ارحمن الرحیم-نظریات شخصی است- جناب اقای  عمر در سقیفه بنی ساعده عده ای دوره خوداش جمع کرد-  وخلیفه  انتخاب کرد-جناب اقای ابوبکر گفت من خلیفه نمیشوم- هرگه مایل است من دستم به دست اش میمالم- نشان ا ز بیعت است وهیج ک حرفی نزد اقای ابوبکر دست اش بر دست- عمر زد که جوان بود  وعمر نپذیرفت-وگفت خلیفه باید بیشترین سن را داشته باشد ودست اش بر دست ابوبکر زد وهمه هم فوری  ان کارا کردند  ایشان درطول خلافت اقای ابوبکر مداوم به ایشان دستور میداد وحکم های ایشان را پاره میکرد وحکم خودر جایگزین میکرد واقای ابوبکر مجبوربود که اطاعت کند درواقع این عمل نقض قانون اسلام است- بعدا ایشان فرمودند انتخاب اقای ابوبکر فله بود معنا خوبی ندارد درحالیکه ایشان انتخاب کرده بود نه دیگران- پس تشخیص درستی نداشت- ایشان درتمام مدت نشان داده است که ظرفیت زیادی ندارد اصولا اعراب درانزمان بسیار کم ظرفیت داشتند ولذا فر دی که حلم یعنی صبر-وظرفیت داشته باشند خیلی مورد ستایش بود- دوم اهل تفاخربودند که ثابت کنند از همه برتر هستند- و متکبر  که رای  ایشان باید پذیرفته شود-واطلحاض عقلانی  بسیار کم چنبه بودند وقادر به موشکافی حقایق را نداشتند- پیامبر اکرم صلوالته الله علیه واله والسلم فرمودند ایه کما استقم کما امرت انچنان که به تو دستوردادیم استقامت کن دراصول  توحید ونبوت ومعاد  یک نمیچه قبول داشتند ودر احکام  حتی تنفر داشتند که مثلا زنان بامردان مساوی هستند وبردگان درنماز وخیلی قوانین با ارباب- مساوی  استویاسیاه وبا سفیدمساوی است قریشی وغیر قریشی مساوی است درجه  درثروت وقدرت و  طرفدار وا ونیرو نیست درتقوا است وسر  را باید برخاک گذاشت دوعبادت است-که همیشگی است یکنماز ودیگری امربهمعروف ونهی از منکر- وبنی هاشم محبوبترین قبیله  الهی است به شرط ایمان وتقوا وخافت وامامت الی بد درخاندان رسول اکرم صلاته الله علیه واله والسلم است-وفرار درجنگ زیرکی است-چاپلوسی  ازبزرگان محترم است خلیفه هرنوع تشخیص دهد امراش مطاع است ومصون از توبیخ است- شجاعت حضرت علی علیه السلام مشخص بود ولی هیچگونه  نقشی در ارتش اسلام به ایشان داده نشده است  رهبری ارتش با خلفا بود که توان انرا نداشتند- قران مجید  میفرماید خدا را فراموش اگر کردید-  اعما  را اگر عمل نشود باز یعنی خدارا فراموش کرده است تنها ذکر الله گفتن نیست زیرا  قران انهارا کافر دانسته است خداوند مناندرقران میفرماید انها خودواقعی خودرا فراموش میکنند یعنی خودی که واقعی است را فراموش میکنند- خانمی درتهران الامد   معروف تهران بوده است- اول انسان سلیقه خودرا بکار میبرد درحالیکه سلیقه زیر مجموعه عقل باید باشد وعقل زیر مجموعه وحی باید باشد کم کم نظرمردم مهم میشود فرد درسلیقه خوداش تغیر میدهد ایشان به فرانسه وبه پاریس میرود درتابستان انزمان اجازه میداند کنار رود سن را مغازه ها از شهرداری اجاره کنند ایشان هم زبان فرانسه خیلی خوب میدانسته است درکنار رود سن فقط یک جا خالی بوده است با اجازه ازیک خانم پیرکنار ایشان می شیند-ا خانم پس از مدتی میگوید-که شما اهل فلان روستا هستید  البته ترجمه خوداش این را گفته است درحالکیه شهرستان کوچک است میگوید خیر من ایرانی هستم چطور – ایشان میگوید این مد شما مال سی سال پیش پاریس است وان شهرستان هنوز این مدل را  میپوشند ایشان میپرسد مد روز را  درپاریس من چگونه بدست اورم- ایشان ادرس سه مزون ودو فروشگاه بزرگ پوشاک را میدهد- مزون در لغت فرانسه یعنی مغازه ولی مغازه خاص است درحقیقت مغازه یک خانه است بعلت بسیارگران بودن بایدعضویت فرد را ان مزون قبول کند تا بتواند داخل شود ایشان اسم خود را گفته بوده است تا ایشان بدیرنند وبه ایشان مشورت بدهند بعدایشان به مزون میروید تا بهترین مدرا انتخاب کند