بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-دست شوئی کاخ ریاض با دستشوئی عمومی مقایسه کنید اگر جناب عمر زنده بود- این کاخ را باخاک یکسلن میکرد-گرچهتبعیض درمسائل مادی ومالی ونظام طبقاتی  را شروع کرد یک رند روزگاربود- یمنی ها سطح فرهنگ شان-بالاتربود مقداری پزشکی بلد بودند- مقداری قضاوت بلدبودند-ومقداری تاکیتک نظامی بلدبودند- این افراد درعربستان دیگر مرجع پزشکی- قضاوت ونظامی غیرهبودند  من جمله اقای ابوموسی اشعری  اشعری   اسم قبیله اشت اشعریان بسیر مشهور هستند وتعدادی ازانها از شیعیان مخلص حضرت علی علیه السلام ئبودد که بفرمان ایشان به قم امدند وزمانی که  کاروان حضرت معصومه علیها  سلام الله  درساوه با مامورین مامون- علیه  العنت الی ابد دچار مشکلات شدند اشعریان به کمک انها رسیدند وانهارا به قم اوردند وجای دادند و پذیرائی کردند ومقام انها برای مردم قم تشریح کردند- اسم موسی بهاین علت زیادبود که بعضی ازانها یهودی شده بودند ویهودیان دین غالب الهی بود-کهمداوم با مسحیان درجنگ بودند وقران  به انها  اصحاب اخدودگفته است- وپنجاه نفر وپنجاه نفر باکشتی به بندر ینبوع  یعنی چشمه ها که شهر فراوان خاطر نزدیکی به بحر احمر است  کهبت معظم داشت  کنار دریا که مثلا قایقسوران وکشتی بان هارا از خطرات مصون نگه دارد وزوار زیادی داشت ومدتی  دهم امام حسن  علیه السلام انجا بودند وخدمت رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم میرسیدند ومسلمان میشدند- ایشان در استحکام حکومت جناب عمر زیادکار کرد-  انزمان منازل درب چوبی نداشتندولیبعضی یک هشتی  یعنی هشت ظلعی  پیچارد درست میکردند انجا میستادند وندا میدانند وبعدا یکپرده به درب میزدند جناب اقای ابوموسی  بهدرب خانه اقای عمر میرفت وندای الله اکبر میداد وجناب اقای عمر باسرعت بدرب منزل میامد وباسلام وصلوات ایشان به داخل منزل هدایت میکردولی کم کم یایک خانه برزگ خرید یا یک خانه بزرگ ساخت وکناار دیوار یک سکوی بزرگ احتمالا با سقف کوتاه زد که جای مهمانخانه عمل کند دراوقات بیکاری انجا می نشست وبامردم ارتباط ایجاد میکردجناب ابوموسی اشعری پس ازمدتی بدرب خانه میرفت که از چوب بود وهرچه الله اکبر میگفت جناب اقای عمربیرون نمیامد ومدتی درروی سکوی نشسته بود یک دفعه رفت وجناباقای عمر مقداری بنائی بلد بود داشت کنار وروی سکوی را سنگ میگذاشت ابوموسی به ایشان گفت من مطلب مفصلی دارم که میخواهم بگویم-جنابعمر گفت من الان کاردارم مخلص کلام گفت .یشانفرمودندامکان نداردپس برای وقت دیگر- ایشان بهنزد دوستانخود رفت واز جناب عمر گله کرد وجریان گفت وگفت چه میشود کرد گفتندفلان هیچ کار باید صبر کرد وایشان حناب عمر برا یانکهاز عربستان بازخدورشود وصفحه نگذاردبه کوفه منتقل کرد- وجای ایشان زیدبن ثابت شد انهم یک حریفی عجیبی است- احتمالا  اهل شام باشد بهربان عبری وسریانی مسلط بوده است وحسابادر بسیارکار گشته وتاجار  بسیارقوی بود هاست که برای تجار کار میکرده است احتمالا یهودی بوده است خیلی نصایح وحکمت بلدبوده است- که جناب عمر را مات ومبهوت میکرده است وجناب عمردرنزدایشان شاگردی میکرده است ومداوم ازایشان تعریف میکرده است که مایه اعجاب اصحاب شده بود اصحابایان رامتحان کردند وتنها چهل حدیق وتعدای ایات قران حفظ بود ول یپیند واندرز زیایدبلدبود ومردم شناس بود وبخوبی درزمان معین چاپلوسی میکرد – جناب عمرفرمودند من ایشان برای خلیفه بعداز خود انتخاب کردم- زمان عثمان به ایشان گفتند که زیدبن ثابت مشاورخود کن بنظر حقیر گفت کهمناز او زرنگتر وگرگتر هستم  ونمیخواهم که پیشرفت های من- به اسم اوتمام شود- درخطرات اورادعوت میکرد وبرای پند ونصیحت یکصد هزار اندی  دینار طلا به اومیداد که دانشمندان وعلما دلیل ان این میداستند-که حق سکوت میداده است درباره کارهای اقای عثمان چیزی نگوید- وبخوبی تعریف کند-عثمان ابومسی را درهمان پست فرمانداری کوفه نصب کرد که کاری بهاونداشته باشد ودور باشد واورا فرمانده نظامی  کرد که درایران بفتوحات دست پیدا کند  وایشان شهرهای زیادیرا گرفت اما شهراصفهان مسلمل کار حضرت سلمان فارسی است کهخواستند به ایشان نسبت بدهد ویزدهم کارسعدبن ابی وقاص است-که واستندبه ایشان نسبت بدهند اما فتوحات هنر ایشان نیست جمعه انزمان دوقطبی بود مردم فقیر ضد شاهزادگان ساسانی  بودندوطرفداران ساسانیان که اندک بودند وفقط شهریزدرا میگویند که مساوی بودن-شهر دیوار وقلعه نداشتند-  متوجه شدهبودند که مسلمانان ناجی مردم فقیر هستند—ادامه دارد-