آمریکا، روسیه و بحران اوکراین: نقطه عطف یا نقطه مانا
آیا جنگ اوکراین یک نقطه عطف در روابط آمریکا و روسیه و عرصه جهانی است؟ از نقطه نظر ریاضیات، پاسخ کوتاه این پرسش خیر است. بسیاری از افراد نقطه عطف[1] و نقط مانا[2]را در زندگی روزمره و حتی نمودارهای ریاضی اشتباه می‌گیرند.

آمریکا، روسیه و بحران اوکراین: نقطه عطف یا نقطه ماناگروه بین الملل - علیرضا میریوسفی، کارشناس ارشد مرکز مطالعات سیاسی و بین الملل نوشت: آیا جنگ اوکراین یک نقطه عطف در روابط آمریکا و روسیه و عرصه جهانی است؟ از نقطه نظر ریاضیات، پاسخ کوتاه این پرسش خیر است. بسیاری از افراد نقطه عطف[1] و نقط مانا[2]را در زندگی روزمره و حتی نمودارهای ریاضی اشتباه می‌گیرند. مثلا وقتی قیمت نفت، ملک یا ارز به حداکثر یا حداقل خود می رسد، آن را نقطه عطف تلقی می‌کنند. برای درک بهتر موضوع، به نمودار زیر دقت فرمایید. اکثر افراد نقاط بیشینه[3] و کمینه[4] (نقاط دایره قرمز) را در این نمودار بعنوان نقاط عطف در نظر می‌گیرند. حال آن که نقاط عطف که اهمیت بیشتری داشته و توجه کمتری جلب می‌کنند، با مربع های آبی مشخص شده اند. فرض کنید نمودار زیر، مربوط به نمایش نوسانات قیمت نفت در یک بازه زمانی باشد که از 35 تا 120 دلار نوسان داشته است. اکثر افراد نقاطی را که قیمت نفت به حداکثر یا حداقل مقدار خود رسیده است و تغییر جهت افزایشی یا کاهشی داده است، نقطه عطف فرض می‌کنند و در این زمان‌ها نگران می‌شوند. در حالی که نقطه عطف، نقطه ای است که افزایش روند مستمر افزایش یا کاهش قیمت کند می‌شود، یعنی مثلا تا قبل از آن هر هفته، قیمت بطور متوسط دو دلار افزایش می یافته و از این نقطه به بعد این افزایش یک دلار در هفته می‌شود. این نقطه، نقطه عطف به مفهوم ریاضی آن است.

آمریکا، روسیه و بحران اوکراین: نقطه عطف یا نقطه مانا

به گزارش بولتن نیوز به نقل از مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی، رسانه‌ها معمولا بر نقاط بیشینه و کمینه تمرکز دارند. بعنوان مثال وقتی قیمت ملک، طلا یا ارز از وضعیت افزایشی به کاهشی تغییر وضعیت می دهد، نگران می‌شوند و به فکر فروش آنها قبل از ضرر بیشتر می افتند و برعکس. در حالی که متخصصان، عمدتا بر نقاط عطف متمرکزند و مدت ها قبل از رسیدن به نقطه بیشینه یا کمینه آن را پیش بینی کرده و برای تبعات آن سناریونویسی می‌کنند یا توصیه‌هایی را آماده می‌کنند.

در مورد بحران اوکراین هم هرچند عمده توجهات به این موضوع بعد از شروع حمله نظامی روسیه به اوکراین جلب شد، ولی نقطه عطف برای روسیه و آمریکا از سال ها قبل و از اجلاس سران ناتو در آوریل 2008 رخ داده بود و هر دو طرف از آن زمان برای وضعیت فعلی مشغول برنامه ریزی و سناریو نویسی می‌کردند. این اجلاس به تحول کیفی روابط روسیه و آمریکا منجر شد و طی آن استقرار سامانه سپرموشکی آمریکا در دو کشور لهستان و چک (به بهانه مقابله با برنامه موشکی ایران، ولی در واقع برای محدود کردن روسیه) تصویب شد و پذیرفتن دو عضو جدید یعنی گرجستان و اوکراین، با حمایت کامل و شدید دولت آمریکا مواجه شد(هرچند نهایی نشد). این اجلاس در واقع نقطه پایانی بر تصورات و پیشنهادات ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور و معمار روسیه نوین بود که روسیه را بخشی از اروپا می دید و سیاست ادغام روسیه در یک ساختار امنیت دسته جمعی اروپایی را پیشنهاد می‌کرد. اجلاس بخارست در واقع احیای مناسبات جنگ سرد بر اساس تهدید روسیه بود و تکلیف رهبران روسیه را با ناتو و آمریکا مشخص کرد و تنش ها بین آمریکا و روسیه را به اوج رساند.

البته قبل از این اجلاس، ناتو طی دو مرحله در سال های 1999 و 2004 به سمت شرق گسترش یافته بود که در آن زمان روسیه به دلیل ضعف مفرط و همینطور زنده بودن رویای اروپایی روسیه، قادر به جلوگیری از آن نبود؛ با این حال بطور مکرر این اقدامات را مخالف وعده‌های جیمز بیکر، وزیر خارجه وقت آمریکا و مانفرد وورنر، دبیرکل آلمانی ناتو در سال 1990 مبنی بر عدم گسترش ناتو به شرق توصیف می نمود. در اجلاس بخارست، تصویب استقرار سامانه‌های ضد موشکی در کشورهای اروپای شرقی و همینطور گسترش ناتو به مرزهای روسیه و به ویژه با گرجستان و اوکراین، دو کشوری که با روسیه اختلافات مرزی مهم داشته و با انقلاب های رنگی دارای دولت های ضد روسی شده بودند، رویای اروپایی پوتین را بر باد داد و روابط روسیه را با آمریکا کاملا تقابلی نمود.

آمریکا، روسیه و بحران اوکراین: نقطه عطف یا نقطه مانا