بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- خاطرات مکه- بخش سوم-ساختمان کاروان  یک خانه شخصی است که طبق طرح ریس کاروان باز سازی شده است- فقط یک ماهدراختیار کاروان است ولی اجاره یکسالارا میگیرد- ومداوم قیمت بالا میرود- ریس کاروان یک ایرانی بوده است که سالها درکویت بوده است و توریست از کویت به سوریه میبرده است- ساختمان در بالای یک تپه بود داخل یک کوچه کوچک- ساختمام درطرف راست درسرتاسر کوچه بود –ته کوچه یک درب خانه بود وربروی ساختمان باز یک خانه سرتاسر کوچه  به موازات ساختمان ما بود سقف را کاشی کرده بودندیک دیوار کوتاه داشت که ما پتومیبردیم ودرانجا-مداحی وسخنرانی ودعای کمیل وغیره بود-ساختمان  خانه مقابل مشخصبود حیاط وسیعی  داشت وحوض بزرگی داشت وساختمان حالت قلعه داشت کنارهای ساختمان هلالی شکل بود شاید  طرح رومی یا ایرانی بوده است- مال یک شیخ بود- من چهار بعدازظهر درساختمان درحال مطالعه بودم یکفرد رداشتیم که درداخل کاروان دراطاق ریاست بودوپای تلفن-من را صدا کرد وفرمودندیک شیخی  درسرکوچه شمارا میخواهد بعداطبق یک عرفان خاص مسئله ای برای من روشن شد- این خبر این جناب به ریس کاروان هم گفته بود-ریس کاروان من رادید وگفت یکدفعه ایشان نزدم نامد-وگفت یک دکتر متخصص داخلی همراه شما است –گفتم بله هست- ایشان با پسته- و-زغفران- ویک چیز دیگر رفت وسال بعد-خاتم کاری هم برده بود- وایشان گفتهبود من یک چائی بیشتربه شماندادم- شمانبایدکه چنین کنید-من رفتم خیابان مستقیم که به بالای تپه میرفت چند قدم دورتر ایشان روی یک چهار پایه نشسته بود ویک چهار پایه هم کنار گذاشته بود روبر ما یک سوله بزرگ بود که بافندگی میکرد ومال پاکستانی  هابود منجله سجاده میبافت یکی از انها که نزدیک درب بود وسجادهارا که اطو کرده بودند چهارتا میکرد-وداخل نایلون میگذاشت-من رادید یک خنده ازته دل کردکرد ویک برقی هم زد- انجناب منراددعوتکرد بااشاره دست کهروی چهارپایه بنشینم- وفرمودند هواخوب است کمی استراحت کنید- وبعدارام سرشا به سمت منچرخاند وگفت من اول حرفهای حکومت درباره ایرانیان قبول کرده بودم-ولی بعد من متوجه شدم-که ایرانیان- بسیارمردم شریفی هستند خواستم این مطلبرا به شما بگویم مدتی درنگ کنید- وبعدمن رفتم- روز بعد من نزدیک ظهر برای نماز جماعت بیرون امدم یکخانم بی حجاب ویک خانم با حجاب ازتوی کوچه بیرون امدندسرکوچه غذااورده بودند-منجمله جبعه های پپسی کولا-ان خانم بی حجاب بهخانم باحجاب گفت معلوم میشود ایرانیان پپسی هم میخورند-ان خانم با حجاب گفت شمااز کجا فهمیدی ایشان گفت ان شیشه ها پپسی است-