بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است-  اقای -بن باز بزرکترین- مجتهد عربستان بود  یک فرد کور هوش  وحافظه بی نظیری  داشته است تقریبا تمام کتب شیعه راخوانده بود ونهج البلاغه حفظ بود وتمام احکام شیعه کتعلقحضرت ایتالله العظمی بروجردی- رحمت الله علیه-  خوانده بود وحفظ بود- واهل چالش بود همینکه احساس درضعف است یک اشاره به معاون اش که راننده ن میکرد ایشان فوری  مویایل ایشان بیان میکرد کسیب ایشان خواسته است  ومیگفت بامنشی من تماس بگیرید ویک جلسه دیگر  قرار بگذارید ودیگرنمی امد- تنها جائی که ایشان میپذیرفت- فلسطین بود که بایدازاد شود بیشترین مقلد راداشت- خیلی هادرحج دعا میکردند ایشان زود فوت کند- من نیمی دانم چه اتفاقی داد ایشان علنیگفت- که ما امروزه قدرت نداریم که فلسطین راازاد کنیم ولی مترصد هستیم که قدرت بدست اوریم وفلسطین-را  ازاد کنیم وجناب فهد پادشاه وقت ایشان اول زندانی کرد وسپ درحبس خانگی ممنوع الملاقات کرد وهیجکس حق نداشت که با ایشان تماسی داشته باشد- مجتهد که هرلحظه بایداماده باشد مسئلهای اگر  رخ داد که دررساله نبود پاسخ بدهد- اختناق دراین حد- این مشکل براداران اهل سنت در طول  تاریخ است- ومسئله تاامروز حل نشده است وجامعه به سه گروه تقسیم کرده است –گروه اول فقها در طراز اول هستند درامور  سیاسی -اجتماعی  اگر حکمی فقها حکمی نداشته باشند خلیف یا پادشاه حکم اش نافذ است- ولی اگر اختلاف ایجادشد  حکم  علما درست است ولی درعمل ساکت خواهندبود-نوع دوم درهمهموارد خلیفه اصل است وفقها اگرمخالف بودن- رای خلیفه ملاک است ولی نسبت به فقها ساکت هستند- وبعضی ها دراین موارد معتقد به صوفی هستند ویاعارف –هرچه انهابگویندعمل میکنند زیرابه انها الهامات ربانی میشود که ایقسم سوم سخت مورد نفرت وهابیت است وانراقبول ندارند- یک روز در مکه روز تعطیلی بود چندجا  که کی ازانها هتلی بسیار  گرانقیمت وتازه تاسیس  درمحله عزیزیه وجوداشت که یک فروشگاه برند داشت- بسیار گران  انجا نه ماشین میرفت وما تاکسی ها نمی شناختیم وپیاده رفتیم وبرگشتیم- هوا بسیارگرم بود رسیدمبه دم یک فروشگاه معظم که یک سقف کوتاه داشت ویک در داخال بود  وکولری انجا کار میکردویک جوانی هم  سرایدارماردرکنار درب جا داد ونشستیم ومن ایشان سئوال کردم وضع شما خوب است- ایشان گفت هرشب دعا میکنم حضرت عزرائیل علیه السلام دوست من است وجان من رابگیرد-م من اززندگانی خسته شدم- یک جائی بچه های ایرانی بهمن  ادرس دادند برو وانجارابین- ان محل نه تاکسی میرفت ونه اتوبوس ولی داخل مکه بود راه ای هم نبود- من رفتم- درحقیق یک جای پرتی بود که من خیلی تعجب کردم- از یک دلان درخت عبور کردم رسیدم به یک محوطه مستطیلی شکل  دراز  اطراف درخت وکوه پایه بسیبارکوتاه ومال تپه درسرهر  گوشه یک لامپ بیست وپنچ ولتی بود- بسیارتاریک قبلا هم در  زرین نعل لامپ دراینحدبودند وکاربرای دزدان وباج گیران اسان کردهبودند دم غروب کسی  بیرون نبود شهامت میخواست  پنچاه قدمی مسجد کسی برای نماز مغرب وعشابرود- همراه اش یا چراغ فانوسی دریائی داشت ویاچراغ قوه وهمراه خود اسلحه سرد ویا گرم ویاهردو- سمت راست سه مغازهبود  که چراغ های خوبی داشت وچند قهوه خانه یک از انها کباب هم درست میکرد از تخت های بزرگی  حال رسم شده است قبلا درتابستان استفاده میشد دربالای تپه گذاشته بودند ودر کنار مغازه ها بنظرمیرسید که سیمان کرده- بودند بنظر میرسید قبلا یک حوض دراز  باعرض کم وجود داضته است که حال تاحدی جنبه بلوار بخوداش گرفته است  افراد درحدود بیست نفر درکل بودند درانتها چندنفری دیده میشدندولی دررویو تختها و چندنفری تکتک روی صندی پشت میز نشسته بودند وغالبا پیران درحال قیلیان کشی بودن وبعضی یک فلیان داشتند بنوبت میکشیدند واصرارداشتندکه فرد بکشد-همه کت وشلواری بودند – من خواستم به سمت چپ متمایل شوم-ناگهان یک سرباز با  تفنگ سرنیزه دار مثل جن معلق جلوی من سبز شد واشاره کردبه میزی مقداری از من دوربود بهعربی گفت ای مجلات بردار وبخوان- مجلات از سراسر  جهان غرب وعربی بود که همگی عکس جناب اقای فهد درروی جلد داشت ومن تصور میکنم مجله تایم رابرداشتم- اولین بار این مجله ابروی خوداش رابرده بود گرچه درحد واندازه فرهنگ سیاسی غرب بود-عربستان درزمان اقای فهد  قلعه وناو شکست ناپذیر است متحدما است-گوش بفرمان ما است وحدت اراده ونظر باهم داریم هزران  انتن ماهوارهای که اسمان منطقه بخصو خلیج فارس را میلمتربه میلمترارزیابی میمند وماحتی ماهیان خلیج فارس میتواینم بشماریم-اگرعربستان بامانبود هزینه نجومی  داشتیم وتازه نمیدانستیم چه سرنوشتی پیدا میکنیم واز این جهت از اقای فهد بعنوان یک قهرمانی که ریسک بزرگی کرده بخاطر غرب وبسیار متشکریم واندکی از فعالیت اقای فهد درساخت مسجدالحرام ومدینه واوردن مخابرات پیشرفته وغیره تمجید کرد- من دقت کردم هیج کس مجله دراختیارنداردجزیک جوانموفرفری کهعرب بود وخارجی بنظر میرسید یکمجله درساکاشبود سکوت محض بود وافراد ماندمجسمه گاهی یک شوخی میکردند و یکنفر بافلسک طاوسی چائی کهانها بهچ شین میگوند شای ویکی هم قهوه میفروخت-تانصف لیوان من شکر ریخت گفت کم نیست بعد چائی ریخت- اینمنظرهمدتها من رابفکر انداخت تا یکی ازبچه گفت این برای بدام انداختن خارجیان است- داخلی بسیارباهوش هستندهرگز انجا نمیروند علت این است انها همگیسواکی هستند یکفرد کنارانها مینشید واز مجله سئوال میکند واگرخام باشد میگویدچرت است همین کافی است ایشانرتعقیب کند وبهدساواک انهارااحضار کند-ادامهدارد