عرفان عاشورا

بسم الله الرحمن الرحیم- این وبلاگ برای شناخت اسلام عزیز فعالیت میکند

القاب حضرت علی علیه السلام-!!

بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- القاب حضرت علی علیه السلام- نام‌ها و القاب امام علی( علیه السلام )
1. «علی»:[2] درباره چگونگی نام‌گذارى آن‌حضرت به «على»؛ میان دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی گفته‌اند: هنگامى که امام علی( علیه السلام ) متولّد شد، مادرش فاطمه بنت اسد، برای یادبود نام پدرش اسد، او را «حیدره» نامید(اسد و حیدر هر دو به معنای شیرند). سپس او و ابوطالب، به الهام الهى توافق کردند که وى را «على»[3] بنامند.[4] در روایات چنین آمده است:
فاطمه بنت اسد می‌گوید: «من درون کعبه رفتم و از میوه‌ها و روزی‌هاى بهشتى خوردم. پس چون خواستم بیرون بیایم، کسى مرا ندا داد: اى فاطمه! او را "على" بنام که او على (بلند مرتبه) است و خداوندِ علىّ اعلى می‌فرماید: "نامش را از نام خود برگرفته‌ام و به ادب خود، تربیتش کرده‌ام و بر دشواری‌هاى دانشم آگاهش کرده‌ام. اوست که بت‌ها را در خانه‌ام می‌شکند، و اوست که بر بام خانه‌ام اذان می‌گوید و مرا تقدیس و تمجید می‌کند. پس خوشا به سعادت کسى که دوستش بدارد و اطاعتش کند، و واى بر کسى که سرپیچی‌اش کند و دشمنش بدارد!».[5]
عبّاس بن عبدالمطّلب می‌گوید: هنگامى که فاطمه بنت اسد، على را به دنیا آورد، او را به نام پدرش «اسد» نامید؛ ولى ابوطالب به این، راضى نشد و گفت: بیا تا شبى از کوه ابوقبیس بالا رویم و آفریدگار آسمان را بخوانیم، شاید که ما را به نام او آگاه کند. پس شب هنگام، حرکت کردند و از کوه ابوقبیس بالا رفتند و خداى متعال را خواندند و ابوطالب، این شعر را سرود: «اى پروردگارِ شب تیره و صبح روشن درخشنده! حکم قطعی‌ات را برایمان بیان کن که این پسر را چه بنامیم». پس آوایى از آسمان آمد و ابوطالب، سرش را بالا کرد که ناگاه، لوحى همچون زمرّد سبز دید که چهار سطر در آن نوشته شده بود. آن‌را با دستانش گرفت و محکم به سینه‌اش چسباند. در آن چنین نوشته بود: «به فرزندى پاکیزه، اختصاص یافته‌اید پاک و شریف و پسندیده، و نامش از جانب [خداى] قاهر و والا "على" است ، برگرفته از "علىّ"». پس ابوطالب بسیار شادمان شد و براى خداى ـ تبارک و تعالى ـ به سجده افتاد و ده شتر، عقیقه کرد. آن لوح، به کعبه آویخته بود و بنى هاشم به آن بر قریش افتخار می‌کرد تا آن‌که در جنگ حجاج و ابن زبیر، ناپدید شد.[6]
2. أسد.[7]
3. امیر المؤمنین.[8]
4. حیدر کرار.[9]
5. حضرت علی( علیه السلام ) در کتب آسمانی و نزد برخی ملت‌ها و گروه‌های مردمی نام‌های دیگری نیز دارند؛ خود آن‌حضرت می‌فرماید: نام من در انجیل، «الیا» و در تورات، «برىء» و در زبور، «أرىّ» و نزد هندوان، «کبکر» و پیش رومیان، «بطریسا» و نزد پارسیان، «جبتر» و پیش ترکان، «بثیر» و نزد زنگیان، «حیتر» و پیش کاهنان، «بوىء» و نزد حبشیان، «بثریک» و نزد مادرم، «حیدرة» و پیش دایه‌ام، «مَیمون (خوش یُمن)» و نزد عرب، «علىّ» و پیش ارامنه، «فریق» و نزد پدرم، «ظهیر» است.[10]
نسب امام علی( علیه السلام – حر  که جمع ان احرار است رلغت ربی یعنی شن ویاماسه بىون ترکیب وخالص باشى ىرانسان  دارای خصلتهای نیکو که جامعه عقلا قبول  داشتند که اسلام برانها صحت گذاشت وبنام اخلاق فطری شناخت ان چنان که امده ات اسم علی را خداوندمنان به حضرتابوطالب علیه اسلام اشراق کرده است درحالیکه مادراش حیدرت-کهبعدا حید شد به معنی  شیر است بسیاری از القاب توسط خداوندمنان ویا رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم داده شده است- همین نکته  برتری وعظمت ایشان به تمام مخلوقات عالم چه برسد به انسان رامشخص میکند

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

ومانعلم الا خیرا-!!

بسم الله الرحمن الرحیم—نظریات شخصی است-وما نعلم الا خیرا  قبل  جناب حجت ال اسلام حدایق رحمت الله علیه-- فرمودند که حدیثی است هرکس زاءر امام حسین  علیه السلام باشد به وطن خوداش بر گردد وشخصی به نزد اوبرود- اجر   زیارت امام حسین علیه السلام به ایشان داده میشود وهرقدم یک اجر  حج عمره داده میشود-واقعا نمیشود امام حسین علیه السلام وجریان کربلا  بخوبی شناخت چه اکسیری  امام حسین علیه السلام است وچه کیمیاپی امام حسین علیه السلام است—گذشت روزبعد که به مسجد رفتم- یک بخش  شربت دادن به مردم دایربود  عکس بزرگ مرحوم حضرت محمد رضا ابوالاحرار رحمت الله علیه که درپای عکس بزرگ نوشته بودند صلوات—خیلی تعجب کردم  که یشان همان معلم سابق درس مخروطات من بود که  مدتی نیامد وکسی دیگرتدریس کرد وپس از مدتی امد وسرش راتراشیده بود بچه ها گفتندزندان بوده است  از اصحاب کبار  مسجد عتیق  بودند که حضرت ایت الله مجاهدکبیر سیدعبدالحسین دستغیب رحمته الله علیه بودند روزپاننزده خردادمن امتحان ترسیم وروقومی داشتم کهنمره بیست هم گرفتم وهیاو شد به پنچره دبیرستان نماز ی دیدم ایشان مانندحضرت موسی علیه السلام جدی یک  چماق بزرگ ماندچماق های  خدمه بارگاه پرنور اما م الرضا علیه السالام سرش یک  یک نیمکره نقرهای بایکساق کمی بلند داشتودردستاش میچرخاند وملت هم پشت سرایشان که  بعضی ها پیربودند رفتند حکومت نظامی شد درخیابان زند  هر دومتری یک سرباز ایستاده بود ومن ا زیکی از سربازهاپرسیدم چه خبرشده است- بهمن گفت زود برو امکان کشت کشتار است وهمه درخانه بودندو پای رادیو ومیگفتند نصف شهرحداقل بمباران هوائی وزمین میشودوتانک میچرخید- ومن سخت ناراحت  سرنوشت حضرت اقای  ابوالاحرار بودم وزمانی  که فهمیدم ایشانراازاد کردند متوجه شدم رژیم سخت ترسیده است ولی بعدهم مطلع شدم که رژیم به مغازه داران- بهائی   ویهود سه برابرمغاره داران مسلمان داده است کههیچکس قبولن کرده بود  که به مغازه های مسلمان تعدی کرده باشد وکار رژیم است وؤژیم هم  بیان کرده است انها اشتباهی مغازه بغل دستی  بهائی را  زدند—ایشان درراه پیمائی ها بسیار فعال بودوچون درچند دبیرستان تدریس میکرد وبچه  ها تاایشان میدیدند وارد دسته میشدندواز جمله خودمن وبهمن فرمودند این راپیمایئ ها ریشه شاه رادرمیاورد- ایشان اولین مدیر کل وزرات امورزش پرورش شیراز شدند ودر  بزرگترین سالون مالدبیرستان شاپور سابق بود  ومن تصور میکردم کسی زیادنیای- ولی برعکس سوزان انداز شد واقعاامام رحل علیه السلام فرمودند-که هنوز مردم ایران کسی نمی شناسد ایشان بریا جلسه مارف امده بودندو  دوسهنفراز  افرادقبلی خودشا نزودتررفته بودند- ایشان فرمودند همانطور که مردمپیروزی اورد همانطورهم به اموزشوپرورش کمک کند اینجاهم پیروزی بدست بیاید ومن کرارا گفتهام کسی نترسد   ولی هرکس درجائی باشد که میتواندبخوبی انجا وظیفه کند وملاک همانطور که قائداعظم انقلاب  رحمت الله علیه فرمودند ملاک روز است وهرکس که تصورمیکند خطائی کردهاست ویا اشتباهای کرده است حال فرصت دارد که جبران کند منوارد اداره شدم همه باترس میگیوندمارا عوض نکنید ابروی ما میرود- ومن گفتم کسیبایدپشت این میز باشد که فرهنگ دیدرابداند ووانشااالله بااین میز به بهشت پرواز کندشمادرجائی که باشید از عهده برمیایید ومن هم چندصباحی خواهم بود-مدتا گذشت یک شب درجائی  از  افرادسابق انقلابی-که مریدان یکروحانی بودند که  حرکت انقلابی وتظاهرات درشیراز راه انداخت وسپس به قم رفت وفرمودنترسید  ومن راهحلرانشان میدهم وموجب انقلاب قم شدکه بعداسراسریشد ایشان فرمودنددراینموردحدیث است جناب اقای ابوالاحرار رحمت الله درحالیکه روی چرخ بودوپسراش یانوه اش ایشان اورد ومن سخت ناراحتشدم وبانگاه کمی غضناک بهمن نگاه کرد-منعکس را دیدم نتوانستم تشخیص دهم که ایشان عکس پیری ایشان است ویابرر ایشان است از اقای حجت السلام کوچکی پیش نماز  پرسیدم- ایشانفرمودند من ایشان رانمیشناسم وما لانعلم الا خیرا باخنده فرمودندواز هرکس پرسیدم نمیداستندتا یک جنابی فرمودندبله خوداش است اولینمدیر کل اموزش وپرورش شیراز ومن گفتم کی فوت کردندیک فکری کردند وفرمودند پنچ سال پیش-!!؟؟

موافقین ۰ مخالفین ۰

حماقت بی حد-!!

 بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است – امروؤ یک احمق کمونیست   ىرباره سلمان رشدی  ىرسایت مزخرفشان- بی سوادی وحماقت خودرا بخوبی روشن کرد  افراد احمق  وقتیکه بتنگناه  از هرموضوع ولو برخلاف  مرامشان باشد استفاده میکنند گرچه امروز شایعه کردن سلمان رشدی ضد اسلام وپیامبر اکرم صلواته الله علیه واله والسلم نبوده است یکنقل قول ازاهل سنت بوده است ایشان از سلمان رشدی دفاع کرد درحایکه سلمان رشدی ضد   جبر ودیکتاوری  واستبداد است ودر  کمونیست هم چنین است- بخاطر  شرایط زمانی میخواهد  بهربرداری کند هیچگونه اطلاعات اسلامی درستی ندارد- احمق خداوندراموموم دانست غول ها فکر  حتی امروزه مانندجناب انیشتین نتهاخداپرست بودوسرانجام شیعه هم شد اکثریت جامعه بشر ی خداوندمنان را قبول دارند و واستدلال هم دارند اگرخداوندمنان موهوم است پیامبر اکرم صلواته الله علیه واله والسلم چگونه کتابی اورده است که نمیتوانند اعراب مانندانرا بیاورندوچگونه است فرموده است درقران همه چیز جفت است شما همین ایه را رد کنید- خداوندمنبع اعوذبالله استبدادمیداند پس شما چگونه زنده هستید؟؟ وبه پیامبر اکرم صلواته الله علیهوالهوالسلم میفرمیادکاری به انهانداشته باشد تازمانی که من  تعین کردم- زنده باشند  وگرنه انهارا عذاب میکردم ولی انها همه یچگاه ارامش نخواهند داشت  -ایشان کتاب الرسول ملوک طبری  کاملا صحیح میداند؟؟ حماقت تا چقدر باز پرورئی میکند خودرا میخواهد  اسلام شناس جا بزند- غول حدیق اهلسنت است ولی همهان صحیح نیستند وتعبیر میکند که پیامبر اکرم چون دید کسی بنزد ایشان نمیاید وگفت  مانندسه بت  درکنارانها  یک علمتی بعنوان خدا بگذارد که خدارابپرستند و ویا انکه خداوندمنان خالق این سه بت هست واورابپرستند کمی اقلا عقل بخرج دهید که افکارمتضادبا کمونیست بعنوان روشنفکری که کمونیست قبول میکند  جابزنید تا اندکی شمار   روشنفکر   ودارای روح لطیف مردم بپذیرنند- این حقه هادیگر رنگی ندارد- اما اسلام راخشنمیدانید این هم ازبی سوادی شما است گرچه برادران سنی  در نبرد کفذ با اسلام عدد هزار نفر بدست اسلام کشتهاند ولی به مراتب کمتر است ود درسوره برائت قران میفرماید همیشه  انها  یعنی پیمان شکنان- جنگ را راه انداختند وهیچجنگ را اغاز نکرد پس ج.اب انهارابعدچهرماه اگر همچنان کافرحربی هستند وپیمنشکنی میکنند بکشیدشماکمونیست چندین هزاربی گناه را کشتید بعنوان ضدکمونیست بودن  وخجالت نمیکشید خودرارشونفکر  ازادی خواه جا یمزنید ودباره  دین وخداوندمزخرفاتی را  بیان میکنید اما ازدواج  دختر نه سال خانم عایشه با پیامبر اکرم صلواته ا لله علیه واله والسلام بدرستی اتثبات شده است سن ازداوج خان عایشه شانزده سال بوده است ولی امکان دارداز نه سالگی درنزد پیامبر اکرم صلواته  علیهواله .السلم نگه داشته میشده است که بنفع اقای ابوبکر باشد در دستورات اسلامی  امده است که قباز بلوغ دختر وپسر یک ازدواج عقدی ترتیب داده شود ودرخانه  داماد ویا عروس ویاگاهی اینجا وگاه انجا باشند- که از حالت  کودکی خارج شوند وکم کم بازندگانی واقعی اشنا شوند واحساس کم کم مسولیت کنندودر ان جهت سیر کنند قبلازانکه باافار مختلف  اشنا شوند ودیگرشکاف نسلها  واقع نمیشوددرحدیث است هرگاهدختری ویا پسری سرگوش  جنبید زودانهارا   اماده ازدواج کنید که مانندسیبی که از درخت میافتد خواندگندید ولی اگر اینچنین نیست تازمانی که  گفتهشد میتواند  مجردباشد ولی تشویق بزود ازدواج کردن است قبلا علم پزشگی دیر ازدواج کردن ملاک قرارمیداد   کهمثلا رحم سرد بایدرحم گرم شودوکامل شودوغیره ولی بعدا درازدواج زودتشخیص دادن ازدواج زود بهتر است-درسوئد بلوغ دختران تابیست وهفت سال هم طول میکشد ودرافریق درده سالگی مانند زن  سی سال میما نند این امربرای من درلندن رخ دادیکی بچه های ایرانی دریک هتل  مجلل کار میکردومسئول بخش   وی ای پی –نگلیسی وری  امپورتند  پرسن- + شخص بسیارمحترم واقها اطاقهای گشا دومانندکاخ بود وزن یک ریس جمهور افریقا-که درضمن  ریس بزرکترین قبیله انجاهم بود ایشان بلند نامد که دختر دهسالهخودرا  با صواب دید  وزراتخارجه دریک پانسیون بگذارد که تحصیل کند  چون مسلمان بودبه این دوستگفته است که مسلمانی که اینجا  پانسیون خوبیرابداند وریس ان مسلمان باشد- ایشان گفته منیکدوست مسلمان دارم که میتواند به شما کمک کند-منرانزد ایشان ببرد وشرحمفصلی داد کهدختر من هماز لحاظ اسلامیوهماز علوم سیاسی باید لبسیارقوی باشد وکاندید پسرعموی خوداش هست که دراینده ریس جمهور خواهدشد- مادربسایرخوش خنده وسروکله تکان میداد امااین دختر ماندزن سیسالهمتین ونگاه نافذ بهمن نگاه میکرد اصلا به یک دختر دهساله امروزی نبود-من گفتم دراین م.رد  من کنجکاوبی نکردن .تصور نمیکنم داشتهباشند اگر من پیدا کردم بدوستم خواهم گفت ایشان گفتنه من فردا باوزیر امورخاجه قارارملاقات دارم انها حتما مسئلهراحل خواهند کردخوب زمان کههدو امادگی وعلاقه به  تشکیل خانواده واقعی شدند ازداوج واقعی رخ میدهد که انهاتاحدی باهم اشناشدن وراه ورسم راتاحدی یاد گرفتند اتفاق بهترین راهحل است راهخل غربی امروزه تاحدبسیارزیاد شکست خورده است

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

زهی بی خردی وساده لوحی-!!

بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-من  واقعاتعجب میکنم اقا تازه شش سال درسویس بوىه است واقای مجری که خوىرا درحد ی به دختر اقای ترامپ را حل نشان بدهد- اقای که درسویس بوده است-میفرماید  حکومت نمیخواهد اقای ترامپ- ىوباره سرکار بیاید- ومردم میخواهند که اقای ترامپ سرکاربیاید- ولی حکومت میخواهد اقای بایدن باشد ولی مردم نمیخواهند که اقای بایدن سر کاربیاید-واقعااینطور است؟؟ تحیمات عظیمی زمان اقای ترامپ بکار گرفته شد که امروزه اثاراش – مشخص است صدردجه تغیر کردبرخلاف  انچه بدنیا گفته بود عمل کرد اقای بایدن زمانی که از افغانستان عقب نشنی کرد  گفت من طرح اقای ترامپ راعمل کردم که انها درپنتانگون تصویب کرده بودند- ومن کاری جدید ی نکردم اقای ترامپ فرمودند تقلب شده است ودختر ایشان به دادگاه گفت که تقلب نشده است-ایشان از کجا فهمید که تقلب نشده است تمام دادستان کل فرمودند تقلب مسلماشده است وبایدبازرسی شود- تقلب  دونوع بود اول خارج از زمان انتخابات- رای گیری شدکه همه بنفع اقای بایدن بوده است دوم اراپی که ارسالشده است   باپست یااینترنت- امضا ندارد وقالا قبول نیست  ولی قبول کردن گرچهتعداداندکی است وخوداینترنت هم  دربعضی جاها دوبار قبول کده است هم برایاقای ترامپ وهم برای اقای بایدن ولی دربعضی جاها بنفع اقای ترام\ استودربعضی جاهابنفع اقای بایدن است درکل سه درصد بوده است کاملا مشخص است  بازی است ولی دلیل ان بسیارپیچیده است به این سادگی ها نیست چند دی\لمات بسیارمهم غرب مسلما مال المان چیزیگفتندبلافصله از کاربکنارشدند- استالین به شاه گفت غرب بسیارپیچیده است سالهای بعد یکدفعه اثاراش اشکار میشودکه نمیشود دیگر کاری کرد شا از سیاست غرب خیلی وقت جا میخورد –ودلیل انرا نمیداست- زمانی کهبنظر میرسد جبهه ملی متوجه شدهبود شان ومقام اش درحال افول است وازشاه میخواست  بعضی کارها متوقف کندوکمی به اوضاع توجه کند و به جبهه ملی اندکی بها بدهد- شاه هم فهمیده  بود تاحدی درست است- پاکروان از افسران نورچشمی شاه- سیا بهامریکا خواست وگفت شاه حقندارد ازاینغلط ها بکند وشاه را خانه نشنین کنید وخودات جریان رادرنظر بگیر- جبهه ملی به نزد شاه  رفتند وشاه گفت امروزه من هیچ کار هستم از ساواک بخواهید عینادرکتاب ساواک قید شده است انهانزد ساواک کردند وساواک گفت حقایننوع اعمالراندارید واگرانجام دهید  زندان میرویدوبعضی همراشکنجه کرد ومامطیع سیا هستیم ومن درایران دستور میدهم- واین امر تصور میکنم توسط روسها درایران پخش شدومدت بعد جببه ملی وشاه  بانظر ساواک همانگ شدوکی به جبهه ملی توجه شد درحایکه شاه گفته بودجبهه ملی هیچ غلطی جز تبلیغات نمیکند وروحانیون دراینده همه کار میشوندوبایدباانها کنار امد برخلاف نظرسیا که روحانیون بایدسرکوب شوند امروزه رضا پهلوی  اعلام سکولارکرده استتابتواند روحانیون را سرکوب کند اگرادای مذهبی کند بامشکلات زیادی چون منافقین ربرو میشوند در مذاهب  اسلام بعدزا رحلت رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم-دررویت تاریخی مینویسد حتی شهرک های کوچک  بیانم یکردندو بایدمستق لبود وخمس وزکات به طرفیت معاویه ویا لی علیه السلام داد که قبلا میداده است وموردهجوم ارتش معاویه واقعه میشده است  وچون این کافی نبود گفتندنماز وروزه وحج را تغیر دهید تاانها مرند ونجس شودوهمه درجنگ برعلیه انها شرکت کنند وبدین ترتیب مستقل میشدند- ولی با تمامشیطنت قوی مهم نیستندمهم پاسخ الهی است کهمیفرماید اگرشمارا رهکنیم یکلقمه چپ انها میشوید ولی ما شرانهارا ازسرشما کم میکینم وبهموقع حذف میکنیم واین مهم است که باید درخط الهی بود افت وخیز دارد ولی سو خت وسوزندارد- یکی از استادان من دردانشگاه درشهریور بیست دانشجوی دانشکاهتبریز بوده است وشاگرداولدانشگاه دررشته تاریخ میشود درسال دوم جز حزب توده بوده است واعلامیه انهارا پخش میکرده  است زبان فرانسه بخوبی صحبت میکرده است وانگلیسی هم تاحدی بلدبوده است  حزب تودن تحقیقات مفصلی روی او کرده بوده است بسبک علمی روز-که خانواده ایشان فقیر است وایشان کار میکند تا کمک بهخانواده کند وخانواده مداوم اوراسرکوب میزنند که پسر خاله ت کهدرناز نعمت بوده است زودتراتووارد دانشگاه شده است وپزشکی میخواند وتو تاریخ میخوانی وهرچه گفته من رشته تاریخ رادوست دارم ومجبور بودم کارکنم وغیره- پلیس ایشان رادستگیرمیکنند وپس از شکنجه یکفردی بایک دفتر چه سءوالمیاید  که سپوالت زیادی میکند کهبعضی اصطلاحات انرابلدنبوده است ایشان میگیوید معنی ان این است که از طرف سیا به ایران داده بودند ایشان گفت من سیا رانزمان شناختم وخوب از طرف حزب توده عدهای  منرالو دادهبودندمهمتن دفترچهانهاراهم داده بودندومداوم میگفت درست است  یانه وبعدگفت توبخاطر فقر وتحقیر وهوش بال ا رفتی جزوحزب توده شدهای  وسعی نکردی که بهمقامات بالا بروی ماتورازاد میکنیم از حزب توده کم کم طبق روشی کهبتو یادمیدهم کنار بکش ومن  بشدت از حزب توده منزجرشدم هرچه میگفتم سازمان شل-و-ول میگفتندمطابق قوانین شوروی است  اقافکر میکند اگر راست بگوید مطابق میل ایشان کار میشود زهی  بی خردی – بعد ها تاحدی جریان مشخص میشود

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

قانون جنگل-!!

بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- درسانه های شاهنامه ای  غرب – میگوید –هرچه حضرت رهبر معزز درباره غرب  گفته است مثلا سازمان ملل نمیتواند چنین کند اتفاقا چنین شد –خوب این نشان میدهد-که قانون چنگل است اتفاقاهم اقای مارکس وهم هیتلر این را پیش بینی کرده بودند-  کوچکترین خدمتی امریکا به اوکراین کرده است وحالا  با اسلحه مدرن  میخواهدکریمه  هم نابود کند درمقابل ازدست دادن بخش مهمی از اوکراین- روسی نشین است  درکریمه اوکراینی است  اقایپوتین فرمودندما اسلحهای مدرن به دوستان پیش کش میکنیم- امریکا گفته است هرنوع تکنولوژی را چین بخواهد  میدهیم- تا ابروی امریکادرمنطقه حفظ شود این حاتم بخشی نه به تایوان و ژاپون کره جنوبی حتی اروپانکرده است  پولافغانستان گرفته است نمیدهد اگرما میکردیم ده هاسازمان  خیریه جهانی وسیاست مدران غوغا میکردنداتفاقا چهره کریه این دنیا باید اشکارشود همانطور که درکربلا اشکارشد- خانمی چند لحظه گیش  از رودخانه ها ودریاچه کلورا- رانشان  میداد که بسیاراب کمی دارند- وفرمودند احمقا میخواهنددعا کنند  واین امربادعا درست نمیشود- بایدمسلمانان امریکادعای باران طبق سنت عمل کنند تامتوجه شود-مسئله  سوئدو فنلالند برای  عضویت به ناتو کمرمق شده است میدانند هزینه های  میلیلارد دلار ی بایدهزینه کنندوخرابی ها  راجبران کنند درلبنان  تصورمیرودبشدت به سمت ایران متمایل  شدند مدتهااسرائیل سرزمین اب  لبنان  تصاحب میکرد ومداوم  لبنان رابه ارا مش دعوت میکنندکه جبران میکنم وچه میکنیم  ولی باجنگمردمی پس گرفتن وهیچگونه کمک شایانی نکردند وحال مسئله نفت است وباز همانبازی راشروع کردند ولی این بار مسئله بهنحو دگیری حل خواهدشد ولبنان تاحد ورشکستکی کشاند ولی هیچگونه طرح سازنده نداشتند لذا جهان درلبه پرتگاه است کهیکدفعه ممکن از تغیرات سرنوشت ساز ی رادربر بگیرد -انشاالله

موافقین ۰ مخالفین ۰

به خاطر بزرگ داشت -ماه محرم- بخش دوازدهم-!!

بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- بخاطر بزرگ داشت  ماه محرم – بخش دوازدهم-مسئله –امامت- یک مسةله کلی است که فرى بایى مءلع وعالم باشى وىیطر ابعاى-مثلا پدر ومادر نسبت به فرزندان-مهمترین امامت- امامت الهی است که خداوندمنان منت بر انسان وجن- میگذارد-هرکسی خوداش بداندکه شایسته امامت نیست- ولی امامت کنند غاصب است- عضب کرده است یعنی بناحق براساس جهل عمل میکند  اهل جهنم است وجالب است گاهی هم خوداش اقرار به جهل خود میکند وهرکس این موضوع  را بدانداز او حمایت کند اوهم غاصب است—وهرکس بدون علم وتحقیق حرف کسی که جاهل است را قبول کند اوهم غاصب است-وهرکس بتواند به علم دست پیدا کند وعمل نکند اوهم غاصب است وفقط میماند کسی کهدرحرج است درگرفتاری است- بیادسعی کند از گرفتاری خارج شود وبنحوی عمل کند که ضربه زیادی نزند ونخورد- قاعده کلی اقراربه جهل  غلط وغاصب است- درکربلا امام حسین علیه السلام حجت راتمام کردند وهرکس کاری نکرد ولی نپذیرفت اوهم غاصب است- ساقط شدن یعنی جدا شدن قبلا بعضی مغازه ها عنوان سقط فروشی داشتند   یعنی کله قند  بصورت هم کامل وهم خردشده به اندازه که فرد میخواهد میفروختند ومثلا نیم کیلو- امام حسین علیه السلام برای حفظ دین حدنهائی انرامشخص کرد ودرضمن بیان کردند من مطلع هستم درفلان دهکده در نزدیکی شام پیرزنی   گرسنهمیخوابد ومریض است ودارو ودکتر به او رسیدگی نمیکند ویزید حق بیت المال اورامی می خورد- وبداداونمیرسد پس از حکومت وامامت کردن ساقط است  درتاریخ من نخواندم که یزید بیتالمال تقسیم کرده باشد- دراسلام تقسیم بیتالمال بطور کامل متعلق به رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم وحضرت علی علیه السلام است وتاحدی اقای ابوبکر واقای عمر است-تاامروز معلوم میشود امام حسینعلیه السلام میخواستند درکوفه پایگاه پخش اخبر واطلاع رسانی  اسلامی کنند چون شامیان برای  حج وتجارت بهعربستان وعراق میامدند و این اخبار و اطلاع رسانی به شام برنند امروزه شواهد نشان که مسلمان جهان اسلام مطالبی از ایران درک کردند مایل هستندبیشتربفهمند وغرب اینرابخوبی درک کرده است  ومیخواهد جلوگیری کند وما باید هوشیارباشیم ودریان جهت همکار ی موثر داشته باشیم-مثلا درهند دوباره توجه بزبان فارسی شروع شده است بخصوص دربین مسلمانان وباید  دراین جهت کوشش کرد

موافقین ۰ مخالفین ۰

وحدت یا عدم وحدت-!!

بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- درسوره براءت- یاتوبه-  در کتاب تفسیر سوره براپت بنا بر مفسر بزرگوار  رهبر انقلاب کبیر اسلامی ایران میفرماید درصفحه ۱۲- طرح مباحث تقریب= نزدیک کردن- از قرب گرفته شده است- و اگاهی بخشی درمورد باورهای مذاهب اسلامی—زمین ی نزدیککردن دیدگاه ها و وحدت وانسجام جهان اسلام- فراهم اورند---- که درارای اهل سنت هم امده است که مسلمانان باید باخلفا وحدت داشته باشند در ایه۵۰  این سوره- اشاره که به تفضیل بحث اخوت اسلامی ولزوم همدلی وهم دردی افراد بیان شده است-درایه ۱۰۰ اقایان که بیشتر سبک وهابی دارند یک تفسیر من دراوردی دارند- متسافانه درشان النزول یعنی  پاسخ الهی به  بعضی مساءل- که خداوندمنان میخاهدبیان کند  که  ایشان هم میبیند وهم میشوند مخصوصا فردی که از خداوندمنان طلب یاری کرده است- وپاسخ منطقی میدهد- این نمونه ها کافی استکه وجود خداوندمنان وشنیدن و\تاسخ دادن را اثبات میکنند ولی برای این شان النزول دیواری کوتاه تر پیدا کردندکه باقران واحادیث  به سود خودشان بازی کنند گاهی ایه هیچگونه ربطی به الشان نزول نداردمال برداران سنی اکثیرت انهااینطور است- برای معاویه واب نملجم مرادی لعنت الله غیره  داستان سازی کردند-درایه ۱۰۰ سوره براءیت وهابی ها شیطنت کردند-  ایه میفرمایدکه کسانی پیش تاز هستند نمره اول هستندقهرمان هستند انها درنزدخداوندمنان   از دیگران جلوتر هستندمثلا قرب الهی – یک حرف منطقی است کهاولا مداوم است دربین چند نسل هرکس جلوترباشد نزدیکتراست ومسابقات ورزشی وعلمی وغیره هم به اینجهت مقبول است- شطنت انها این است که مهاجرین قبلاز پیروزی اسلام ازمکه به مدینه  امدند انها\یشتاز هستند پس چرا حضرت سلمان  مقام دهم دارد؟؟ قران نمیگویدکه کسانی که از مکه  تا قبلاز پنجم هجرتبهمدینه باشند اینهاپیشتاز هستند اول درباره کل مسلمان انزمان است که هنوز  این کل بوجودنیامده بود – بله گفته استمهجرین کهنوز اسلام درچنگال کفر است بهمدینه امدند مقام بهتری از انهایی که از مکه نیامدند دارند ولی نفرموده است پیشتاز هستند درزمانی که اسلام  سلطه پیدا کرد-حال مسابقه است چه کسانی پیشتاز میشوند-در دین یهود بعدازا نکه-حضرت موسی علیه السلام به طورسینا رفت قبلا همه بر\یروی از حضرت موسی علیه السلام تاحدی بودند وبعدگول سامری خوردند حضرت موسی علیه السلام باز گشت  دستور داد دوصف بشوید وهمدیگرا بکشید تا  همه پاک شوند درحدیث است که امام معصوم فرمودند انهاپی که ناپاک بودندکشته شدند دوران مسحیت به قبل از پولس نبی وبعداز پولس نبی تقسیم میشودکسانیکه  دباره خداوندمنان و حضرت عیسی علیه السلام وحضرت جبراپیل علیه السلام که بحث خواهم کرد معتقدباشندانها پیشکسوت  هستند-  اقایا درهچل فرو رفتند- از طرفی تمام صحابه عادل میدانند ودر  باره خلفا باید همه وحدت داشته باشند  اگرهمه عادل هستند نهتنها وحدت بدست میاید بلکه تفرقه بوجود می اید وهمین اصحاب عادل با بسیاری از خلفا بیزاربودند ودر نبردهای برعلیه انها شرکت کردند-دوحالت رخ میدهد – یکی توجیه غیرعقلانی  شعاری  بازو عالم بودن واکثریت ونظریات خاص وجعل حدیث و تفسیر انحرافی مطلبرا جابی ندازند- دوم ملاکه منطقی وعقلانی عوض میکندوبعداثبات میکنند که متخصصان بعضی پاپ ها هستند قران نهتنها  بین مذاهب اسلامی  انسجام ووحدت قایل میشوندبین  اسلام ومسیحیت وحتی یهودیت میخواهد انسجام –و-وحدت درست کند کافای است مسحیت  خداوندمنان راکه پاین  اورده است درحدیک انسان- -تفریط وحضرت عیسی علیه السلام  بیشاز حد بالا برده است- افراط به تعدیل دست بزند-مسءله  نقالی نیست- عقلانی است- دانشمندان کاتولیک از یکی از پاپ های سابق خواستند اجازه دهد انجیل را ویرایش کنند ایشان قبول نکرد فرمودند درهمین زمینه اگر ویرایش شود مردم درمابقیه میخواهند-چیزی از انجیل باقی نمیماند بهترین نظر این است که خداوندمنان خدای اصلی است یک خدیا دیگر هم \یدا شد  ودرخواست که با خدای اصلی باشد وتقرب پیدا کندتا مقام فرزندی – همنطور برای روح القدس یعنی حضرت جبراییل علیه السلام بنام پیام و خبر رسان- ولی اگر مخلوق باشند بله خداگونه هستند ومظهر صفات الهی  هستند- درقران هر مغجزهای حضرت عیسی علیه السلام کرده است اول فرمودند باذن الله درقبلاز \ولیس نبی چنینبوده است وایشان خواسته است مقام عیسی علیه السلام بالابیاورد تادهن یهودبسته شود ومتاسفانه در اسلام هم همین طور  اتفاقا افتاده است  اسلام بعداز سقیفه شروع نمیشود قبلاز سقیفه شروع میشود

موافقین ۰ مخالفین ۰

غرب وامریکا- استادما نیستند-!!

بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- خانم افغنستان ودیگر خانم ها باید بدانند- خداوندمنان العلیم وال الحکیم وهم الرحمن والرحیم- والعزیز است بارهای درقران فرموده است- شمانمیتوانید طرحهای من را  از اجرایان جلوگیری کنید ومنرا عاجز کنید این شما هستید که  انهم به سادگی بایک صیحیه عاجز میشوید- قرانمیفذماید اگر این قران برکوه  هیمالیا زده شود  ازترس الهی متلاشی میشود یک مثال است خوب ایه حجاب اگربرکوه زدهشود وکوه نپذیرد متلاشی میشودانهم از ترس الهی- یک چثه هفتادکیلویی- پس نقشی نمیتواند داشته باشد- به پایمبر اکرم صلواته الله علیه واله والسلم چون به قوانین  جاهلی   اعتقادنداشت وبرخلاف ان بود برچسب های بسیارزشتی دادند—وخداوندمنان هم پاسخ تک تک انهاراداد—دراخرالزمان حدیث است که بیشتر اهل جهنم از خانم ها هستند وبخوص دختران عزب و ویکسوم  انها پسران عزب- غرب وبخصوص امریکا استادما نیست بسیاری از افراد تاثیرگذارانها گناه کار وفاسد هستند- واهل جهنم خواهند بود- مسلمانان باید استادانها شوند- درخانه بودن ودربیرون بودند بسیارباهم فرق دارد نمیشود  یکسان باشند- خصلت ها دردست انسان نیست بایداز قوانین الهی تبعیت کند- بنفع انسان است ولو ندادند- از طرفی اقایان طالباندرشناخت احادیث باید دقت کنند-  پیامبر ان صلواته الله علیهم اجمعین دو  عملکرد دارندیکی عمومی ویکی موردی – موردی ها    نمیشود  ازانهاقوانین کلی بدست اورد-مثلاپیامبر اکرم صلواته اللهعلیه واله والسلم به یکپیمرد فقیر فرمودند که چهارزن بگیر تا زندگانی تو   بچرخد نمیشود به هر پیرمرد  فقیر گفت برو چهارزن بگیر- یابه یک سیاه پوست بسیارزشت وبنده فرمودندبرو دخترریس فلان قبیله رابگیر- وماهم چنین کنیم- یکموردبوده است که پیامبر اکرم صلواته الله علیه والسلام فرمودند به دخترات نوشتن یادنده- اینموردی است وانزمان شرایط خاصی داشت وبعضی دختران  توکل الهی نداشتندوازطریق کارهای غیرمعمول میخواستند مسئال ازدواج خودرا فراهم کنند مثلا درهند بعضی دختر هاپسرمطلوب خودرا میدزدند- اینکه قانون کلی نیست بیجهت  دختران به  بیرون از خانه بیایندپسران بدنبال انهابرون میایند وامکانداردنتجه های غیر معقول رخ دهد-جهان سوم درک نمیکند که مافیا یعنی چی –هممردم خودشان وهم دیگران را موش ازمایشگاهی وبنده وخود میکنند که پولی به جیب بزنند- چه از راه حلال وچهاز راهحرام وترسی هم از خداوندمنان ندارند- این جریان برج های دوقلو کم کم داراد مطلبروشن میشود به اینخاطربود که  اقای بوش وارد افغانستان شود-دلیل ان چین  دراطرف افغانستان پیشرفت اقتصادی زیادی ایجادکرده استودرضمن پایگاهی نظامی واتمی  خلیج فارس را در تحتالشعاع خود دارد کهاگر بخواهد درخلیج فارس امریکا عرضه اندام بکند  باچین روبروشود- اطراف افغانستان همه کشورهایاسلامی هستند وتاجیکستان وحدت نظامی باروسیه دارد وخلیج فارس درتحت موشکهای اتمی روسیه است ایران هم مربی اعتقادی منطقه است وباز باموشکهای خود اشراف درخلیج فارس دارد وهندوستان هم همینطور است این از بعد نظامی وازبعد  فرهنگی هم غلبه با اسلام است-واز بعد اقتصادی معادن بکر زیادیدرافغانستان است تانجه که بتواد انهارااستخراج کند که کرده است اینجا است که جریان برج دوقلوی امریکا رخ میدهدکه امروزه مسائل زیادی روشن شده است اولین سئوال این است اینخلبانهای عربی میخواستند درکدام کشوراسلامی   خلبان شوند- ظاهر بیادعربستانباشد که عربستان انکار کرده است تمام خلبانهای عربستان جنگی تمام از قبیله سعود استودوم  درکشوری هشتاددرصد سعودی هستندوبیست درصد از قبیله ای پنچگانه که باسعودی  وصلت میکنند از کسان دیگرنیست- سئوال دوم  هر خلبیان درامریکا حداقل پنچ سال کمک  خلبان هستندوبعداز ازمایشهای سخت  نوبت بهانه میرسد غالبا بعداز پانزده سال امکان نوبت به انها  میرسد اماخلبانهای خارجی  تاانجا  نشردارد  فقط یک ایرانی است خلبان های بسیارماهر ایرانی که بها مریکارفتند به انها اجازه پرواز نداد فقط بریا مبارزه با یوگسلاوی  که انزمان  یوگسلاوی مانندترکیه یک از راهای درامدارز   ازطریق هوپیمای خوداش به سراسردنیا بودکه بسیار ارزانتراز همه بود وچند خلبان انها پناهده شدندوبهچنداز انها بعداز طی دوره های اجازه پرواز دادند بعداز مدتی کوتاه از ان جریان  چند دستگاه بسیارهای تک  واردفرودگاه شد- معلوم بوده است انها ازفبل داشتند یکی تمام افراد داخل هواپیما- تی داخل کابین عکس افرادباان افرادی که بایدداخل ان هواپیما باشد  مقایسه میکند  دوم دستگاهی اگر هواپیماربا بخواد درروی باند  هوپیمایرا بدزد  سیسم استارت هواپیما قفل میشود سوم اگرهواپیما رب خود پشت فرمان قراربگیرد هواپیما بصورت اتوماتیک به مبدا برمیگیرد واوهیچ کار نمیتواندبکند- کاملا  مشخص است نه خلبان های واقعی درهواپیمابودندون پلیس مخفی- مردم متوجه شدن که هوپیما درجهت عکس حرکت میکندوبایددرلبه اقیانوس به سمت جنوب حرکت کند دادفریادراه اندختندودرب کابین قفل شده بود وسعی کردندکه دربرا بشکنندولی نتواستند- اما یک خانمخبرنگار  که پروازها ومسائل حمل ونقل هوائی دنبال میکرده است به اوگفتهبودندودفلان ساعت   جریان رارصد کند ایشان مخفی کاری کرد تازمانی که دادستان گفت اگرکسی اطلاعاتی داردندهد مجرم است  ایشان یک بیسیم مجهزیداشت وصدای خلبان هواپیماکه به برج مراقبت میگوید هواپیمادرست نزدیک زدن به برج است این هم ضبط شده است- اول این برج ازصدسال گذشته است هیچ شرکت بیمه دیگرانرا بیمه نمیکند ازرو اول برای انکهاین برج بعداز صدسال باید تخریب شودمزاحمت ی برای ساختمان دیگرنداشته باشد سر هر تقاطع تیراهن مقداری  موادمنفجر کارگذاشته است که براحتی این ساختمان فرو بریزد-ودیگر ساخته نخواهدشدچون تعدادبرج  که برای شرکتهای ساخته میشودتعدادزیادی است-ودیگرساختان ارزشی وصرفی ندارد درضمن سازمان سیا دراین ساختمان دستگاهی جاسوسی کارگذاشته بود وجاسوسانی هم داشت ان مسائل لو رفت وهمه مواظب بودند- بهمردم درهواپیما گفتند که این هواپیما برای رفع نقص  نیو یورک میرودویک هواپیما دیگر شمارا به مقصد میرساندولی مردم قبول نکردند دانشمندان تحقیق کردند که هفتاددرصد سوخت هواپیما درخارج از برج ها  ازبین رفته بوده است وبال هواپیما که دران سوخت است واردیک اطاق شده است لی منفجرنشده است وارین انها که قطعات تیراهن همه یک اندازه است واینامرنشان میدهد تقسیمنیرو دقیق بوداست ونمیشود یکنقطه منفجرشود ولی قطعات یکسان باشندچر ا برایانکه بهانهبتواند بدست اورندوارد افغانستان وعراق  عربستان سعودی بشوند وتا فرصت دارندسودهای بدست اورند

موافقین ۰ مخالفین ۰

سخنان حضرت ایت الله طالقانی ب رحمت الله علیه-شب تاسوعا-!!

بسم الله الرحمن الرحیم- سخنان حضرت ایت الله طالقانی برای روز عاشورا-برگرفته از شیعه نیوز-ب عجیبی است، شب عاشورا! پسر پیغمبر چه می‌کرد؟ از پسر شیرخواره در اردوی او هست تا پیرمرد نود ساله! ابروان عبدالرحمن بن عبدالرتب از کهنسالی به اندازه‌ای پایین افتاده که چشمش زیر آن درست نمی‌بیند. اکنون آب را بر روی زنان و کودکان بسته‌اند. جای آن است که همه خود را ببازند ولی سیدالشهدا یک دنیا صبر و تحمل است. همۀ اینها را می‌بییند ولی از رسالتش غافل نیست.

 

کد خبر: ۲۷۲۰۴۲

۱۶:۰۵ - ۱۶ مرداد ۱۴۰۱

به گزارش «شیعه نیوز»، آنچه می خوانید برگزیده ای از سخنان مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی درباره وقایع شب و روز عاشورا است که در دوران زندان حدود سال های 1344 بیان شده است (1):

شب عاشورا

شب عجیبی است، شب عاشورا! پسر پیغمبر چه می‌کرد؟ از پسر شیرخواره در اردوی او هست تا پیرمرد نود ساله! ابروان عبدالرحمن بن عبدالرتب از کهنسالی به اندازه‌ای پایین افتاده که چشمش زیر آن درست نمی‌بیند. اکنون آب را بر روی زنان و کودکان بسته‌اند. جای آن است که همه خود را ببازند ولی سیدالشهدا یک دنیا صبر و تحمل است. همۀ اینها را می‌بییند ولی از رسالتش غافل نیست. بخوانید ...

چرا نخستین مقتل سیدالشهدا (ع) مهم است؟

مرگ یزید چگونه بود؟ + عکس قبر یزید

در شب عاشورا پس از گرفتن مهلت، امام خطبۀ مشهور خود را خواند و در پایان همه را مخیر کرد که بین رفتن و ماندن یکی را برگزینند. بعد از آن فرمود خیمه‌ها را به هم نزدیک کنند تا سنگر باشد و بعد از آن امر به کندن خندق فرمود که در آن آتش بریزند. خیمه‌ای هم مخصوص اسلحه‌ها زده شد و خیمۀ دیگری که در آن غسل و شستشو کنند. و شگفت این‌که یاران امام به قدری از این پیشامد خوشحال‌اند که در آن اوضاع حساس با هم شوخی می‌کنند! در خیمۀ دیگر علی بن حسین(ع) است که بیمار شده و حسین به خواهر خویش سفارش می‌کند که از او پرستاری کند.

روز عاشورا و خطبۀ امام حسین (ع)

صبح طلوع کرد و روز عاشوراست. صدای الله اکبر بلند شد. نماز خواندند. در مقابل خیمه‌ها صف‌بندی انجام گرفت. میسره و میمنه دارد و فرماندۀ آنها حبیب و زهیر است. پرچم‌دار عباس بن علی(ع) است و خود امام در قلب سپاه است. دو صف در مقابل هم ایستادند و چند بار شمر در تیررس قرار گرفت و همه او را می‌شناختند. اجازه خواستند که او را با تیر بزنند. فرمود ما جنگ را شروع نمی‌کنیم. چه آنان ظاهراً مسلماناند! حضرت اول دعا می‌خواند: اتصال به مبدأ و التجایی به او. صفوف دشمن پیش می‌آید. حضرت باز دعا می‌خواند: «أللهم أنت ثقتی فی کل کرب و رجائی فی کل شده و أنت لی فی کل أمر نزل بی ثقه و عده.» هیچ درخواست نمی‌کند که خدا این مصیبت را برطرف کند. «فأنت ولی کل نعمه و صاحب کل حسنه و منتهی کل رغبته.» انسان باید خیلی بلندنظر باشد تا بفهمد امام چه می‌گوید. هدف همۀ وجود اوست.

به فرمان عمرسعد و شمر، برای تسریع در کار و بیدار نشدن وجدان‌ها، دستور پیشروی به صف داده می‌شود. منتهای همّ و غم امام آن است که آنان آرام بگیرند تا چند کلمه با آنها گفتگو کند. دو خطبه برای دشمنان خواند. عده‌ای از اصحاب هم سخن گفتند. حضرت در خطبۀ اول سوار شتر شد و مثل رعد خروشید به طوری که همۀ سپاه صدایش را می‌شنید. باز لشکر آرام نگرفت. آنان را تحریک می‌کردند که هیاهو و همهمه کنند. بعد فرمود: «یا أیها الناس، إسمعوا قولی» به سخن من گوش فرا دهید و ساکت باشید! شما بر گردن من حق دارید. باید حقتان را ادا کنم و چشم و گوشتان را به مصلحت خودتان و آیندۀ خودتان باز کنم و بگویم که چرا به سرزمین شما آمده‌ام. اگر گفته‌های مرا شنیدید و پذیرفتید و به انصاف رفتار کردید، سعادتمند خواهید شد. آن‌گاه که سخنانم تمام شد و دانستید برای چه آمده‌ام، می‌توانید تصمیم بگیرید. اما اگر حرف مرا نشنیدید و عذر مرا نپذیرفتید، در صلاح خود و دین و آینده‌تان بیندیشید: (فأجمعوا أمرکم و شرکاءکم ثم لا یکن أمرکم علیکم غمه ثم اقضوا إلى و لا تنظرون». اگر درست تأمل کردید و تصمیم گرفتید کار مرا تمام کنید. چنین کنید ولی من فقط به شما بگویم که بین من و شما خدایی حاکم است که کتاب را فرو فرستاد.

سپاه قدری آرام گرفت. در همین هنگام، حضرت از پشت سر صدای ضجه و نالۀ زنان را شنید و به عباس و اکبر فرمود آرامشان کنید تا خاطر من فقط به یک طرف مشغول باشد. هر دو طرف ساکت شدند و حتی شمر هم سکوت کرد. مورخان نوشته‌اند که امام نخست حمد خدای را گفت، اما چنان حمدی که ما تاکنون نظیر آن را نشنیده‌ایم: «ألحمدلله الذی جعل الدنیا دار الفناء و الزوال…» فرمود: «مغرور کسی است که فریب دنیا و مقام زندگی دنیا را بخورد و بدبخت کسی است که مفتون دنیا شود.» مبادا آمال و آرزوها شما را بفریبد. امید آن‌که به این شهوات امید ببندد قطع خواهد شد و دست خالی خواهد ماند. شما برای کاری اجتماع کرده‌اید که خدا را به خشم می‌آورد. چه پروردگار بزرگی است او و شما چه بد بندگانی برای او! شما کسانی که اسلام را به دنیا رسانیدید، آیا سزاوار است که بعد از پیامبر(ص) خون ذریه‌اش را بریزید؟ وای بر شما! هرگز به آنچه می‌خواهید نخواهید رسید. اول مرا بشناسید، سپس به عقل و وجدان خود مراجعه کنید». آن‌گاه نسب خودش را بیان می‌کند. سپس سفارش پیغمبر (ص) را دربارۀ خودش به یاد آنان آورد و اتمام حجت کرد: «آیا من پسر دختر پیامبر شما نیستم؟ آیا من پسر وصی پیامبر شما و اولین مؤمن به اسلام نیستم؟ حمزه عموی من نیست؟ آیا نشنیده‌اید که رسول خدا دربارۀ من و برادرم فرمود: «هذان سیدا الشباب أهل الجنه»؟ من هرگز دروغ نگفته‌ام ولی اگر شما مرا دروغ‌گو می‌پندارید، از صحابۀ رسول خدا که بین شما هستند، بپرسید! جابر، انس بن مالک، سعید. اینان همه به شما خواهند گفت که این سخن را که گفتم، از پیامبر شنیده‌اند. آیا همین برای شما کافی نیست که دست از کشتن من بردارید؟

سخنان امام(ع) کم کم تأثیر می‌کند و وجدان‌ها را تکان می‌دهد. شمر به میان می‌افتد و می‌گوید: «کسی اگر بفهمد تو چه می‌گویی، خدا را با یک حرف پرستیده است!» و حبیب در جواب او می‌گوید: «تو خدا را به هفتاد رو می‌پرستی و نمی‌دانی!» شمر تودهنی می‌خورد و ساکت می‌شود. امام ادامه داد: «این نسب من و این سخن پیامبر (ص) دربارۀ من. آن هم شاهدان. از اینها گذشته، من یک فرد مسلمانم. مسلمان را که بی‌جهت به قتل نمی‌رسانند. آیا شما از ابن زیاد که همۀ مالتان را برده و مردان شما را کشته است، طرفداری می‌کنید؟». همه ساکت‌اند. حرفی ندارند که بگویند. بعد حضرت سران سپاه را صدا کرد.

