بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-خانواده ای شیراز که بعلل معرفی نمی کنم بسیارمشهور هستند اجداد به هند رفته بودند ودرانجادرکشاورزی ودام داری حرف اولرا میزدند ثروت زیاد بدست میاورند پدر جد ایشان درهند بوده است ودرضمن قاضی هم بوده است یک مجرم میاورند که اعتراف نمیکند که دزدی کرده است میگوید فردا بیا یک سوسک داخل گردو میکند سطح میز کمی انجراف داشته است به دزد میگوید کنار من بنشین اورادی میخواند به گردومیگوید چنان ایشان دزد است به سمت اش برو سطح میز کمی شیب داشت وگردو حرکت میکند وبه سمت اومتمایل میشود و گردو به سمت ایشان میرود ودزد میترسد واعتراف میکند- مافیای هند به جد ایشان میگویند شما نمیتوانید زمین های مرغوب را تصاحب کنید شما خارجی هستید یا باید به ما باج دهید ویا حق خرید زمین دیگرندارید وبه ایشان برمیخورد وبا پول خودرا به شیراز میاید و انزمان فردی نزدیک یک دهکده تمام بیابان ها را تا قله کوه قباله دادگستری میگیرد ولی بعدا مقداری ازکوه خارج میشود انجناب مقداری زیاداز ایشان میخردودر دهکده همجوار یک قلعه مانند درست میکند وکه دران باغات و دامداری هم میکرد وساختمان مفصلی هم داشت ودرشهر شروع به ساختن خانه میکند- پسر ایشان وارد دانشگاه شیراز میشود ودرر شته زبان انگلیسی رامیخواندچون در خانواده زبان انگلیسی رایج بود است –یک روز من به نزد ایشان دردهکده رفتم بیش از صد کتاب دور خوداش بصورت دایره گذاشته بودوروی کاغذ معلوم بود ازهر کدام کتاب ها ازکدام فصل باید استفاده کند یک تحقیقات برای تز بکند جالب بود که درعرض یک هفته نوشت- وبعدا رفت حسابداری روز راخواند وتصور میکنم درکانادا خواند چون انجا درنفت سهم مفصلی خرید- وباخانواده ای ازدواج کرد که بمراتب ثروتمندتر ار ایشان بودند- وخانه سازی راشروع کردند وبعد با بیست دونفر برج سازی راشروع کردند- اقای علم ریس دانشگاه شیراز شد قبلاز امدند یک باریکه برای ریس دانشگاه در دانشکده پزشکی ساختن وجلوی ان یک مکعب مستطیل برای گل کاری درست کردند و تمام شیشه ها رنگ قهوهای سیر داشت و تمام افراد بیشتر انها ازتهران امده بود حتی منشی ایشان دختر خانمی بودنصف فارسی ونصف انگلیسی مثل شاه صحبت میکرد- صندلی ایشان کسی درکه خارج بوده است فرمودندکمتراز هزاردلارنیست- این صندلی علاوه بر خنک کردن وگرم کردن فرد دران فرومیرفت واطراف ان اگرفردی بسیار چاق بود باریک نشان میداد وقابل خوابیدهم میشد این دختر خانم کسی که میخواست مثلا استاد یا استخدام شود بایدمدارک را به ایشان میدادند که ایشان اول صحت انراتعین کند ویک امتحان بگیرد یک ترس این بود که دردانشگاههای ایران مدارک گم میشد ومیبایست به کشورمربوطه بروند وازنوع مدرک بگیرند وکپی هم قبول نبود- اگرقبول شد وبعد مدارک رابه اقای علم بدهد وبعد اقای علم به هیت ژوری رشته بدهد خیلی ها نمی امدند وبعدا بشقاب میدادنیم و مثل برون بر درمحوطه میخوردیم یک سر اشپز داشتیاش برود