بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- جناب اقای امیر طاهری کهساخته وپرداخته بنگاه  بی بی سی- است- اخیرا بامطالبی که میگوید اندک ابروی رسانهای که داشت ازدست داده است ومطابق میل – رادیو اسرائیل سخن پراکنی میکند-وحتی کوچکترین واقعیت های ایران-راتحریف میکند- اخیرا فرموده است که ایرانیان مقیم امریکا مانند امریکائی هادرسیاست تندوتیز شده اند-درست مانند ایران قبلاز امز انقلاب-حتی ایشان درمائلی که سیاست مداران امریکا درباره سیاست  انزمان عذر خواهی کردند راقبول نکرده است که امریکاهمیشه یاردلسوز ایران بوده است-مینویسد- به گمان –من- ایالات متحده از زمانی که به صورت یک- بازیگر عمده بین اللمللی  درصحنه ایران  ظاهر شد- یعنی در جنگ جهانی  دوم- تا به امروز – همواره ب امیزهای از حسن نیت- شگفتی – عدم اعتماد- ودرعین حال میل به همکاری –با مسئله ایران روبرو شده است- درهشت دهه- گذشته- روابط دو کشور را میتوان-دردوبخش بررسی کرد- دربخش اول- از کنفرانس تهران  تا انقلاب اسلامی روندی مناسبات به سوی دوستی  وهمکاری هرچه نزدیکتربود- - در ان دوران چهر ریس جمهوری- فرانکلین روز ولت- داویت ایزنهاور- ریچارد نیکسون- و- جیمی-کارتر به این امدند- به ایران امدند-وبا رهبران سیاسی  ایران اشنا شدند—درحاشیه کنفرانس  تهران روزولت با محمد رضا شاه بهعنوان یک ریس کشور با احترام متقابل- دیدار کرد—کاری که ویتستون چرچیل نخست وزیر پیشین بریتانیا نکرد-البته  جوزف استالین- رهبر اتحاد شوروی  نیز شاه جوان  ایران را با احترام پذیرا شد نچه اوباما و ترامپ در نظر نگرفتند این است که شاید بیرون آمدن یا نیامدن جمهوری اسلامی از سنگر واقعی یا خیالی‌اش، تفاوت چندانی در اصل قضیه نداشته باشد. رژیمی که پایگاه توده‌ای خود را از دست داده، رژیمی که در سراسر جهان حتی یک دوست ندارد، رژیمی که در همه زمینه‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی؛ اجتماعی و نظامی شکست خورده است، هرگز در موقعیتی نخواهد بود که بتواند یک سیاست واقع‌بینانه و منظم داشته باشد. جمهوری اسلامی در هر حالتی که باشد، دیگر نه می‌تواند به آمریکا ضربه بزند و نه می‌تواند از بهترین کمک‌های آمریکا برای خود بهره بگیرد. جیمی کارتر پیش از آنکه به ریاست جمهوری برسد، با انتقاد از ایران بر سر مسائل مربوط به حقوق بشر، بیانگر نظراتی شد که بخشی از هیئت حاکمه آمریکا همواره مطرح می‌کردند. این بخش که در کنگره، سنا و وزارت امور خارجه حضور قابل توجهی داشت، شاه را سدی در برابر تحولات دموکراتیک در ایران می‌پنداشتند و در آرزوی شکل گفتن یک نیروی سیاسی که طرفدار آمریکا باشد اما سلطنت را کنار بگذار، برنامه ریزی می‌کردند. حمایت از مصدق، جبهه ملی، حزب نیروی سوم و گروه‌هایی مثل نهضت آزادی، نشانه‌ای از این آرزوی آمریکایی بود. «زبیگنیف برژینسکی» مشاور امنیتی کارتر، هدف بزرگتری را مطرح می‌کرد. ایجاد یک «کمربند سبز اسلامی»، برای قرنطینه کردن اتحاد شوروی. با این حال دیدارهای شاه با کارتر، هم در تهران و هم در واشنگتن، رئیس جمهور بی‌تجربه آمریکا را با واقعیات ایران آشنا کرد و طرح کمربند سبز اسلامی را به بایگانی فرستاد. بسیاری از ایرانیان می‌پنداشتند که کارتر طراح انقلاب اسلامی بود. خود آیت‌الله روح‌الله خمینی نیز در آغاز، پیش از اشغال سفارت آمریکا در تهران، با این تصور که کارتر مخالف شاه بوده است، می‌کوشید رابطه با واشنگتن را حفظ کند. در نخستین سخنرانی‌های خود، خمینی تاکید داشت که «کارتر از جنایات شاه خبر نداشت». خمینی، نخست‌وزیر خود مهدی بازرگان را برای دیدار با برژینسکی به الجزیره فرستاد. کارتر در عوض، سلاح‌های خریداری شده از زمان شاه را برای ارسال به ایران آماده می‌کرد.