«حجار بن ابجر، شبث بن ربعی، قیس بن اشعث، زید بن حارث، شما نبودید که برای من نامه نوشتید؟»

سر را پایین انداختند و گفتند: نه!

امام فرمود: «به خدا قسم نوشتید! ای مردم، شما مرا دعوت کردید به کوفه بیایم و آمدم. حال اگر از من بدتان آمده است، بگذارید بازگردم.»

قیس بن اشعث گفت: «آیا نمی‌خواهی با پسر عموی خود یزید بیعت کنی؟ من اطمینان می‌دهم که هیچ ضرری به تو نرسد.»

لحن امام تغییر کرد: «تو برادر برادرت هستی!» یعنی تو هم در خباثت مانند برادرت، محمدبن اشعث، هستی که مسلم را کشت.

بزرگ بدان قهرمانی را که دست ذلت به دشمن نداد و پای عقیده‌اش سر داد.

فرمود: «به خدا سوگند چنین نمی‌کنم! دست خود را مانند مثل بندگان که در مقابل هر ناچیز و ناکسی خم می‌شوند، به دست شما نمی‌دهم… به خدا پناه می‌برم از جباری که به روز رسیدگی و حساب ایمان نیاورد».

شتر را خوابانید و پیاده شد. بعد از این خطبه، زُهیر و بُریر هریک خطبه‌ای خواندند.

در خطبۀ دوم، لحن سخن امام(ع) فرق می‌کند و خطبه، شدید و محرک است.

مراحل سه‌گانۀ روز عاشورا

حال در واقعۀ کربلا این آیه چقدر تحقق پیدا کرده است! روز عاشورا تابلوی عجیبی است. آثار معجزه‌آسایی از این اشخاص بروز می‌کند: «کأنه لا یمسهم الم الحدید» گویی از ضربت شمشیر و تیر و نیزه احساس درد نمی‌کردند! چه حالی پیدا کرده بودند؟! می‌بینید همین بشر عالی، به خاطر هدف و عقیده، تحولی عجیب پیدا می‌کند. مورخان از روز عاشورا خیلی آشفته و نامنظم سخن گفته‌اند و تقدم و تأخر قضایا را معلوم نکرده‌اند. آن‌قدری که از مجموع قضایا معلوم می‌شود این است که روز عاشورا سه مرحله داشته است:

1.آرامش و ابلاغ رسالت و تحذیر و انذار نسبت به آینده زندگی و اجتماع و واقعیات پس از مرگ.

2.مرحلۀ مبارزه و جنگ و کشتار و خون و بدن‌هایی که به خاک و خون می‌غلتند.

3.مرحلۀ نهایی جنایت و ستم، از زدن و سر بریدن و سر بالای نیزه کردن و…

این مراحل هر کدام رنگی مخصوص به خود دارد. صبح نورانیت و صفا و سکون. ظهر رجز و حماسه و زد و خورد. و عصر شهواتی که چشم انسان را تاریک می‌کند و وحشیانه‌ترین جنایاتی که از بشر سر می‌زند…

سه خطبه از امام حسین(ع) نقل می‌کنند که در روز عاشورا ایراد فرمود. یکی همان اتمام حجت که دیروز بیان کردیم. امام در این خطبه از دشمن می‌پرسد که شما برای چه به جنگ من آمده‎اید و سفارش رسول خدا(ص) دربارۀ خودش را یادآوری آنان می‌کند و در آخر می‌فرماید که اگر هیچ سابقه و نسبت و امتیازی هم برای من نباشد، دست کم من مسلمانم هستم و مسلمان را بی‌جهت نباید کشت!

خطبۀ دیگر انشادیه‌ای است که حضرت، لشکر ابن زیاد را قسم می‌دهد که او وارث همه چیز پیامبر است. از زره و لباس گرفته تا اسلحه و اسب. در این خطبه می‌خواهد به عوام‌الناس آشکارا بنماید که بی‌گناه در معرض این حمله قرار گرفته است. اما این‌که آیا این سخنان ضمیمۀ خطبه اول بوده یا مستقل است، معلوم نیست.

گویند در هنگام ایراد خطبۀ اول، حضرت سوار بر شتر بود و در هنگام ایراد خطبۀ دوم یا سوم سوار بر اسب پیامبر (ص)، به نام مُرتَجِز شد که از زمان آن حضرت تا آن روز، یعنی بیش از پنجاه سال، زنده بوده است که خود این معمایی است. چون اسب این اندازه عمر ندارد.

خطبۀ پایانی و حماسی امام حسین(ع) در کربلا

خطبۀ آخر خیلی شدید و تند و حماسی و تکان‌دهنده است. باید آن منظره و آن گوینده زنده باشد تا بتوان تأثیر آن را دانست! و من نمی‌توانم آن را ترجمه کنم. اما ما لا یدرک کله لایترک کله. لذا آن را می‌خوانم.

غیر از این خطابه‌های امام، از حبیب و زهیر و حر هم خطابه‌هایی نقل شده است. که حسین(ع) سوار بر اسب شد و قرآنی را بر سر گرفت و این خطبه را خواند (شاید خطبۀ استشهادیه در ابتدای این خطبۀ سوم بوده است.) می‌فرماید: «تَبّاً لکم اَیَّتها الجماعهُ و تُرحاً…» مرگ بر شما باد و نابود شوید ای گروه مردمی که اینجا جمع شده‌اید! مطرود باشید! آن هنگام که صدای ضجه و نالۀ شما مردم ذلت‌زده برخاست، ما به نجاتتان شتافتیم. حال شما شمشیری را به روی ما می‌کشید که از آن ماست؟! شما کی شمشیرزن بودید؟ عده‌ای پراکنده و وحشی! این قدرت را تنها از جد من و پدر من و عموهای من پیدا کرده‌اید. قدرتی که از ما گرفته‌اید به روی ما بر می‌گردانید؟!

آیا آن آتش جنگی را که ما برای دشمنان خدا و مردم و مشرکان برافروختیم، می‌خواهید به جان ما بیفکنید؟! صبح از خواب برخاستید و بی‌تأمل همدست دشمن خود و بر ضد دوستانتان شدید؟! ای کاش با این پشتیبانی که از آنها می‌کنید، ذره‌ای حق و خیر در آنان سراغ می‌داشتید! نه عدلی را در میان شما رایج کرده‌اند که خود را مرهون آن بدانید و نه از ظلم آنان در امانید! شما که از ترس آنان خواب ندارید و امید از آینده بریده‌اید هم‌دست آنان شده‌اید! چرا بر سرتان از آسمان و زمین ذلت و بدبختی نبارد؟ هنوز جنگی روی نداده ما را واگذاشتید! تا شمشیرها در نیام است آینده‌بینی کنید. مانند پشه‌های حقیر که ناگهان به سویی هجوم می‌آورند، به سوی ما حمله آورده‌اید و بر سرمان ریخته‌اید! چرا؟ مصلحت است که عهدهای خود را نقض کرده‌اید؟ پایمال شوید! نابود شوید! از بندگان کنیز (بندگان شهوت و رقاصه‌ها و فاحشه‌ها) و پس مانده‌های احزاب متفرق و تفرفه‌جو و درمانده پیروی کرده‌اید! از آن کسان که قانون خدا را به دور انداخته‌اند و کلمات الهی را تحریف کرده‌اند. ریشه‌های گناه (یا افراد پراکنده‌ای) که با هم گرد آمده‌اند. ای دَم‌های شیطان (یعنی هیچ نفس عقل و ایمان در شما دمیده نشده است) و ای خاموش‌کنندگان چراغ سنت الهی، وای بر شما! اینان (یزید و ابن زیاد و عمرسعد) را یاری می‌رسانید و ما را بی‌یار و یاور می‌گذارید؟! این دو دلی و نفاق و بی‌رأیی شما سابقۀ دیرینه دارد و تردید اساس حیات اجتماعی شماست. همین ریشه‌های خبیث شاخه‌های شما روییده است. خبیث‌ترین میوه‌ای هستید که جز حزن و اندوه و تأثر از ثمرۀ بشریت بهره‌ای ندارید و با همۀ اجتماعتان لقمه‌ای هستید که هر غاصبی می‌تواند شما را ببلعد»!

«ألا و إن الدعی بن الدعى قد رکزنی بین اثنتین: السله و الذله، هیهات منا الذله! …» آگاه باشید، این ناکس ناکس‌زاده مرا مختار کرده است که بین جنگیدن و تن به ذلت دادن و دست ذلت به ناکس دادن یکی را اختیار کنم. من و ذلت؟! هیهات که من دست ذلت در دست کسی بگذارم! اگر چنین کنم، بندگی دنیا را در برابر طاغوت‌ها پذیرفته‌ام. یعنی پذیرفتن بندگی بشر تا ابد! هم‌اکنون آن مبدأیی که میزان عدل را برپا داشته است و اراده کرده که ضعیف خوردۀ قوی تر نشود، به من الهام می‌کند که حسین، تن به خواری مده! آن پیامبری که برای آزادی و نجات بشر برخاست و من در دامن او پرورش یافته‌ام به گوش من می‌خواند که تن به پستی مده! دامن‌هایی که مرا پروریدند و زهرا (س) که مرا شیر داد به من گفته‌اند که تن به ذلت ندهم، ولو آن‌که کشته شوم! خردمندان سرفراز و با حمیت آینده و گذشته، به من می‌گویند که تسلیم ذلت مشو! من مردانه و بزرگوارانه به خاک و خون غلتیدن را بر اطاعت از مردم پست برمی‌گزینم. تصمیم به جنگ با من گرفته‌اید؟ بگیرید! ولی هوشیار باشید که من برای پاس آزادی بشر و دنیای او، با همین یاران اندک و پیرمردان بر شما خواهم تاخت و با آن‌که سپاهی ندارم، در مقابلتان می‌ایستم»!

حضرت(ع) پس از این سخنان، اشعار فروه را خواند: «… اگر شکست دادیم کار تازه‌ای نکرده‌ایم و اگر (به ظاهر) شکست خوردیم، این شمایید که شکست خورده‌اید نه ما! قدرت حق را کسی نمی‌تواند شکست دهد. ترس در سرشت ما نیست. اکنون مصلحت چنین است که دل به مرگ نهیم و دولت در دست کسانی دیگر بیفتد. وقتی مرگ سنگینی سینۀ خود را از کسانی دور کرد، به جانب کسانی دیگر رو خواهد آورد»! امروز روز مرگ باعزت ماست و فردا روز مرگ باذلت شما! آنان که امروز ما را شماتت می‌کنند که چرا تن به سازش ندادید؟ بدانند که خود به بدتر از این دچار خواهند شد. به خدا سوگند ما را خواهید کشت و باز خواهید گشت. اما بدانید که از آن پس همان قدر آسودگی خواهید داشت که کسی پا بر رکاب کند. آن‌گاه است که آسیاب خون به گرد شما بچرخد و همچون ارابه‌ای که محورش در رفته است بر زمین بیفتید. بدانید که از این پس اجتماع سالم و ساکنی نخواهید داشت. پدرم از قول جدم، رسول خدا(ص) مرا از همۀ این ماجراها آگاه ساخته است. اما شما و شرکایتان جمع شوید و تأمل کنید و تصمیم بگیرید»!

سپس امام آیه‌ای خواند و دست‌ها را به آسمان بلند کرد و چنین دعا کرد: «خدایا باران رحمت خود را از اینان دریغ فرما. همچنان که آب روان بیابان را از ما دریغ داشتند! خداوندا قحط‌‌سال‌هایی همچون زمان یوسف و قوم مصر، بر ایشان نازل فرما! خدایا، آن جوانک ثقفی را بر اینان مسلط گردان که پی در پی جام زهر به کامشان فرو ریزد! این قوم دعوت ما را نپذیرفتند و ما را وانهادند».

حضرت خطبه را به پایان رساند و از اسب فرود آمد. کم کم همهمه‌ای در سپاه در گرفت و عده‌ای از تپه‌ماهورهای اطراف به حضرت پیوستند و عده‌ای هم گریختند. اما مظهر کامل تحول و انقلاب روحی، حر بن یزید ریاحی بود که وجدانش از زیر خروارها گناه سر برآورد و او نیز به یاری حضرت شتافت و خطابه‌ای ایراد کرد. فرماندهان که اوضاع را حساس دیدند، به سربازان نهیب زدند که حمله آوردند و کار را تمام کنند. ولی سربازان مردد شده بودند و کسی از آنان جرأت نمی‌کرد قدم پیش بگذارد. چندمدتی گذشت تا آنکه عمرسعد خود جلو آمد و برای تسکین خاطر ابن زیاد و جبران سخن چینی‌هایی که از او نزد اربابش کرده بودند، تیری در کمان نهاد و به سوی حضرت نشانه رفت و فریاد زد پیش امیر گواهی دهید که من اولین کسی بودم که به حسین تیر انداختم! در این هنگام، حضرت و یارانش پشت تپه‌ها و اسب‌ها سنگر گرفتند و جنگ آغاز شد و حریم و حجاب از بین رفت. حضرت به اصحاب فرمود: «برخیزید و قیام کنید و رو به مرگی آرید که در انتظار شماست».