وامد ببیند مسئله چیست ایشانفکر میکرد اینجا یک سالن عظیمی است بیرون درایستاد گفت چرامنرا مطلع نکردید اندونفر که مسئول ینکارهابود ازهمین حالا اخراج ن بزودی یک کمپوند کامپلکس میسازم ورفت تهران چهارصد میلپون درسال پول اضافی گرفت یک ازدوستان من که منراوارد گروهای سیاسی دردانشکده بهشتی درس میخواند خدای عربی بود- پدرایشان فوت کرد و ایشان تصمیم گرفت به دانشگاه شیراز بیاید سرانجام درست ومن نمیدانستم خواست بتهران نزل خاله خود بروم مادرایشانمقدار اجیل وشیرنی مفصلی بهمن دادکه به ایشان بدهم من بدرب داشگاه بهشتی رفتم من رابداخل راه ندادن یک دانشجو داشت خارج میشد وگفتمن میروم ایشان پیچ میکنم یعنی توی بلندگو میگوید واینکارا کرد ایشان دم درب امد وفرمودند من کارم درست شده است ساعت چهار بلیط هواپیمادارم واین شیرینی هامال شما ومنگفتم انرابین دانشجویان تقسیم کن وشما به منزل خاله من میاید وشمارابه فرودگاه میرسانند وبرگشت دم درب بازیک دانشجو امد ایشانمنرا بهانجناب معرفی کرد انچنان تیز نگاه میکرد که بعضی غربی ها اینطور هستندایشن گفتند دیروز اعلام شدکه دانشگاه شیراز چهارصدمیلیون درسال اضافی گرفته است وما به استادعرض کنیم که دانشکا بهشتی ولی ما برعکس عمل میکنیم اساتیدخودرا ازدانشگاهتهران مداوم میاورن که استادیک جلسه درس بده وبعد تحبیب میکردندوگفتند نمیخواهیم دراین امر مشارکت کنیم—ان دانشجو فرمودند کارهایی کردند لیست کنید وافشاکنید البته من درتهران به روزنامه دسترسی نداشتم متوجه جریان نبود وگفتم واقعا دلت خوش است ان سیصد میلیونهم عمل نکردند مردم کارهای که کردند میبیند نیازیبه لیست نیست البته این سیصد میلیون علاوه برپول سابق بوده است- ومیخواست اگر هزینه نکردند ما اعتصاب کنیم-- اقای علم همین شرکت جناب راخواست که شما هرجا کار کردید خوب کار کردید ومزد حق گرفتید شما درمناقصه بایدبرنده شوید وخودشما هم حسابدار دانشگاه- شوید ایشان دزدی های گذشته را پیدامیکند لیست میکند وتقدیم میکند ایشانمیفرماید گردن انجناب ومن وشما درگرو است دوست مامیفرماید بایداز بازرسی ازتهران بیایند ان بخش رامطلعه کنند وبعدان قسمتراسوراخ وپلمب بکنند وبعد بنویسند که دفتر سالم است وشما کنار انرا امضا کنیداینکار میشود واقای متقی که کارهای ساختمانی غیره مسئول اش ازجانب اقای علم امضاکرد- همین اقای علم فرمودند فلان مقداربفرانسه وتصور میکنم برای خانم فرح ویاخانم اشرف بوده است واقای امیر متقی باز دفترراامضاکرد- ایشان بیست دونفر شریک شدن که بسازنند جناب ریس ساواک امد وفرمودند من امد م گ دخترا میبایست شروع کند بیشترین دانشجویان در دانکشده ادبیات وعلوم بودند که درچهاره ادبیات دانشکده بود وجلوی دانشکده در دور زمین خالی داشت قرار شد انجا بسازند صاحب زمین حاضر شد پنج درصد تخفیف بدهد وانرارساندبه پانزده درصد ریس ساواک فرمودند خیر خیابن زند مهمترین خیبان شیراز وشلوغترین خیابان شهربود ازاین خیابان کوچه های