امشب  دراواخر ساعات بحث عالمانه استادمعزز  سیدمحمد حسینی رحمت الله علیه- با احمقی بنام – امید دانا- مشاهده کردم – واقعا جوانی مانند ایشان نوبر است  ونمیدانمچرا همیشهتصور میکنم دیگر مانند جوانان قبلا دردانشگاه متود نمیشوند   وتربیت نمیشوند--  البته دراینده احتمال زیادیدارد مانند مهندس بازرگان انها بدون کنکور دانشگاهای غرب پذیرفته شوند--- امریکا یک ارتش نخرف درست کردهبود ولی همیشه بیان میکرد شعار بدهید وبگویئ باما بنجنگید یعنی با امریکا خوایهد جنگید وحال شمارا خواهد گرفت کی از افسران مرکز زرهی جناب سروان قانع بود  یکی از  جوانان  که مهندس  زمین شناس بود فرمودند چرا ارتش به مانند ما پیشرفت نکرده است فرمودند شما باعلم امریکائی یادگرفتید  شما عم امریکائی کنار بگذار بینیم چقدر پیشرفت میکنید وبه ما کم یا د میدهند وما خودمان حل میکنیم- چهارده سال  دریکمورد تخصص لازم دارد بیست روز به ما یاد دادند یک مسلسل بسازید—تعدادی ماشین خریده بودند برای ارتش اتوبوس   مردم تهران سروصدا کردند اتوبوس کم است انهارا به سازمان اتوبوس  تهران دادند که هر وقت  خواستند از انها استفاده کنند- درحالیکه میگفتند اتوبوس های  ارتش باید متعلق بهخودباشد که جاسوسان دران  میکرفون جای ندهند ویا بمب جای گزین کنند- چهرماه دوران مقدماتی بود سه ما مافقط رژه بیست وهشت مردادرا تمرین کردیم یکماه  تعلیم دادند انهم تعلیمات بسیاراسا ن همانراهم بچه ها یاد نمی گرفتندجز خودمن- تمام  لیسانن وظیفه  ودیپلم وظیفه را دریک سالن جمع کردندیک افسر نیروهای  هوائی که  مخصوص حفظ پایگاهی هوایی بود ولی رشته اش  زمینی  بود  وقبلا  یک استوار امد بهما مثلا سئوالات یاددهد نصف مطالب غلط بود هیچکس جواب نمیداد جزمن- بعد فمیدیم  مورد شماتت واقع شده  است ودیگر  چنین کاری رانخواهد کرد واز این کاررا اخراج شده است-  ارش باید ده روز مداوم بتواند بجنگند  جهان سوم  تنها بالاترین عدد مال ویتنام بود که چهارونیم ساعت میتوانست بچنگند ایران یک ساعت ونیم- بعداز این ساعت نهچشم دارد ونه گوش دارد  حالت استفراغ دارد  باید درکنار کوه پایه بجگند که درکوه   بتواندمخفی واستراحت کند وشبانه  باید بجنگندو نیروی  پشتیبان جای گزین شود وبهچه قرص بخورند وبهخوابند  وبعد  دوباره  وارد چنگ شوند وجنگ بایدبیشتر دفاعی باشد واگر کم اورد نیروی ذخیره باید داشته باشد هرچهر لشگر دوتیپ یا سه تیپ نیروی ذخیره با اسلحای فراان داشته باشد که ارتش ایران انرانداشتکلمه ذخیره بچه هادرست کردندکه عادل انگلیسی ان است درمرکز زرهی  انها پشتبان دوم میگفتند که درجنگ عراق باایران کمکم انرا پیایده کردند یابرتری بدهد ویا برتری دشمن را خنثی کند- سرتیپ معدوم امینی افشار در همیشه ربحگاهی یک روضه میخواهند کهمن-باین وضع جدید نمیتوانم قول بدهم که  افسرانی تربیت میکنیم  که بتواند دوماه  بجگند- یکی از بچه ها جناب مهنذس کل دوز که شیرازی بود یک جوکی گفت  خنده کم کم  صفهادربر گرفت- امینی افشار عوامل جاسوسی گفته بودند که کی بوده است امد به صف گفت کلاهدوز کیست کلاه دوز گفت کن هستم گفت چه گفتی گفت بعدگفت شما مغزمارا گچ  میکنید سروان رونقی فرمانده  مابود وبه ایشان گفت چهل وهشت ساعت ایشان درتوالت باشد- بعداز دوازده ساعت بچه به ایشان فشاراوردند تلفن امینی  افاشاربدهید ما بایشان صحت کینم ایشان تلفن گرفت وامینی  افشار دستورازادی داد- موقعی که مارا به سمت شهرهای  که پست اینده اماشین بهترمینال میرفتیم که هرکس به شهرپست  خوداش برود یکجناسروان بود که ما ایشان رانمی شناختیم یکی بچه های  فرمود جناب سروان خداوکیلی ما میتواینم درجنگ موثر واقع شویم گفت هرگز شما برای انگارا دیسمان هستید یعنی بزرگ نشان دادند کادربایدبچنگند هه اراتش اینکارا میکنند  وابی پاک ریخت که دیگر هیچکس درس ییادنگیرد جزمن ویکی شخص ارمنی برای انکه از شیرازاه به  تهران  بیافتد-جنگ   نمایشی ایران عراق راه  افتاد تمام بارنشتگان ژاندارمری  شهربانی و نیروهای سه گانه وتعداری کادر های  انزمان این نیروها بکار گرفتند تنها یک سوم نیاز بود افسر وظفه ستوان  یکم که پزشک بود شده بود ریس گردانوفرموده من جواب خداوندمنان را  نمیتوان بدهم منرامعزول کنید یک استوار   جای یک افسرا ستادی  گردانبود که به ایشان مجبورشده بودند علاوه رمز های خوداش رمرزهای جناب سرگرد راهم بدهند وبایدتمام وقت دردفترباشد وهرده دقیقه وهرزان به اطلاعای بذست میاورد رمز بزند ومیگفت من د.کارانمتوانم بکنم همم وریس باشم وهم دراینکار باشم مجبورشدند رمز استوار را  به یک گروهبا ن سه سال  کاربدهنددرژآپون اینامر پس از پانزده سال است تاشناخت کامل بدست بیاید- درمیدان جنگ یک کیسه سیمان برای  یک سنگرحتی مصرف نکرده بود وعرق سنگرهای اطاقی کامل سیما نی وبا تیراهن ساخته بود وقتیکه بچه های بهیکی از استایددبرجسته میگفتند هیچگونه    وضع میدان مطابق دستورات علمی نیست ایشان میفرمود من از مریخ امدم تا شما علم نظامی یادبدهم وبه مریخ ببرم- حال وضع اقای امیددانا با شماها چنین است- من به ایشان توصیه میکنم پنچ اصل بدیهی که بدرد  شناخت ادیان شناسی  میخورد- نزد بیستوفت متخصص  بیان کنید تابخوبی درکمعنا کنید ودرستی انرا  تضمین کنند انگاه  دو دین را  باان اصول بسنجید واین سنجش را با به بیست وهفت دانشمند مبرز نشان دهید  یکبارسعی کنید یک دین را  قول کنید ویکبار  سعی کنید یک دین رارد کنید وکمکم تا به پنچاه اصل برسید انگاه کم کم شم پیدا میکند دین پذیرفتند کا لباس دوختن وخریدن نیست  مرگ وزندگی است امید است  از عراب الهی بعلت تهمت زدن  خداوندمنان شماراببخشد به داستان افک درقران مراجعه کنید-