یادآوری و معرفی: آیت‌الله طالقانی زمانی که در زندان به سر می‌برده، به صورت منظم و نیز پراکنده سخنانی پیرامون درس‌آموزی از قرآن و بهره‌گیری از مضامین آن برای زندگی ایراد کرده است که بخش منظم آن در کتاب «پرتوی از قرآن» به صورت تفسیر قرآن و بخش پراکندۀ آن بعدها در بخش «با قرآن در زندان» در کتاب «درس‌های قرآنی» منتشر شده است. بخش اخیر بر اساس یادداشت‌های شخصی محمدمهدی جعفری، از یاران و همراهان طالقانی در زندان، از آن سخنرانی‌ها تهیه شده است و از 19 شهریور 1343 تا 23 اردیبهشت 1344 را در بر می‌گیرد. جعفری در این باره می‌نویسد: «این مطالب را نه می‌توان تقریرات آیت‌الله طالقانی دانست و نه سخنرانی‌های ضبط شدۀ ایشان به حساب آورد. بلکه برداشت‌هایی است، غالباً نقل به مضمون، از این کمترین که گاه برای تکمیل جمله‌ای و مطلبی از خاطرۀ دچار پیری شده و احیاناً به فراموشی افتاده، سود جسته‌ام و گاه نیز از منابعی استفاده شده است.» مطلب حاضر متن سلسله سخنرانی‌های آیت‌الله طالقانی در دهۀ اول محرم در زندان قصر است که در هفت جلسه، از هفدهم اردیبهشت 1344 (برابر با پنجم محرم) تا بیست و سوم اردیبهشت 1344 (برابر با یازدهم محرم) درباره واقعه عاشورا ایراد شده است.

تاریخ ایجاد اثر: 17 تا 23 اردیبهشت 1344
منبع مورد استفاده: کتاب درس‌های قرآنی: با قرآن در زندان، در خانواده، در صحنه، (مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی، جلد اول)، به همت مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، نشر شرکت سهامی انتشار، 1386، چاپ دوم 1387، صص174 تا 233، به نقل از یادداشت‌های شخصی محمدمهدی جعفری

انتهای پیام

 

لینک کوتاه: shia-news.com/0018lm

گزارش خطا

۰

ارسال نظر

برچسب ها: شب عاشورا عاشورا آیت الله طالقانی امام حسین تاسوعا

بسم الله الرحمن الرحیم- سخنان حضرت ایت الله طالقانی برای روز عاشورا-برگرفته از شیعه نیوز-ب عجیبی است، شب عاشورا! پسر پیغمبر چه می‌کرد؟ از پسر شیرخواره در اردوی او هست تا پیرمرد نود ساله! ابروان عبدالرحمن بن عبدالرتب از کهنسالی به اندازه‌ای پایین افتاده که چشمش زیر آن درست نمی‌بیند. اکنون آب را بر روی زنان و کودکان بسته‌اند. جای آن است که همه خود را ببازند ولی سیدالشهدا یک دنیا صبر و تحمل است. همۀ اینها را می‌بییند ولی از رسالتش غافل نیست.

 

کد خبر: ۲۷۲۰۴۲

۱۶:۰۵ - ۱۶ مرداد ۱۴۰۱

به گزارش «شیعه نیوز»، آنچه می خوانید برگزیده ای از سخنان مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی درباره وقایع شب و روز عاشورا است که در دوران زندان حدود سال های 1344 بیان شده است (1):

شب عاشورا

شب عجیبی است، شب عاشورا! پسر پیغمبر چه می‌کرد؟ از پسر شیرخواره در اردوی او هست تا پیرمرد نود ساله! ابروان عبدالرحمن بن عبدالرتب از کهنسالی به اندازه‌ای پایین افتاده که چشمش زیر آن درست نمی‌بیند. اکنون آب را بر روی زنان و کودکان بسته‌اند. جای آن است که همه خود را ببازند ولی سیدالشهدا یک دنیا صبر و تحمل است. همۀ اینها را می‌بییند ولی از رسالتش غافل نیست. بخوانید ...

چرا نخستین مقتل سیدالشهدا (ع) مهم است؟

مرگ یزید چگونه بود؟ + عکس قبر یزید

در شب عاشورا پس از گرفتن مهلت، امام خطبۀ مشهور خود را خواند و در پایان همه را مخیر کرد که بین رفتن و ماندن یکی را برگزینند. بعد از آن فرمود خیمه‌ها را به هم نزدیک کنند تا سنگر باشد و بعد از آن امر به کندن خندق فرمود که در آن آتش بریزند. خیمه‌ای هم مخصوص اسلحه‌ها زده شد و خیمۀ دیگری که در آن غسل و شستشو کنند. و شگفت این‌که یاران امام به قدری از این پیشامد خوشحال‌اند که در آن اوضاع حساس با هم شوخی می‌کنند! در خیمۀ دیگر علی بن حسین(ع) است که بیمار شده و حسین به خواهر خویش سفارش می‌کند که از او پرستاری کند.

روز عاشورا و خطبۀ امام حسین (ع)

صبح طلوع کرد و روز عاشوراست. صدای الله اکبر بلند شد. نماز خواندند. در مقابل خیمه‌ها صف‌بندی انجام گرفت. میسره و میمنه دارد و فرماندۀ آنها حبیب و زهیر است. پرچم‌دار عباس بن علی(ع) است و خود امام در قلب سپاه است. دو صف در مقابل هم ایستادند و چند بار شمر در تیررس قرار گرفت و همه او را می‌شناختند. اجازه خواستند که او را با تیر بزنند. فرمود ما جنگ را شروع نمی‌کنیم. چه آنان ظاهراً مسلماناند! حضرت اول دعا می‌خواند: اتصال به مبدأ و التجایی به او. صفوف دشمن پیش می‌آید. حضرت باز دعا می‌خواند: «أللهم أنت ثقتی فی کل کرب و رجائی فی کل شده و أنت لی فی کل أمر نزل بی ثقه و عده.» هیچ درخواست نمی‌کند که خدا این مصیبت را برطرف کند. «فأنت ولی کل نعمه و صاحب کل حسنه و منتهی کل رغبته.» انسان باید خیلی بلندنظر باشد تا بفهمد امام چه می‌گوید. هدف همۀ وجود اوست.

به فرمان عمرسعد و شمر، برای تسریع در کار و بیدار نشدن وجدان‌ها، دستور پیشروی به صف داده می‌شود. منتهای همّ و غم امام آن است که آنان آرام بگیرند تا چند کلمه با آنها گفتگو کند. دو خطبه برای دشمنان خواند. عده‌ای از اصحاب هم سخن گفتند. حضرت در خطبۀ اول سوار شتر شد و مثل رعد خروشید به طوری که همۀ سپاه صدایش را می‌شنید. باز لشکر آرام نگرفت. آنان را تحریک می‌کردند که هیاهو و همهمه کنند. بعد فرمود: «یا أیها الناس، إسمعوا قولی» به سخن من گوش فرا دهید و ساکت باشید! شما بر گردن من حق دارید. باید حقتان را ادا کنم و چشم و گوشتان را به مصلحت خودتان و آیندۀ خودتان باز کنم و بگویم که چرا به سرزمین شما آمده‌ام. اگر گفته‌های مرا شنیدید و پذیرفتید و به انصاف رفتار کردید، سعادتمند خواهید شد. آن‌گاه که سخنانم تمام شد و دانستید برای چه آمده‌ام، می‌توانید تصمیم بگیرید. اما اگر حرف مرا نشنیدید و عذر مرا نپذیرفتید، در صلاح خود و دین و آینده‌تان بیندیشید: (فأجمعوا أمرکم و شرکاءکم ثم لا یکن أمرکم علیکم غمه ثم اقضوا إلى و لا تنظرون». اگر درست تأمل کردید و تصمیم گرفتید کار مرا تمام کنید. چنین کنید ولی من فقط به شما بگویم که بین من و شما خدایی حاکم است که کتاب را فرو فرستاد.

سپاه قدری آرام گرفت. در همین هنگام، حضرت از پشت سر صدای ضجه و نالۀ زنان را شنید و به عباس و اکبر فرمود آرامشان کنید تا خاطر من فقط به یک طرف مشغول باشد. هر دو طرف ساکت شدند و حتی شمر هم سکوت کرد. مورخان نوشته‌اند که امام نخست حمد خدای را گفت، اما چنان حمدی که ما تاکنون نظیر آن را نشنیده‌ایم: «ألحمدلله الذی جعل الدنیا دار الفناء و الزوال…» فرمود: «مغرور کسی است که فریب دنیا و مقام زندگی دنیا را بخورد و بدبخت کسی است که مفتون دنیا شود.» مبادا آمال و آرزوها شما را بفریبد. امید آن‌که به این شهوات امید ببندد قطع خواهد شد و دست خالی خواهد ماند. شما برای کاری اجتماع کرده‌اید که خدا را به خشم می‌آورد. چه پروردگار بزرگی است او و شما چه بد بندگانی برای او! شما کسانی که اسلام را به دنیا رسانیدید، آیا سزاوار است که بعد از پیامبر(ص) خون ذریه‌اش را بریزید؟ وای بر شما! هرگز به آنچه می‌خواهید نخواهید رسید. اول مرا بشناسید، سپس به عقل و وجدان خود مراجعه کنید». آن‌گاه نسب خودش را بیان می‌کند. سپس سفارش پیغمبر (ص) را دربارۀ خودش به یاد آنان آورد و اتمام حجت کرد: «آیا من پسر دختر پیامبر شما نیستم؟ آیا من پسر وصی پیامبر شما و اولین مؤمن به اسلام نیستم؟ حمزه عموی من نیست؟ آیا نشنیده‌اید که رسول خدا دربارۀ من و برادرم فرمود: «هذان سیدا الشباب أهل الجنه»؟ من هرگز دروغ نگفته‌ام ولی اگر شما مرا دروغ‌گو می‌پندارید، از صحابۀ رسول خدا که بین شما هستند، بپرسید! جابر، انس بن مالک، سعید. اینان همه به شما خواهند گفت که این سخن را که گفتم، از پیامبر شنیده‌اند. آیا همین برای شما کافی نیست که دست از کشتن من بردارید؟

سخنان امام(ع) کم کم تأثیر می‌کند و وجدان‌ها را تکان می‌دهد. شمر به میان می‌افتد و می‌گوید: «کسی اگر بفهمد تو چه می‌گویی، خدا را با یک حرف پرستیده است!» و حبیب در جواب او می‌گوید: «تو خدا را به هفتاد رو می‌پرستی و نمی‌دانی!» شمر تودهنی می‌خورد و ساکت می‌شود. امام ادامه داد: «این نسب من و این سخن پیامبر (ص) دربارۀ من. آن هم شاهدان. از اینها گذشته، من یک فرد مسلمانم. مسلمان را که بی‌جهت به قتل نمی‌رسانند. آیا شما از ابن زیاد که همۀ مالتان را برده و مردان شما را کشته است، طرفداری می‌کنید؟». همه ساکت‌اند. حرفی ندارند که بگویند. بعد حضرت سران سپاه را صدا کرد.

«حجار بن ابجر، شبث بن ربعی، قیس بن اشعث، زید بن حارث، شما نبودید که برای من نامه نوشتید؟»

سر را پایین انداختند و گفتند: نه!

امام فرمود: «به خدا قسم نوشتید! ای مردم، شما مرا دعوت کردید به کوفه بیایم و آمدم. حال اگر از من بدتان آمده است، بگذارید بازگردم.»

قیس بن اشعث گفت: «آیا نمی‌خواهی با پسر عموی خود یزید بیعت کنی؟ من اطمینان می‌دهم که هیچ ضرری به تو نرسد.»

لحن امام تغییر کرد: «تو برادر برادرت هستی!» یعنی تو هم در خباثت مانند برادرت، محمدبن اشعث، هستی که مسلم را کشت.

بزرگ بدان قهرمانی را که دست ذلت به دشمن نداد و پای عقیده‌اش سر داد.

فرمود: «به خدا سوگند چنین نمی‌کنم! دست خود را مانند مثل بندگان که در مقابل هر ناچیز و ناکسی خم می‌شوند، به دست شما نمی‌دهم… به خدا پناه می‌برم از جباری که به روز رسیدگی و حساب ایمان نیاورد».

شتر را خوابانید و پیاده شد. بعد از این خطبه، زُهیر و بُریر هریک خطبه‌ای خواندند.

در خطبۀ دوم، لحن سخن امام(ع) فرق می‌کند و خطبه، شدید و محرک است.

مراحل سه‌گانۀ روز عاشورا

حال در واقعۀ کربلا این آیه چقدر تحقق پیدا کرده است! روز عاشورا تابلوی عجیبی است. آثار معجزه‌آسایی از این اشخاص بروز می‌کند: «کأنه لا یمسهم الم الحدید» گویی از ضربت شمشیر و تیر و نیزه احساس درد نمی‌کردند! چه حالی پیدا کرده بودند؟! می‌بینید همین بشر عالی، به خاطر هدف و عقیده، تحولی عجیب پیدا می‌کند. مورخان از روز عاشورا خیلی آشفته و نامنظم سخن گفته‌اند و تقدم و تأخر قضایا را معلوم نکرده‌اند. آن‌قدری که از مجموع قضایا معلوم می‌شود این است که روز عاشورا سه مرحله داشته است:

1.آرامش و ابلاغ رسالت و تحذیر و انذار نسبت به آینده زندگی و اجتماع و واقعیات پس از مرگ.