تنگ وگشاد خارج میشود که به خیابانهای بزرگ میرسد دراطراف ان بانکها دبیرستان ها وشرکت ها فراوانی او بوده یک ساختمان چند طبقه که بزمین بزنند وازنوع درست کنند خلاصه هفت سال طول کشید وسه برابرمناقصه پول گرفتند برای هرکس یک پرونده جدا دادند ایشان که بسارعالم دوست ومذهبی بودنزد باعلما رفت وامد داشت ورفت وگفت که من چه کنم جناب علما فرمودند تاانجا که میتوانید نگیرید واگرنشد حق خودرابردارید ومابقیه را به علما بدهید- ایشان تاحدی دولت قبول کرد وگرفت وبعد گفت پولراما میدهیم اگر خواستید به دولت برگردانید ولی ایشان انرا به علما داد- سالهای پنجاه وپنچ وشش دران زمانهابود- دانشجویان رشته مهندسی ساختمان دانشگاه شیراز عده ای را برای کاراموزی فرستاده بودند که نظارت کنند وعملا یادبگیرنند- انها بعدازمدتی پیش ایشانمیروند ومیگویند گویامسائلی داشته است ایا شما مدارکی دارید ایشان دارم ولی خطرناک است میگویند بهمابدهید ما انرا درنایلونمفصل میپوشانیم یکمدت درظرف اشغالمیاندازیم به بازرسی تهرانمیروند وانر به انها نشان میدهند یک روز من درمیدان شهدابودم کهچهارصدنفر انها شهید درروزبیست ودو بهمن توسط پلیس شهید شدند کهنام سابقاش میدان شهرداری بود که شهرداری کنار میدان بود متوجهشد ان بیست ودونفرا با گاردپلیس به دادگستری میبرند وایشانهم هست- بهمادرمگفتم وایشان زنگ بهخانم ایشان زد وانجناب هم مسئله را گفت ایشان پس از چهارساعت تبرئه شد وگفتهبود اگر پول که من به علمادادم اگربخواهید میدهم انهاگفته بودن- اشکالی نداره-نشان ترس انهارا مشخص میکند دوستان گفته بودند یک شب باما باش که مابفهمیم که شما چه کردید اطاق شیکی را درست کرده بودند وخانواده غذامیاوردند ودوساعت با گلیس میتواستند سربه شرکت خودبزنند انها پس از فهمیدن ازخانه عبا اوردند وقران اوردند وشروع به نمازخواندن کردند وبه خانواده گفتند مقداری به دولت بدهید ومقداری هم به علمابدهید بعد از بیست و دوروز ازاد شدند
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-خانواده ای شیراز که بعلل معرفی نمی کنم بسیارمشهور هستند اجداد به هند رفته بودند ودرانجادرکشاورزی ودام داری حرف اولرا میزدند ثروت زیاد بدست میاورند پدر جد ایشان درهند بوده است ودرضمن قاضی هم بوده است یک مجرم میاورند که اعتراف نمیکند که دزدی کرده است میگوید فردا بیا یک سوسک داخل گردو میکند سطح میز کمی انجراف داشته است به دزد میگوید کنار من بنشین اورادی میخواند به گردومیگوید چنان ایشان دزد است به سمت اش برو سطح میز کمی شیب داشت وگردو حرکت میکند وبه سمت اومتمایل میشود و گردو به سمت ایشان میرود ودزد میترسد واعتراف میکند- مافیای هند به جد ایشان میگویند شما نمیتوانید زمین های مرغوب را تصاحب کنید شما خارجی هستید یا باید به ما باج دهید ویا حق خرید زمین دیگرندارید وبه ایشان برمیخورد وبا پول خودرا به شیراز میاید و انزمان فردی نزدیک یک دهکده تمام بیابان ها را تا قله کوه