بسم الله الرحمن الرحیم-درجلوی اینه جام جم ایستاده خودرا ارایش شده دران مشاهده گر هستی- هاز لب لعل ات  لب شگر ریزات هستی چشمک  عبای ربوبیت و رحمت وبرکت بردوش ات - درحس وعقل رویا حبل متین من هستی انگفتهای پرجذابه وپرابهت  روح افرین وترس اور من را بطن تاریخ به سیردادی-درنگاهت  وسعت صفات  الهی که درهستی حس ودرک میشودبرمن باران نور میبارد- سد گذشته شکستم  که عبرت وعشقرا ببینم باتوهستم تاسداینده را بشکنم وخودرا دران ببینم-بال پرواز بحشیدی که  بدون اراده سیر میکنم-یک جان تازه منرا ارام ارام تسخیر میکند ودر لطلافت  خاصا ش غرق میکند وچون دمنوش عارفان کم کم مست میکند-محبت درمن دانه ا ش  از خاک وجودم  بیرون زده است- باشهادت اغازم وباشادت پایانم -سرالهی همین است-عشق الهی درصورت تو طلیعه اش اشکار – حیات  بخشی وجانگیری  درکلام تو اشکارجرئت تصور کردن دشوار-ندیدی مچاله روح اجبار-دست دردست اوازمرزها گذشتن اسان-ذکرت تجربه روشنایی-درنگاهت جلال وجما ل ذخیره شده است  حس میکنم -که خلقتم عبث نیست-