2.مرحلۀ مبارزه و جنگ و کشتار و خون و بدن‌هایی که به خاک و خون می‌غلتند.

3.مرحلۀ نهایی جنایت و ستم، از زدن و سر بریدن و سر بالای نیزه کردن و…

این مراحل هر کدام رنگی مخصوص به خود دارد. صبح نورانیت و صفا و سکون. ظهر رجز و حماسه و زد و خورد. و عصر شهواتی که چشم انسان را تاریک می‌کند و وحشیانه‌ترین جنایاتی که از بشر سر می‌زند…

سه خطبه از امام حسین(ع) نقل می‌کنند که در روز عاشورا ایراد فرمود. یکی همان اتمام حجت که دیروز بیان کردیم. امام در این خطبه از دشمن می‌پرسد که شما برای چه به جنگ من آمده‎اید و سفارش رسول خدا(ص) دربارۀ خودش را یادآوری آنان می‌کند و در آخر می‌فرماید که اگر هیچ سابقه و نسبت و امتیازی هم برای من نباشد، دست کم من مسلمانم هستم و مسلمان را بی‌جهت نباید کشت!

خطبۀ دیگر انشادیه‌ای است که حضرت، لشکر ابن زیاد را قسم می‌دهد که او وارث همه چیز پیامبر است. از زره و لباس گرفته تا اسلحه و اسب. در این خطبه می‌خواهد به عوام‌الناس آشکارا بنماید که بی‌گناه در معرض این حمله قرار گرفته است. اما این‌که آیا این سخنان ضمیمۀ خطبه اول بوده یا مستقل است، معلوم نیست.

گویند در هنگام ایراد خطبۀ اول، حضرت سوار بر شتر بود و در هنگام ایراد خطبۀ دوم یا سوم سوار بر اسب پیامبر (ص)، به نام مُرتَجِز شد که از زمان آن حضرت تا آن روز، یعنی بیش از پنجاه سال، زنده بوده است که خود این معمایی است. چون اسب این اندازه عمر ندارد.

خطبۀ پایانی و حماسی امام حسین(ع) در کربلا

خطبۀ آخر خیلی شدید و تند و حماسی و تکان‌دهنده است. باید آن منظره و آن گوینده زنده باشد تا بتوان تأثیر آن را دانست! و من نمی‌توانم آن را ترجمه کنم. اما ما لا یدرک کله لایترک کله. لذا آن را می‌خوانم.

غیر از این خطابه‌های امام، از حبیب و زهیر و حر هم خطابه‌هایی نقل شده است. که حسین(ع) سوار بر اسب شد و قرآنی را بر سر گرفت و این خطبه را خواند (شاید خطبۀ استشهادیه در ابتدای این خطبۀ سوم بوده است.) می‌فرماید: «تَبّاً لکم اَیَّتها الجماعهُ و تُرحاً…» مرگ بر شما باد و نابود شوید ای گروه مردمی که اینجا جمع شده‌اید! مطرود باشید! آن هنگام که صدای ضجه و نالۀ شما مردم ذلت‌زده برخاست، ما به نجاتتان شتافتیم. حال شما شمشیری را به روی ما می‌کشید که از آن ماست؟! شما کی شمشیرزن بودید؟ عده‌ای پراکنده و وحشی! این قدرت را تنها از جد من و پدر من و عموهای من پیدا کرده‌اید. قدرتی که از ما گرفته‌اید به روی ما بر می‌گردانید؟!

آیا آن آتش جنگی را که ما برای دشمنان خدا و مردم و مشرکان برافروختیم، می‌خواهید به جان ما بیفکنید؟! صبح از خواب برخاستید و بی‌تأمل همدست دشمن خود و بر ضد دوستانتان شدید؟! ای کاش با این پشتیبانی که از آنها می‌کنید، ذره‌ای حق و خیر در آنان سراغ می‌داشتید! نه عدلی را در میان شما رایج کرده‌اند که خود را مرهون آن بدانید و نه از ظلم آنان در امانید! شما که از ترس آنان خواب ندارید و امید از آینده بریده‌اید هم‌دست آنان شده‌اید! چرا بر سرتان از آسمان و زمین ذلت و بدبختی نبارد؟ هنوز جنگی روی نداده ما را واگذاشتید! تا شمشیرها در نیام است آینده‌بینی کنید. مانند پشه‌های حقیر که ناگهان به سویی هجوم می‌آورند، به سوی ما حمله آورده‌اید و بر سرمان ریخته‌اید! چرا؟ مصلحت است که عهدهای خود را نقض کرده‌اید؟ پایمال شوید! نابود شوید! از بندگان کنیز (بندگان شهوت و رقاصه‌ها و فاحشه‌ها) و پس مانده‌های احزاب متفرق و تفرفه‌جو و درمانده پیروی کرده‌اید! از آن کسان که قانون خدا را به دور انداخته‌اند و کلمات الهی را تحریف کرده‌اند. ریشه‌های گناه (یا افراد پراکنده‌ای) که با هم گرد آمده‌اند. ای دَم‌های شیطان (یعنی هیچ نفس عقل و ایمان در شما دمیده نشده است) و ای خاموش‌کنندگان چراغ سنت الهی، وای بر شما! اینان (یزید و ابن زیاد و عمرسعد) را یاری می‌رسانید و ما را بی‌یار و یاور می‌گذارید؟! این دو دلی و نفاق و بی‌رأیی شما سابقۀ دیرینه دارد و تردید اساس حیات اجتماعی شماست. همین ریشه‌های خبیث شاخه‌های شما روییده است. خبیث‌ترین میوه‌ای هستید که جز حزن و اندوه و تأثر از ثمرۀ بشریت بهره‌ای ندارید و با همۀ اجتماعتان لقمه‌ای هستید که هر غاصبی می‌تواند شما را ببلعد»!

«ألا و إن الدعی بن الدعى قد رکزنی بین اثنتین: السله و الذله، هیهات منا الذله! …» آگاه باشید، این ناکس ناکس‌زاده مرا مختار کرده است که بین جنگیدن و تن به ذلت دادن و دست ذلت به ناکس دادن یکی را اختیار کنم. من و ذلت؟! هیهات که من دست ذلت در دست کسی بگذارم! اگر چنین کنم، بندگی دنیا را در برابر طاغوت‌ها پذیرفته‌ام. یعنی پذیرفتن بندگی بشر تا ابد! هم‌اکنون آن مبدأیی که میزان عدل را برپا داشته است و اراده کرده که ضعیف خوردۀ قوی تر نشود، به من الهام می‌کند که حسین، تن به خواری مده! آن پیامبری که برای آزادی و نجات بشر برخاست و من در دامن او پرورش یافته‌ام به گوش من می‌خواند که تن به پستی مده! دامن‌هایی که مرا پروریدند و زهرا (س) که مرا شیر داد به من گفته‌اند که تن به ذلت ندهم، ولو آن‌که کشته شوم! خردمندان سرفراز و با حمیت آینده و گذشته، به من می‌گویند که تسلیم ذلت مشو! من مردانه و بزرگوارانه به خاک و خون غلتیدن را بر اطاعت از مردم پست برمی‌گزینم. تصمیم به جنگ با من گرفته‌اید؟ بگیرید! ولی هوشیار باشید که من برای پاس آزادی بشر و دنیای او، با همین یاران اندک و پیرمردان بر شما خواهم تاخت و با آن‌که سپاهی ندارم، در مقابلتان می‌ایستم»!

حضرت(ع) پس از این سخنان، اشعار فروه را خواند: «… اگر شکست دادیم کار تازه‌ای نکرده‌ایم و اگر (به ظاهر) شکست خوردیم، این شمایید که شکست خورده‌اید نه ما! قدرت حق را کسی نمی‌تواند شکست دهد. ترس در سرشت ما نیست. اکنون مصلحت چنین است که دل به مرگ نهیم و دولت در دست کسانی دیگر بیفتد. وقتی مرگ سنگینی سینۀ خود را از کسانی دور کرد، به جانب کسانی دیگر رو خواهد آورد»! امروز روز مرگ باعزت ماست و فردا روز مرگ باذلت شما! آنان که امروز ما را شماتت می‌کنند که چرا تن به سازش ندادید؟ بدانند که خود به بدتر از این دچار خواهند شد. به خدا سوگند ما را خواهید کشت و باز خواهید گشت. اما بدانید که از آن پس همان قدر آسودگی خواهید داشت که کسی پا بر رکاب کند. آن‌گاه است که آسیاب خون به گرد شما بچرخد و همچون ارابه‌ای که محورش در رفته است بر زمین بیفتید. بدانید که از این پس اجتماع سالم و ساکنی نخواهید داشت. پدرم از قول جدم، رسول خدا(ص) مرا از همۀ این ماجراها آگاه ساخته است. اما شما و شرکایتان جمع شوید و تأمل کنید و تصمیم بگیرید»!

سپس امام آیه‌ای خواند و دست‌ها را به آسمان بلند کرد و چنین دعا کرد: «خدایا باران رحمت خود را از اینان دریغ فرما. همچنان که آب روان بیابان را از ما دریغ داشتند! خداوندا قحط‌‌سال‌هایی همچون زمان یوسف و قوم مصر، بر ایشان نازل فرما! خدایا، آن جوانک ثقفی را بر اینان مسلط گردان که پی در پی جام زهر به کامشان فرو ریزد! این قوم دعوت ما را نپذیرفتند و ما را وانهادند».

حضرت خطبه را به پایان رساند و از اسب فرود آمد. کم کم همهمه‌ای در سپاه در گرفت و عده‌ای از تپه‌ماهورهای اطراف به حضرت پیوستند و عده‌ای هم گریختند. اما مظهر کامل تحول و انقلاب روحی، حر بن یزید ریاحی بود که وجدانش از زیر خروارها گناه سر برآورد و او نیز به یاری حضرت شتافت و خطابه‌ای ایراد کرد. فرماندهان که اوضاع را حساس دیدند، به سربازان نهیب زدند که حمله آوردند و کار را تمام کنند. ولی سربازان مردد شده بودند و کسی از آنان جرأت نمی‌کرد قدم پیش بگذارد. چندمدتی گذشت تا آنکه عمرسعد خود جلو آمد و برای تسکین خاطر ابن زیاد و جبران سخن چینی‌هایی که از او نزد اربابش کرده بودند، تیری در کمان نهاد و به سوی حضرت نشانه رفت و فریاد زد پیش امیر گواهی دهید که من اولین کسی بودم که به حسین تیر انداختم! در این هنگام، حضرت و یارانش پشت تپه‌ها و اسب‌ها سنگر گرفتند و جنگ آغاز شد و حریم و حجاب از بین رفت. حضرت به اصحاب فرمود: «برخیزید و قیام کنید و رو به مرگی آرید که در انتظار شماست».


یادآوری و معرفی: آیت‌الله طالقانی زمانی که در زندان به سر می‌برده، به صورت منظم و نیز پراکنده سخنانی پیرامون درس‌آموزی از قرآن و بهره‌گیری از مضامین آن برای زندگی ایراد کرده است که بخش منظم آن در کتاب «پرتوی از قرآن» به صورت تفسیر قرآن و بخش پراکندۀ آن بعدها در بخش «با قرآن در زندان» در کتاب «درس‌های قرآنی» منتشر شده است. بخش اخیر بر اساس یادداشت‌های شخصی محمدمهدی جعفری، از یاران و همراهان طالقانی در زندان، از آن سخنرانی‌ها تهیه شده است و از 19 شهریور 1343 تا 23 اردیبهشت 1344 را در بر می‌گیرد. جعفری در این باره می‌نویسد: «این مطالب را نه می‌توان تقریرات آیت‌الله طالقانی دانست و نه سخنرانی‌های ضبط شدۀ ایشان به حساب آورد. بلکه برداشت‌هایی است، غالباً نقل به مضمون، از این کمترین که گاه برای تکمیل جمله‌ای و مطلبی از خاطرۀ دچار پیری شده و احیاناً به فراموشی افتاده، سود جسته‌ام و گاه نیز از منابعی استفاده شده است.» مطلب حاضر متن سلسله سخنرانی‌های آیت‌الله طالقانی در دهۀ اول محرم در زندان قصر است که در هفت جلسه، از هفدهم اردیبهشت 1344 (برابر با پنجم محرم) تا بیست و سوم اردیبهشت 1344 (برابر با یازدهم محرم) درباره واقعه عاشورا ایراد شده است.