قباله دادگستری میگیرد ولی بعدا مقداری ازکوه خارج میشود انجناب مقداری زیاداز ایشان میخردودر دهکده همجوار یک قلعه مانند درست میکند وکه دران باغات و دامداری هم میکرد وساختمان مفصلی هم داشت ودرشهر شروع به ساختن خانه میکند- پسر ایشان وارد دانشگاه شیراز میشود ودرر شته زبان انگلیسی رامیخواندچون در خانواده زبان انگلیسی رایج بود است –یک روز من به نزد ایشان دردهکده رفتم بیش از صد کتاب دور خوداش بصورت دایره گذاشته بودوروی کاغذ معلوم بود ازهر کدام کتاب ها ازکدام فصل باید استفاده کند یک تحقیقات برای تز بکند جالب بود که درعرض یک هفته نوشت- وبعدا رفت حسابداری روز راخواند وتصور میکنم درکانادا خواند چون انجا درنفت سهم مفصلی خرید- وباخانواده ای ازدواج کرد که بمراتب ثروتمندتر ار ایشان بودند- وخانه سازی راشروع کردند وبعد با بیست دونفر برج سازی راشروع کردند- اقای علم ریس دانشگاه شیراز شد قبلاز امدند یک باریکه برای ریس دانشگاه در دانشکده پزشکی ساختن وجلوی ان یک مکعب مستطیل برای گل کاری درست کردند و تمام شیشه ها رنگ قهوهای سیر داشت و تمام افراد بیشتر انها ازتهران امده بود حتی منشی ایشان دختر خانمی بودنصف فارسی ونصف انگلیسی مثل شاه صحبت میکرد- صندلی ایشان کسی درکه خارج بوده است فرمودندکمتراز هزاردلارنیست- این صندلی علاوه بر خنک کردن وگرم کردن فرد دران فرومیرفت واطراف ان اگرفردی بسیار چاق بود باریک نشان میداد وقابل خوابیدهم میشد این دختر خانم کسی که میخواست مثلا استاد یا استخدام شود بایدمدارک را به ایشان میدادند که ایشان اول صحت انراتعین کند ویک امتحان بگیرد یک ترس این بود که دردانشگاههای ایران مدارک گم میشد ومیبایست به کشورمربوطه بروند وازنوع مدرک بگیرند وکپی هم قبول نبود- اگرقبول شد وبعد مدارک رابه اقای علم بدهد وبعد اقای علم به هیت ژوری رشته بدهد خیلی ها نمی امدند وبعدا بشقاب میدادنیم و مثل برون بر درمحوطه میخوردیم یک سر اشپز داشتیاش برود وامد ببیند مسئله چیست ایشانفکر میکرد اینجا یک سالن عظیمی است بیرون درایستاد گفت چرامنرا مطلع نکردید اندونفر که مسئول ینکارهابود ازهمین حالا اخراج ن بزودی یک کمپوند کامپلکس میسازم ورفت تهران چهارصد میلپون درسال پول اضافی گرفت یک ازدوستان من که منراوارد گروهای سیاسی دردانشکده بهشتی درس میخواند خدای عربی بود- پدرایشان فوت کرد و ایشان تصمیم گرفت به دانشگاه شیراز بیاید سرانجام درست ومن نمیدانستم خواست بتهران نزل خاله خود بروم مادرایشانمقدار اجیل وشیرنی مفصلی بهمن دادکه به ایشان بدهم من بدرب داشگاه بهشتی رفتم من رابداخل راه ندادن یک دانشجو داشت خارج میشد وگفتمن میروم ایشان پیچ میکنم یعنی توی بلندگو میگوید واینکارا کرد ایشان دم درب امد وفرمودند من کارم درست شده است ساعت چهار بلیط هواپیمادارم واین شیرینی هامال شما ومنگفتم انرابین دانشجویان تقسیم کن وشما به منزل خاله من میاید وشمارابه فرودگاه میرسانند وبرگشت دم درب بازیک