 

حمله به سفارت آمریکا در تهران، محاسبات فرابردی جناح ضد شاه را در هیئت حاکمه آمریکا بر هم زد. جمهوری اسلامی به صورت یک کشتی بی‌ناخدا در یک دریای طوفانی ظاهر شد. از آن پس هدف روسای جمهور آمریکا از هر دو حزب، یافتن ناخدایی برای کشتی ایران بود. کارتر روی بازرگان و بقایای جبهه ملی حساب باز کرد. جانشین او رونالد ریگان در آغاز کوشید تا میرحسین موسوی را به ناخدایی برساند. پس از شکست آن طرح، ریگان روی هاشمی رفسنجانی شرط‌بندی کرد. پرزیدنت بیل کلینتون، حجه الاسلام محمد خاتمی و گروه «اصلاح‌طلب» را راه حل برای مشکل ایران می‌دانست. پرزیدنت جرج بوش به توصیه تونی بلر، نخست وزیر بریتانیا، روی برادران لاریجانی حساب باز می‌کرد. پرزیدنت باراک اوباما به توصیه جک استراو، وزیر خارجه بریتانیا، حجت‌الاسلام حسن روحانی و گروه «بچه‌های نیویورک» را منجی ایران می‌شمرد.

 

می‌رسیم به پرزیدنت دونالد ترامپ، کاندیدای جایزه صلح نوبل. پس از نزدیک به چهار سال می‌توان گفت که سیاست ترامپ، در مورد ایران با یک تضاد درونی مهم روبه‌رو بوده است. بستن همه درها، با اعمال تحریم‌های روز‌به‌روز سخت‌تر، و در عین حال دعوت به بیرون آمدن از سنگر. اوباما فکر می‌کرد با باز کردن همه درها، جمهوری اسلامی از سنگر خود بیرون خواهد آمد. ترامپ فکر می‌کند با بستن همه درها به آن هدف خواهد رسید.

 

آنچه اوباما و ترامپ در نظر نگرفتند این است که شاید بیرون آمدن یا نیامدن جمهوری اسلامی از سنگر واقعی یا خیالی‌اش، تفاوت چندانی در اصل قضیه نداشته باشد. رژیمی که پایگاه توده‌ای خود را از دست داده، رژیمی که در سراسر جهان حتی یک دوست ندارد، رژیمی که در همه زمینه‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی؛ اجتماعی و نظامی شکست خورده است، هرگز در موقعیتی نخواهد بود که بتواند یک سیاست واقع‌بینانه و منظم داشته باشد. جمهوری اسلامی در هر حالتی که باشد، دیگر نه می‌تواند به آمریکا ضربه بزند و نه می‌تواند از بهترین کمک‌های آمریکا برای خود بهره بگیرد.

 

ترامپ یا بایدن؟ تا آنجا که به ایران مربوط می‌شود، باید گفت که هر دو به این نتیجه رسیده‌اند که جمهوری اسلامی بدون تغییر مسیر فرابردی، نخواهد توانست از گودالی که برای خود کنده است، بیرون آید.

 

بدینسان، ایرانیان آمریکایی می‌بایستی با توجه به مجموعه‌ای از مسائل یعنی فراتر از مساله ایران، به پای صندوق‌های رای بروند. البته از آنجا که اکثریت ایرانیان آمریکایی در کالیفرنیا، نیویورک و واشنگتن دی‌سی، به سر می‌برند- یعنی مناطقی که بایدن را ترجیح خواهند داد- رای آنها اهمیت چندانی نخواهد داشت. آنچه اهمیت دارد، داوری به دور از احساسات و اغراض حقیرانه است. کاری بس دشوار در شرایطی که ایالات متحده خشن‌ترین، غرض‌آلودترین و پرتنش‌ترین انتخابات تاریخ اخیر خود را تجربه می‌کند.

- ایشان متذکر میشود که درکتاب خوداش بنام ایران- ازیک نویسنده فرانسوی  بنام ونسان مونتی که ایرانیان-دردعواهای سیاسی حد نگه میدارند وبهخم علاقمند هستندایشان میفرماید-این مال گذشته است واکنون این جریانمحو شده است بهکدام دلیل بهکدام دلیل مردم حکومترا را رها کردندوبهکدام دلیل ایران دردنیا دوستی ندارد ومنزوی شده است-