بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- نظری به کتاب  فلسفه فرانسه-خداکند گیچی فیلسوفان فرانسوی دراین دوره وعصر  حل شده باشد تناقض ودشواری ها برای خود ساختند رابخوبی درک کنند-  که خیلی عجیب است که برای قهرمان فلسفه فرانسه رنه دکارت اینقدر سنگ وهمی انداختند   اما برای درک خود هیچونه درک عقلی ونقدعقلی نکرده اند وبراساس هوای نفس فلسفه چه عرض کنم سفسطه بقول قران سرابرا اب دانستند که اهمال انها بسیارشفاف است  - بحث از اینجا شروع میکنیم-که اقای کلود برنار ازجهتی اثابگرائیراقبول دارد واز جهتی انراقبولندارد  اثابت گرائی یعنی به اطن توجه نکنید انچه ظاهر است قبول کنید کارینداریم درانزمان ازلحاظ پزشکی همه را یکسان میدیدند وبعدا نسبی گرائی کردند وحدوسط قبول کردند درحل مسئله تغیری ایجاد نمیکند که بخواهند  سرعت گیر درست کنند زیرا دراثبات گرائی تعمیم معنانی ندارد تاقیمت کهانسان ها دراختیارمانیست که روی انهاتجربه کنیم   چون ماهیت افرادتک تک باید شناخته شود همه اشخاص درهمه زمانها تجربه شوند این کارعقل است که فیزیکی نیست فیزیک شامازمان ومکان است متافیزیکی است یعنی خالی   ازمان ومکان بطریقییعنی درهمه زمانها ومکانهاتنفراش بدین جهت است علم دشوار میشود وکم ارزش میشود شناخت بقول اقای دکارت یکپارچه یعنی انتزاع بهمعنای جداشدن است ازماده امکانپذیر است چون ماده زمان ومکان درظاهردارد هرنوع باز تصور میکنیم وتخیل میکنیم همه این استعداد ها بقول حضرت ملاصدرا درچهارچوب ذهنیت غیرمادی است  میدانیم شناخت درمغز بهکدهای الکترونیکی تبدیل میشود  ولی ما ازان هیچ چیزی  درک نمیکنیم –مثلا ماده ویابرگ باید به جملهتبدیل شود درکجا مغزتبدیل به جمله میشود جائی وجودندارد وسیستمی هم  نداردحال فرض کنیم مانندمانیتور    کامپوتر  جائی تبدیل شود یک فیلسوف فرانسوی میفرماید مادرصفحه تاریک درک میکنیم همین کلمات ماده وبرگبدون جمله ایجاد درک میکند که به معنای معنویت عام است  وبقول جناب دکارت یکپارچه است جهان را میشود یک پارچه درکرد فرض کنیم ما روح مادی داشتیم بایازابتدا جزجز زمان وتاریخ مرور کنیم ولی بهیکپارچکی نمرسیدم دریک نقطه زمانی ومکان درک میکردیم بقول کتاب همنهاد-من دوبیران براینمطالب انگشت ابهام گذاشته است  -که بنیان یاد گیری رانه قوهعقل یا شناخت بلکه تجربه ی خواست انسان برای حرکت دادن جسم- خویشمیدانست این گونه تبدیل سوِژه ی انسان به عاملی که پیش از هر چیز سوژه ی کنش است نه سوژه اندیشه در جائی دلبخواه, اقاین فرمودند در ماده جبر علت معلولی است چگونه این را اثبات کردند عامل جبرکدام است درماده است یادرجهان است  ازکجامعلوم که الله بختی نباشدچطوربرای اقای درکات مداوم سنگ شک ره میکنید ولیبدن ایجادشک  متافیزیکی شما جبر ظاهر نمتوانید اثابت کنید- وشما شخص فکر میکنید وعام وغیر شخص را قبولندارید قبول میکنید  -  مگر شما همه زمانه ومکانهارادراختیار دارید که همه جا ماده درجبر است- یک شعاردادید چیزی بی جسم وغیر شخص یعنی عام ولی دیگر چندان توچیه پذیر نیست البته همچنان جناب اقای دکارت گفته است  بین روح وجسم م نهادی است اتحاداست وهردو باهم کار میکنند-  ولی شماذ فقط بهجسم توجه میکنید سئوال دیگر اقای اگوست کنت به افریق رفت تادرجامعه شناسی انجا  تحقیق کند چون افریقائی از استعمارفرانسه خسته وبیزاربودند  اعتنائی به ایشان نکردند یک دفعه جرقه ای درمغز ایشان زد خودرابشکا افریقائی گریم کرد ودراورد وضد فرانسه صحبت کرد ومحبوب شد این جرقه ازلحاظ مادیسلسلهمراب ان چگنه بجودامد ودریکجبر به اسارت ایشان را پدر جامعه شناسی تجربی وپدر اثباتگرائی علوم حسی شد این شناخت ان حس ایبرای اقای اگوست کنت شفاف بوده است ویانبوده است شفاف است وبدیهی است پس چگونه انسان باطن خودرا درک نمی کند وغیر علمی است- وجالب انکه زمانی که به اقای مارکس گفتند ازلحاظ علمی شمانمیتوانید برای همیشه یک فلسفه داشته باشید فلسفه شما زمان ومکان میخواهد بهاصطلاح تاریخی است سخت نارحت شدند وفرمودند من باجریانهای تاریخی درستیز هستم مگر ماده میتوادیکپارچه فکرکند  قضاوت باشما-