دانشجو امد ایشانمنرا بهانجناب معرفی کرد انچنان تیز نگاه میکرد که بعضی غربی ها اینطور هستندایشن گفتند دیروز اعلام شدکه دانشگاه شیراز چهارصدمیلیون درسال اضافی گرفته است وما به استادعرض کنیم که دانشکا بهشتی ولی ما برعکس عمل میکنیم اساتیدخودرا ازدانشگاهتهران مداوم میاورن که استادیک جلسه درس بده وبعد تحبیب میکردندوگفتند نمیخواهیم دراین امر مشارکت کنیم—ان دانشجو فرمودند کارهایی کردند لیست کنید وافشاکنید البته من درتهران به روزنامه دسترسی نداشتم متوجه جریان نبود وگفتم واقعا دلت خوش است ان سیصد میلیونهم عمل نکردند مردم کارهای که کردند میبیند نیازیبه لیست نیست البته این سیصد میلیون علاوه برپول سابق بوده است- ومیخواست اگر هزینه نکردند ما اعتصاب کنیم-- اقای علم همین شرکت جناب راخواست که شما هرجا کار کردید خوب کار کردید ومزد حق گرفتید شما درمناقصه بایدبرنده شوید وخودشما هم حسابدار دانشگاه- شوید ایشان دزدی های گذشته را پیدامیکند لیست میکند وتقدیم میکند ایشانمیفرماید گردن انجناب ومن وشما درگرو است دوست مامیفرماید بایداز بازرسی ازتهران بیایند ان بخش رامطلعه کنند وبعدان قسمتراسوراخ وپلمب بکنند وبعد بنویسند که دفتر سالم است وشما کنار انرا امضا کنیداینکار میشود واقای متقی که کارهای ساختمانی غیره مسئول اش ازجانب اقای علم امضاکرد- همین اقای علم فرمودند فلان مقداربفرانسه وتصور میکنم برای خانم فرح ویاخانم اشرف بوده است واقای امیر متقی باز دفترراامضاکرد- ایشان بیست دونفر شریک شدن که بسازنند جناب ریس ساواک امد وفرمودند من امد م گ دخترا میبایست شروع کند بیشترین دانشجویان در دانکشده ادبیات وعلوم بودند که درچهاره ادبیات دانشکده بود وجلوی دانشکده در دور زمین خالی داشت قرار شد انجا بسازند صاحب زمین حاضر شد پنج درصد تخفیف بدهد وانرارساندبه پانزده درصد ریس ساواک فرمودند خیر خیابن زند مهمترین خیبان شیراز وشلوغترین خیابان شهربود ازاین خیابان کوچه های تنگ وگشاد خارج میشود که به خیابانهای بزرگ میرسد دراطراف ان بانکها دبیرستان ها وشرکت ها فراوانی او بوده یک ساختمان چند طبقه که بزمین بزنند وازنوع درست کنند خلاصه هفت سال طول کشید وسه برابرمناقصه پول گرفتند برای هرکس یک پرونده جدا دادند ایشان که بسارعالم دوست ومذهبی بودنزد باعلما رفت وامد داشت ورفت وگفت که من چه کنم جناب علما فرمودند تاانجا که میتوانید نگیرید واگرنشد حق خودرابردارید ومابقیه را به علما بدهید- ایشان تاحدی دولت قبول کرد وگرفت وبعد گفت پولراما میدهیم اگر خواستید به دولت برگردانید ولی ایشان انرا به علما داد- سالهای پنجاه وپنچ وشش دران زمانهابود- دانشجویان رشته مهندسی ساختمان دانشگاه شیراز عده ای را برای کاراموزی فرستاده بودند که نظارت کنند وعملا یادبگیرنند- انها بعدازمدتی پیش ایشانمیروند ومیگویند گویامسائلی داشته است ایا شما مدارکی دارید ایشان دارم ولی خطرناک است میگویند بهمابدهید ما انرا درنایلونمفصل