانی که  علومی یاد میگیرنند تصور میش.د از طریق دانشگاه وحوزه است- البته حوزهبیسار متفاوت است تاحدی چهره بهچهره است- لذا چون رایط پیدا میکند تصور میکنند خداوندمنان انهارا مسخره کرده است  ویا درمورد روزی بدست اوردن شعاری برای خود داده است خودراشیرین کرده است-  درحالیکه درعمل نشان داه شده است  اینطورنیست  یادگیری به این نوع زیادمطلوب هم نیست-  انسان از همسایه خود سئوال کند انچه بلدهستی به من بدهید  تمام شد- احادیث چگونه بدست امد  تفسیر قران از چهارده معصوم علیم السلام  یادگیری فنون وعلوم به همین سبک میتواندباشد- من  روز ی که درس دردانشگاه نداشتم به بریتش کونسول میرفتم و  دفتر پذیرش  کتابخانه بزرگی از  کتب ساده به پیچیده  زبان انگلیسی داشت واوناع دیکشنری هم داشت ومن   کتاب اکسفورد یک دو  رانجاخواندم وهمیشه یکتاب داستان انتخاب کرده بودم  وانرا میخواندم وبه یک لغتیکه میرسیدم از خانم انگلیس پذیرش سئوال میکردم ایشان میفرمودنداول از  دیکشنری فارسی استفاده کن واگر نتواستنی از من سئوال کن وگاهی به میگفت فلان درس  شاگردان کم هستندبه ان کلاس برو  دران کلاس اساس گفتمان روی اخباربود  وبحثهای زیادی میشد- یک درس  حرفه ای داشت بسیارکنکور سختی داشت برخلاف روش امریکائی  بلاترین عدد چهارنفر قبول میشدندتاانجا کهمن میدانم کسی فارغ التحصیل نشد بعداز بیست روز  کهمثلا یکنفرقبول شده است می امد ورادیو بلا  تخته  کارگذاشته شده بود انراباز میکرد یک مطلب پیچده میفرمودندبنویسید یک غلط املائی رد هستید وانر باز وتفسیر کنید هرکس نمیتوانست رد میشد من روزی نشسته بودم  جواب امتحان حرفه ای میخواستندبدهد جوانی امذد بالباس  بسیارکهنه ولی تمیز  فرمودند جواب امده است گفت نه هنوز نیانیده است  وسط  کهحیاط رفت ج.اب امد فقط ایشان قبول شده است من دویدم به ایشان رسیدم  وتبریک گفتم وچگون قبول شدید خیلی عصبی شد وفرمود چگونه من پانزدهسال است که فقط چهارساعت میخوابم وهمه ش مطالعه زبان کردم وادعای نیمچه دکتری دارم ورفت   وودر دادگستری کار میکرد ورفت تصور میکنم لیسان زبان.یا فوق لیسانس زبانبود  همه که قبول شدندلیساس زبان بودند روزبعدیک خانم باسن متوسط لباس بسیار شیک وارایش بسیار نامطلوب تخته ارایش امدند وگفتندمن منشی شرکت نفت درتهران هستم ومامور شدم  که مدتی درشیراز باشم وگزارش  هیت نفتی خارجی که به شیراز امدند که تحقیقات کنند به تهران معنکس کنم  ومن در بربیش کنسول تهران  اکسفورد دو را میخوانم  وا شما جلوتر هستیم  اجازه بدهید من سرکلاس بیایم باوجودانکهمن  زیادزبان انگلیسی بلدنبودم خشکم زد چقدرزیبا وراحت تلفظ میکند خانمانگلیس فرمودندشما باید درس  بالاتری  بخوانیدنزد  جناب اقای گاچ دربالابروید وایشان کلاس شمارامشخص میکند اینخانم بالا رفت ان خانم انگلیس ی بهمن خدای من  این چه اعجوبی است نفس درسینه من حبس شد من اگر درایران نبودم هرگز  چننین چیزی راقبول نمیکردم انگش شکاری هستنداز انگلیس یها مانندایشان زنگ دارتلفظ کنند- ایشان به نزد اقای گاچ رفت وبرگشت  ایشان فرمودند منر دکلاس حرفه ای قرار دهید وفرمودندشما به انگستان  بروید جای هنرپیشگان زن صحبت خواهید کرد حتی هنرپیشه برجسته ای انجا میشوید از ایشان پرسید که چگونه زبان انگلیس ی یادگرفتید ایشان فرمودند منفرصت نداشتم بهدانشگاهبروم خیلی همعلاقمندزبان یادبگیریم همرا ه هیت ایرانی به خارج بروم همسایهما یک دختر خانم جوان انگلیسی بودمن ازایشان تقاضا کردم به من انگلیسییاددهد سه سال درایران  بود وبعدمن خودم کامل کردموبهکلاس زبان انگلیسی کنسول انگلستان درتهران رفتم نمونه دوم باز یک خانم است ایشان یک مشکل عصبی پیدا میکند ایشان به اتیالیا میفرستند سه ماه درایتالیا دربیمارستان بوده است بقدری زبان ایتالیائی  یادگرفتهبوده است بهایشان لقب دروغگو دادهبودند که شما بلدبودی چیزی به ما گفتی  درایتالیا قبل اطاق  بخش سالنهای بزرگ بوده است ایشان چهره تاحدی زردرنگ نزدیک بهسیاه داشت قدبلند واستخوانی ولی نبوغ از طرز صحبت کردناش فوران میز د بسیار جذاب ومنطقی  ونکات شگفت انگیرز ومهم بسیارخونسرد باکمی عصبی بیان میکرد کناردست ایشان مادر یک غول مهندسی ایتالیا خوابیدهبود که شهرت عطیمی داشت ودر یکشرکت معظم مهندسی کار میکرد مردی تاحدی چاق وبسیارزیباروی  به دیدن مادر اش می اید ظرف چند دقیقه عاشق ایشان میشود انخانم میفرماید شمادرفکر نباشید من بزودی میروم  وشرط ازدواج مسلمان شدن  درایرا ن بودن  است هردوشرط راقبل میکند بشرطی که شمادرایتالیاباشید ومن از شما اسلام را بفهم کهمسلمان شدن ظاهری نباشد وایشان اسلام را بیان میکند   انزمان درایران یکشرکت ایتالیائی کارراهسازی میکرد ایشان بهان شرکت متصل شد وبه شیراز امد ایشان مدتی دربیمارستان نمازیهم تخت مادرمن بود وایشان بهخانه ما امد وان جناب مهندس امد- من ازایشان پرسیدم چگونه شد که شماحاضرشدید  بااین خانم ازدواج کنید فربودند چون من قلبم را همیشه درارمش وسلامت قرار میدهم کهمذهب همنی رامیخواهد ندای قلبم درست تشخیص یدهد منرا سحر کرد ومنمیدانستم بسیارباهوش ومنطقی وقلبی سلیم دارد وخانم فرمودند ایشان  بعداز تحقیقت درشیراز یک اپارتمان در نزدکی دروزاه قران گرفتند که جای دنج باشدوبه طبقعه پایئن گفتند اگر حاضرباشید کن پول یکس ال رابه شمامدیهم از اینجا بروید گفتندما سروصدا نمکنیم  انها که رفتند اپارتمان پائین ای راجاره کرد پول گذاشتهاست دریکگل فروشی هرسه روز  گلهای تازه بیاوردوبه شیرینی  فروشی پول داده است هرچند روز  فلان شیرنی بیاورد وبه قصاب پول داده است هرچندروز گوشت بیاورد همین که بهخانه میاید کمک در  ترینات میکند وهمهچیزرا فراهم میکند ونزد ایشان شیرنی پزی وخیاطی وعلوم مختلف  یادگرفتمیکپاسیاست مدار ایتالیادی هستم وافراد ایتلیائی کهمنزل میایند از معلومات من درباره ایتالیا ماتومبهوت میشوند وحالدارم رومان سنگین ایتالیا ئی  میخوانم بقدری جلبتوجه خانوداه کرده است که گفتند شما به ایتالیا بروید تا زمانی کهمادرا زنده است