بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- جناب دکارت-یکی از ستو ای  درک فلسفی  فرانسه است در فلسفه درغرب  ریشه اصلی  به اگوستین مقدس بر میگرددکه جناب دکارت بخشی از فلسفه خود رااز ایشان گرفته است ولی در بنظر حقیر ایشان ملب را خوب فهمیده است ولی ازترس بروز نداده اس  وانرا توجه فلسفی نما کرده است – دکارت اصلا تثلیث راقبول نکرده است برای انکه چیزی دراین مورد نگفته است- جناب  اقای اگوستین –تمام مذاهب انزمان راتجربه کرد ولی عاقل بود انها  را رد کرد وسپس  مسیحیت قبول کرد وانراتجربه کرد وتاحدی عقلانی تشخیص داد- امروزه تاحدی غرب- این سبک مطرح است حتی درمدیریت- البته کامپوتر ها پراز اصول وتجربه هستند یکی از اساتیدمن درمدیریت از دانشگاه هاروارد فوق لیسان سگرفته بود وازایران لیسانس گرفته بود-برای قبول یک سئوال کردن وگفتند طرح مدیریت انربگو  ایشان طرحی داد وقبل گفتهبودند با کامپیوتر  باید بتوانی کار کنی که انهم را هم در انشگاه هاروارد یادگرفته بود گفتند طرح را  به کامپیوتر ارائه بدهد کامپیوتر  اشکال گرفت واصل هائی رابیان کرد وایشلنسعی کرد ونتواسنت موفق شود امد گفت تمام اصول مدیریت راز من بپرسید ومن بادلیل انرا اثبات میکنم گفتند فایدهای ندارد هر چقدربدانی به اندازه این کامپیوتر نمیدانی ناگهان یک جرقه درمغز من است ومنمسئله راحل کردم گفتندحالاقبول شدی – اینرا اشراق میگویند محال است که درماده رخ دهد شما همه چی رتهیکنید نتیجه خودبخود واجباری  بدست میاید ولی برای ایشان اول بدست نیامد ولی ناگهان پیدا شد ونتها نتجیه بلکه مفا هیم زیادی  پیدامیشوند کهفرد میتواند یک جلسه بحث کند ویا شعری بگوید تابلوی بکشد وغیره بقول جناب دکارد ذهنیت باطنی است این دهنیت باطنی  چند حالت دارد انعکاس باطن درباطن که بقوا جناب دکارت درفرانسه کا جی تو- درانگلیسی - کاجی تیت- کهجمله من می  اندیشم پس من هستم کاجی تیت  یعنی   انعکاس   درون در باطن است ومیتواند انعکاس  بیرو ندر درون باشد- ودر زندگانی برزخی میتواند انعکاس باطن درباطن باشد – ازقانون مادی پیروی نیمی کند— بیرون ظواهر دارد باطن هم ظواهر خوداش دارد مانند احساسات و  شهوات و صفات اخلاقی وغیره تعمق درانها باز یکی از شرایط  کاجی تیت است کار عقل است از دهنیت مفاهمی وظواهر به سمت عقل کشده میشود عقل سه نوع کاربرد دارد خودعقل سه گانه نیست باز دلیل بر غیره ماده است زیرا هرماده خواص متضادندارد مثلا اتش هم گرم کند وهم سردکند-  اول درخوداش تفحص میکند وعقل را میشناسند-هیچ موجودمادی  خوداش  را بدون روح  نمیتواند بشناسد- دلیل انکه اگر توموری درمغز به اعصاب برخوردنکند مغز انرانمیشناسد- درغیر خوداش بدو دسته تقسیم کرده است – که میبایست کار افلاطون باشد- عقل استدلالی دراسلام بنام عقل جز گرا است جزیات مادی  ویا خصوصیات صفات باطنی رامیتواند بشناسد ووجودانهارا اثبات کند ولی برای ساختن قانون ویا فرومول کار عقل اشراقی است وعقلاشراقی   در علوم ظاهری برای ان خصوصیات  بشرطی  عوامل  بهاندازی  بدست امده است در ازمایش با واقعیت تاحدی  ارتباط دارد کهمیتوانگفت مقداری حقیقت دران است فرمودل بدهد- یک اشتباه بزرگ این است  چون شناخت نسبی است است تصور مکنند عقل هم نسبی است درحالی کهاینطور نیست عقل یاتشخیص درست میدهدویاغلط میدهد نسبی نمیدهد زیراهروقت انشرایط با ان معلومات بهفرد داده شودهنات فرومول بدست میایدمانند چرخش خورشید-  به دور زمین- عقل کل گرا سومین کاربرد عقل است که قوانین کلی درست یا یقینی را بدست میدهد- جالب است که نقاشی  درزمانقدیم از جناب اگوستین کشیده اندمیترایسیم – یاخورشید پرستی را ثبات میکن دکه یکمقدارکم اتش دریک ظرف گوچک ایشان در دست گرفته است اشعه ان به مغز ایشان برخودر کرده است ویکحاله نورانیت دراطراف سراو بوجود اورده است- ایشان صفات عقلانی و  برای خداوندمنان بیان کرد منجمله وحدت صفات که اگر وحدت صفات نباشد خداوندمنان مخلوق است ولی قدرک این درک عظیم کصفا خدوندمنان  دریک صفت است  که درک ان بسیارسخت است  وایراد گرفته است کهدرزمان افلاطون  ضفات خدیان را از خدوندمنان دور میکردند و یعینصفات سلبی  کهخداوند منان ندارد از کلمه سب  یعنی نداشتن  ولی صفات مثبت  واثباتی رانه گفتند احتمالداردانهارا  ازبین بردهاند زرا ضدخدیان بوده است  واما خداوند خالق مثل گفتندمثل یعن یروح خالص  است که به فرشتگان  گفته شده است  بعد دراسلام به خداوندمنان  مثل یامثال اعلا گفته شده است  وبه روح موجود مثای هم گفته شده است که دربزخ متل برزخی خواهدبود -دامه دارد