میپوشانیم یکمدت درظرف اشغالمیاندازیم به بازرسی تهرانمیروند وانر به انها نشان میدهند یک روز من درمیدان شهدابودم کهچهارصدنفر انها شهید درروزبیست ودو بهمن توسط پلیس شهید شدند کهنام سابقاش میدان شهرداری بود که شهرداری کنار میدان بود متوجهشد ان بیست ودونفرا با گاردپلیس به دادگستری میبرند وایشانهم هست- بهمادرمگفتم وایشان زنگ بهخانم ایشان زد وانجناب هم مسئله را گفت ایشان پس از چهارساعت تبرئه شد وگفتهبود اگر پول که من به علمادادم اگربخواهید میدهم انهاگفته بودن- اشکالی نداره-نشان ترس انهارا مشخص میکند دوستان گفته بودند یک شب باما باش که مابفهمیم که شما چه کردید اطاق شیکی را درست کرده بودند وخانواده غذامیاوردند ودوساعت با گلیس میتواستند سربه شرکت خودبزنند انها پس از فهمیدن ازخانه عبا اوردند وقران اوردند وشروع به نمازخواندن کردند وبه خانواده گفتند مقداری به دولت بدهید ومقداری هم به علمابدهید بعد از بیست و دوروز ازاد شدند
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-خانواده ای شیراز که بعلل معرفی نمی کنم بسیارمشهور هستند اجداد به هند رفته بودند ودرانجادرکشاورزی ودام داری حرف اولرا میزدند ثروت زیاد بدست میاورند پدر جد ایشان درهند بوده است ودرضمن قاضی هم بوده است یک مجرم میاورند که اعتراف نمیکند که دزدی کرده است میگوید فردا بیا یک سوسک داخل گردو میکند سطح میز کمی انجراف داشته است به دزد میگوید کنار من بنشین اورادی میخواند به گردومیگوید چنان ایشان دزد است به سمت اش برو سطح میز کمی شیب داشت وگردو حرکت میکند وبه سمت اومتمایل میشود و گردو به سمت ایشان میرود ودزد میترسد واعتراف میکند- مافیای هند به جد ایشان میگویند شما نمیتوانید زمین های مرغوب را تصاحب کنید شما خارجی هستید یا باید به ما باج دهید ویا حق خرید زمین دیگرندارید وبه ایشان برمیخورد وبا پول خودرا به شیراز میاید و انزمان فردی نزدیک یک دهکده تمام بیابان ها را تا قله کوه قباله دادگستری میگیرد ولی بعدا مقداری ازکوه خارج میشود انجناب مقداری زیاداز ایشان میخردودر دهکده همجوار یک قلعه مانند درست میکند وکه دران باغات و دامداری هم میکرد وساختمان مفصلی هم داشت ودرشهر شروع به ساختن خانه میکند- پسر ایشان وارد دانشگاه شیراز میشود ودرر شته زبان انگلیسی رامیخواندچون در خانواده زبان انگلیسی رایج بود است –یک روز من به نزد ایشان دردهکده رفتم بیش از صد کتاب دور خوداش بصورت دایره گذاشته بودوروی کاغذ معلوم بود ازهر کدام کتاب ها ازکدام فصل باید استفاده کند یک تحقیقات برای تز بکند جالب بود که درعرض یک هفته نوشت- وبعدا رفت حسابداری روز راخواند وتصور میکنم درکانادا خواند چون انجا درنفت سهم مفصلی خرید- وباخانواده ای ازدواج کرد که بمراتب ثروتمندتر ار ایشان بودند- وخانه سازی راشروع کردند وبعد با بیست دونفر برج سازی راشروع کردند- اقای علم ریس دانشگاه شیراز شد قبلاز امدند یک باریکه برای ریس دانشگاه در دانشکده پزشکی ساختن وجلوی ان یک مکعب مستطیل برای گل کاری درست کردند و تمام شیشه ها رنگ قهوهای سیر داشت و تمام افراد بیشتر انها ازتهران امده بود حتی منشی ایشان دختر خانمی بودنصف فارسی ونصف انگلیسی مثل شاه صحبت میکرد- صندلی ایشان کسی درکه خارج بوده است فرمودندکمتراز هزاردلارنیست- این صندلی علاوه بر خنک کردن وگرم کردن فرد دران فرومیرفت واطراف ان اگرفردی بسیار چاق بود باریک نشان میداد وقابل خوابیدهم میشد این دختر خانم کسی که میخواست مثلا استاد یا استخدام شود بایدمدارک را به ایشان میدادند که ایشان اول صحت انراتعین کند ویک امتحان بگیرد یک ترس این بود که دردانشگاههای ایران مدارک گم میشد ومیبایست به کشورمربوطه بروند وازنوع مدرک بگیرند وکپی هم قبول نبود- اگرقبول شد وبعد مدارک رابه اقای علم بدهد وبعد اقای علم به هیت ژوری رشته بدهد خیلی ها نمی امدند وبعدا بشقاب میدادنیم و مثل برون بر درمحوطه میخوردیم یک سر اشپز داشتیاش برود وامد ببیند مسئله چیست ایشانفکر میکرد اینجا یک سالن عظیمی است بیرون درایستاد گفت چرامنرا مطلع نکردید اندونفر که مسئول ینکارهابود ازهمین حالا اخراج ن بزودی یک کمپوند کامپلکس میسازم ورفت تهران چهارصد میلپون درسال پول اضافی گرفت یک ازدوستان من که منراوارد گروهای سیاسی دردانشکده بهشتی درس میخواند خدای عربی بود- پدرایشان فوت کرد و ایشان تصمیم گرفت به دانشگاه شیراز بیاید سرانجام درست ومن نمیدانستم خواست بتهران نزل خاله خود بروم مادرایشانمقدار اجیل وشیرنی مفصلی بهمن دادکه به ایشان بدهم من بدرب داشگاه بهشتی رفتم من رابداخل راه ندادن یک دانشجو داشت خارج میشد وگفتمن میروم ایشان پیچ میکنم یعنی توی بلندگو میگوید واینکارا کرد ایشان دم درب امد وفرمودند من کارم درست شده است ساعت چهار بلیط هواپیمادارم واین شیرینی هامال شما ومنگفتم انرابین دانشجویان تقسیم کن وشما به منزل خاله من میاید وشمارابه فرودگاه میرسانند وبرگشت دم درب بازیک دانشجو امد ایشانمنرا بهانجناب معرفی کرد انچنان تیز نگاه میکرد که بعضی غربی ها اینطور هستندایشن گفتند دیروز اعلام شدکه دانشگاه شیراز چهارصدمیلیون درسال اضافی گرفته است وما به استادعرض کنیم که دانشکا بهشتی ولی ما برعکس عمل میکنیم اساتیدخودرا ازدانشگاهتهران مداوم میاورن که استادیک جلسه درس بده وبعد تحبیب میکردندوگفتند نمیخواهیم دراین امر مشارکت کنیم—ان دانشجو فرمودند کارهایی کردند لیست کنید وافشاکنید البته من درتهران به روزنامه دسترسی نداشتم متوجه جریان نبود وگفتم واقعا دلت خوش است ان سیصد میلیونهم عمل نکردند مردم کارهای که کردند میبیند نیازیبه لیست نیست البته این سیصد میلیون علاوه برپول سابق بوده است- ومیخواست اگر هزینه نکردند ما اعتصاب کنیم-- اقای علم همین شرکت جناب راخواست که شما هرجا کار کردید خوب کار کردید ومزد حق گرفتید شما درمناقصه بایدبرنده شوید وخودشما هم حسابدار دانشگاه- شوید ایشان دزدی های گذشته را پیدامیکند لیست میکند وتقدیم میکند ایشانمیفرماید گردن انجناب ومن وشما درگرو است دوست مامیفرماید بایداز بازرسی ازتهران بیایند ان بخش رامطلعه کنند وبعدان قسمتراسوراخ وپلمب بکنند وبعد بنویسند که دفتر سالم است وشما کنار انرا امضا کنیداینکار میشود واقای متقی که کارهای ساختمانی غیره مسئول اش ازجانب اقای علم امضاکرد- همین اقای علم فرمودند فلان مقداربفرانسه وتصور میکنم برای خانم فرح ویاخانم اشرف بوده است واقای امیر متقی باز دفترراامضاکرد- ایشان بیست دونفر شریک شدن که بسازنند جناب ریس ساواک امد وفرمودند من امد م گ دخترا میبایست شروع کند بیشترین دانشجویان در دانکشده ادبیات وعلوم بودند که درچهاره ادبیات دانشکده بود وجلوی دانشکده در دور زمین خالی داشت قرار شد انجا بسازند صاحب زمین حاضر شد پنج درصد تخفیف بدهد وانرارساندبه پانزده درصد ریس ساواک فرمودند خیر خیابن زند مهمترین خیبان شیراز وشلوغترین خیابان شهربود ازاین خیابان کوچه های تنگ وگشاد خارج میشود که به خیابانهای بزرگ میرسد دراطراف ان بانکها دبیرستان ها وشرکت ها فراوانی او بوده یک ساختمان چند طبقه که بزمین بزنند وازنوع درست کنند خلاصه هفت سال طول کشید وسه برابرمناقصه پول گرفتند برای هرکس یک پرونده جدا دادند ایشان که بسارعالم دوست ومذهبی بودنزد باعلما رفت وامد داشت ورفت وگفت که من چه کنم جناب علما فرمودند تاانجا که میتوانید نگیرید واگرنشد حق خودرابردارید ومابقیه را به علما بدهید- ایشان تاحدی دولت قبول کرد وگرفت وبعد گفت پولراما میدهیم اگر خواستید به دولت برگردانید ولی ایشان انرا به علما داد- سالهای پنجاه وپنچ وشش دران زمانهابود- دانشجویان رشته مهندسی ساختمان دانشگاه شیراز عده ای را برای کاراموزی فرستاده بودند که نظارت کنند وعملا یادبگیرنند- انها بعدازمدتی پیش ایشانمیروند ومیگویند گویامسائلی داشته است ایا شما مدارکی دارید ایشان دارم ولی خطرناک است میگویند بهمابدهید ما انرا درنایلونمفصل میپوشانیم یکمدت درظرف اشغالمیاندازیم به بازرسی تهرانمیروند وانر به انها نشان میدهند یک روز من درمیدان شهدابودم کهچهارصدنفر انها شهید درروزبیست ودو بهمن توسط پلیس شهید شدند کهنام سابقاش میدان شهرداری بود که شهرداری کنار میدان بود متوجهشد ان بیست ودونفرا با گاردپلیس به دادگستری میبرند وایشانهم هست- بهمادرمگفتم وایشان زنگ بهخانم ایشان زد وانجناب هم مسئله را گفت ایشان پس از چهارساعت تبرئه شد وگفتهبود اگر پول که من به علمادادم اگربخواهید میدهم انهاگفته بودن- اشکالی نداره-نشان ترس انهارا مشخص میکند دوستان گفته بودند یک شب باما باش که مابفهمیم که شما چه کردید اطاق شیکی را درست کرده بودند وخانواده غذامیاوردند ودوساعت با گلیس میتواستند سربه شرکت خودبزنند انها پس از فهمیدن ازخانه عبا اوردند وقران اوردند وشروع به نمازخواندن کردند وبه خانواده گفتند مقداری به دولت بدهید ومقداری هم به علمابدهید بعد از بیست و دوروز ازاد شدند