تاریخ ایجاد اثر: 17 تا 23 اردیبهشت 1344
منبع مورد استفاده: کتاب درس‌های قرآنی: با قرآن در زندان، در خانواده، در صحنه، (مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی، جلد اول)، به همت مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، نشر شرکت سهامی انتشار، 1386، چاپ دوم 1387، صص174 تا 233، به نقل از یادداشت‌های شخصی محمدمهدی جعفری

انتهای پیام

 

لینک کوتاه: shia-news.com/0018lm

گزارش خطا

۰

ارسال نظر

برچسب ها: شب عاشورا عاشورا آیت الله طالقانی امام حسین تاسوعا

بسم الله الرحمن الرحیم- سخنان حضرت ایت الله طالقانی برای روز عاشورا-برگرفته از شیعه نیوز-ب عجیبی است، شب عاشورا! پسر پیغمبر چه می‌کرد؟ از پسر شیرخواره در اردوی او هست تا پیرمرد نود ساله! ابروان عبدالرحمن بن عبدالرتب از کهنسالی به اندازه‌ای پایین افتاده که چشمش زیر آن درست نمی‌بیند. اکنون آب را بر روی زنان و کودکان بسته‌اند. جای آن است که همه خود را ببازند ولی سیدالشهدا یک دنیا صبر و تحمل است. همۀ اینها را می‌بییند ولی از رسالتش غافل نیست.

 

کد خبر: ۲۷۲۰۴۲

۱۶:۰۵ - ۱۶ مرداد ۱۴۰۱

به گزارش «شیعه نیوز»، آنچه می خوانید برگزیده ای از سخنان مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی درباره وقایع شب و روز عاشورا است که در دوران زندان حدود سال های 1344 بیان شده است (1):

شب عاشورا

شب عجیبی است، شب عاشورا! پسر پیغمبر چه می‌کرد؟ از پسر شیرخواره در اردوی او هست تا پیرمرد نود ساله! ابروان عبدالرحمن بن عبدالرتب از کهنسالی به اندازه‌ای پایین افتاده که چشمش زیر آن درست نمی‌بیند. اکنون آب را بر روی زنان و کودکان بسته‌اند. جای آن است که همه خود را ببازند ولی سیدالشهدا یک دنیا صبر و تحمل است. همۀ اینها را می‌بییند ولی از رسالتش غافل نیست. بخوانید ...

چرا نخستین مقتل سیدالشهدا (ع) مهم است؟

مرگ یزید چگونه بود؟ + عکس قبر یزید

در شب عاشورا پس از گرفتن مهلت، امام خطبۀ مشهور خود را خواند و در پایان همه را مخیر کرد که بین رفتن و ماندن یکی را برگزینند. بعد از آن فرمود خیمه‌ها را به هم نزدیک کنند تا سنگر باشد و بعد از آن امر به کندن خندق فرمود که در آن آتش بریزند. خیمه‌ای هم مخصوص اسلحه‌ها زده شد و خیمۀ دیگری که در آن غسل و شستشو کنند. و شگفت این‌که یاران امام به قدری از این پیشامد خوشحال‌اند که در آن اوضاع حساس با هم شوخی می‌کنند! در خیمۀ دیگر علی بن حسین(ع) است که بیمار شده و حسین به خواهر خویش سفارش می‌کند که از او پرستاری کند.

روز عاشورا و خطبۀ امام حسین (ع)

صبح طلوع کرد و روز عاشوراست. صدای الله اکبر بلند شد. نماز خواندند. در مقابل خیمه‌ها صف‌بندی انجام گرفت. میسره و میمنه دارد و فرماندۀ آنها حبیب و زهیر است. پرچم‌دار عباس بن علی(ع) است و خود امام در قلب سپاه است. دو صف در مقابل هم ایستادند و چند بار شمر در تیررس قرار گرفت و همه او را می‌شناختند. اجازه خواستند که او را با تیر بزنند. فرمود ما جنگ را شروع نمی‌کنیم. چه آنان ظاهراً مسلماناند! حضرت اول دعا می‌خواند: اتصال به مبدأ و التجایی به او. صفوف دشمن پیش می‌آید. حضرت باز دعا می‌خواند: «أللهم أنت ثقتی فی کل کرب و رجائی فی کل شده و أنت لی فی کل أمر نزل بی ثقه و عده.» هیچ درخواست نمی‌کند که خدا این مصیبت را برطرف کند. «فأنت ولی کل نعمه و صاحب کل حسنه و منتهی کل رغبته.» انسان باید خیلی بلندنظر باشد تا بفهمد امام چه می‌گوید. هدف همۀ وجود اوست.

به فرمان عمرسعد و شمر، برای تسریع در کار و بیدار نشدن وجدان‌ها، دستور پیشروی به صف داده می‌شود. منتهای همّ و غم امام آن است که آنان آرام بگیرند تا چند کلمه با آنها گفتگو کند. دو خطبه برای دشمنان خواند. عده‌ای از اصحاب هم سخن گفتند. حضرت در خطبۀ اول سوار شتر شد و مثل رعد خروشید به طوری که همۀ سپاه صدایش را می‌شنید. باز لشکر آرام نگرفت. آنان را تحریک می‌کردند که هیاهو و همهمه کنند. بعد فرمود: «یا أیها الناس، إسمعوا قولی» به سخن من گوش فرا دهید و ساکت باشید! شما بر گردن من حق دارید. باید حقتان را ادا کنم و چشم و گوشتان را به مصلحت خودتان و آیندۀ خودتان باز کنم و بگویم که چرا به سرزمین شما آمده‌ام. اگر گفته‌های مرا شنیدید و پذیرفتید و به انصاف رفتار کردید، سعادتمند خواهید شد. آن‌گاه که سخنانم تمام شد و دانستید برای چه آمده‌ام، می‌توانید تصمیم بگیرید. اما اگر حرف مرا نشنیدید و عذر مرا نپذیرفتید، در صلاح خود و دین و آینده‌تان بیندیشید: (فأجمعوا أمرکم و شرکاءکم ثم لا یکن أمرکم علیکم غمه ثم اقضوا إلى و لا تنظرون». اگر درست تأمل کردید و تصمیم گرفتید کار مرا تمام کنید. چنین کنید ولی من فقط به شما بگویم که بین من و شما خدایی حاکم است که کتاب را فرو فرستاد.

سپاه قدری آرام گرفت. در همین هنگام، حضرت از پشت سر صدای ضجه و نالۀ زنان را شنید و به عباس و اکبر فرمود آرامشان کنید تا خاطر من فقط به یک طرف مشغول باشد. هر دو طرف ساکت شدند و حتی شمر هم سکوت کرد. مورخان نوشته‌اند که امام نخست حمد خدای را گفت، اما چنان حمدی که ما تاکنون نظیر آن را نشنیده‌ایم: «ألحمدلله الذی جعل الدنیا دار الفناء و الزوال…» فرمود: «مغرور کسی است که فریب دنیا و مقام زندگی دنیا را بخورد و بدبخت کسی است که مفتون دنیا شود.» مبادا آمال و آرزوها شما را بفریبد. امید آن‌که به این شهوات امید ببندد قطع خواهد شد و دست خالی خواهد ماند. شما برای کاری اجتماع کرده‌اید که خدا را به خشم می‌آورد. چه پروردگار بزرگی است او و شما چه بد بندگانی برای او! شما کسانی که اسلام را به دنیا رسانیدید، آیا سزاوار است که بعد از پیامبر(ص) خون ذریه‌اش را بریزید؟ وای بر شما! هرگز به آنچه می‌خواهید نخواهید رسید. اول مرا بشناسید، سپس به عقل و وجدان خود مراجعه کنید». آن‌گاه نسب خودش را بیان می‌کند. سپس سفارش پیغمبر (ص) را دربارۀ خودش به یاد آنان آورد و اتمام حجت کرد: «آیا من پسر دختر پیامبر شما نیستم؟ آیا من پسر وصی پیامبر شما و اولین مؤمن به اسلام نیستم؟ حمزه عموی من نیست؟ آیا نشنیده‌اید که رسول خدا دربارۀ من و برادرم فرمود: «هذان سیدا الشباب أهل الجنه»؟ من هرگز دروغ نگفته‌ام ولی اگر شما مرا دروغ‌گو می‌پندارید، از صحابۀ رسول خدا که بین شما هستند، بپرسید! جابر، انس بن مالک، سعید. اینان همه به شما خواهند گفت که این سخن را که گفتم، از پیامبر شنیده‌اند. آیا همین برای شما کافی نیست که دست از کشتن من بردارید؟

سخنان امام(ع) کم کم تأثیر می‌کند و وجدان‌ها را تکان می‌دهد. شمر به میان می‌افتد و می‌گوید: «کسی اگر بفهمد تو چه می‌گویی، خدا را با یک حرف پرستیده است!» و حبیب در جواب او می‌گوید: «تو خدا را به هفتاد رو می‌پرستی و نمی‌دانی!» شمر تودهنی می‌خورد و ساکت می‌شود. امام ادامه داد: «این نسب من و این سخن پیامبر (ص) دربارۀ من. آن هم شاهدان. از اینها گذشته، من یک فرد مسلمانم. مسلمان را که بی‌جهت به قتل نمی‌رسانند. آیا شما از ابن زیاد که همۀ مالتان را برده و مردان شما را کشته است، طرفداری می‌کنید؟». همه ساکت‌اند. حرفی ندارند که بگویند. بعد حضرت سران سپاه را صدا کرد.

«حجار بن ابجر، شبث بن ربعی، قیس بن اشعث، زید بن حارث، شما نبودید که برای من نامه نوشتید؟»

سر را پایین انداختند و گفتند: نه!

امام فرمود: «به خدا قسم نوشتید! ای مردم، شما مرا دعوت کردید به کوفه بیایم و آمدم. حال اگر از من بدتان آمده است، بگذارید بازگردم.»

قیس بن اشعث گفت: «آیا نمی‌خواهی با پسر عموی خود یزید بیعت کنی؟ من اطمینان می‌دهم که هیچ ضرری به تو نرسد.»

لحن امام تغییر کرد: «تو برادر برادرت هستی!» یعنی تو هم در خباثت مانند برادرت، محمدبن اشعث، هستی که مسلم را کشت.

بزرگ بدان قهرمانی را که دست ذلت به دشمن نداد و پای عقیده‌اش سر داد.

فرمود: «به خدا سوگند چنین نمی‌کنم! دست خود را مانند مثل بندگان که در مقابل هر ناچیز و ناکسی خم می‌شوند، به دست شما نمی‌دهم… به خدا پناه می‌برم از جباری که به روز رسیدگی و حساب ایمان نیاورد».

شتر را خوابانید و پیاده شد. بعد از این خطبه، زُهیر و بُریر هریک خطبه‌ای خواندند.

در خطبۀ دوم، لحن سخن امام(ع) فرق می‌کند و خطبه، شدید و محرک است.

مراحل سه‌گانۀ روز عاشورا

حال در واقعۀ کربلا این آیه چقدر تحقق پیدا کرده است! روز عاشورا تابلوی عجیبی است. آثار معجزه‌آسایی از این اشخاص بروز می‌کند: «کأنه لا یمسهم الم الحدید» گویی از ضربت شمشیر و تیر و نیزه احساس درد نمی‌کردند! چه حالی پیدا کرده بودند؟! می‌بینید همین بشر عالی، به خاطر هدف و عقیده، تحولی عجیب پیدا می‌کند. مورخان از روز عاشورا خیلی آشفته و نامنظم سخن گفته‌اند و تقدم و تأخر قضایا را معلوم نکرده‌اند. آن‌قدری که از مجموع قضایا معلوم می‌شود این است که روز عاشورا سه مرحله داشته است:

1.آرامش و ابلاغ رسالت و تحذیر و انذار نسبت به آینده زندگی و اجتماع و واقعیات پس از مرگ.

2.مرحلۀ مبارزه و جنگ و کشتار و خون و بدن‌هایی که به خاک و خون می‌غلتند.

3.مرحلۀ نهایی جنایت و ستم، از زدن و سر بریدن و سر بالای نیزه کردن و…

این مراحل هر کدام رنگی مخصوص به خود دارد. صبح نورانیت و صفا و سکون. ظهر رجز و حماسه و زد و خورد. و عصر شهواتی که چشم انسان را تاریک می‌کند و وحشیانه‌ترین جنایاتی که از بشر سر می‌زند…

سه خطبه از امام حسین(ع) نقل می‌کنند که در روز عاشورا ایراد فرمود. یکی همان اتمام حجت که دیروز بیان کردیم. امام در این خطبه از دشمن می‌پرسد که شما برای چه به جنگ من آمده‎اید و سفارش رسول خدا(ص) دربارۀ خودش را یادآوری آنان می‌کند و در آخر می‌فرماید که اگر هیچ سابقه و نسبت و امتیازی هم برای من نباشد، دست کم من مسلمانم هستم و مسلمان را بی‌جهت نباید کشت!

خطبۀ دیگر انشادیه‌ای است که حضرت، لشکر ابن زیاد را قسم می‌دهد که او وارث همه چیز پیامبر است. از زره و لباس گرفته تا اسلحه و اسب. در این خطبه می‌خواهد به عوام‌الناس آشکارا بنماید که بی‌گناه در معرض این حمله قرار گرفته است. اما این‌که آیا این سخنان ضمیمۀ خطبه اول بوده یا مستقل است، معلوم نیست.

گویند در هنگام ایراد خطبۀ اول، حضرت سوار بر شتر بود و در هنگام ایراد خطبۀ دوم یا سوم سوار بر اسب پیامبر (ص)، به نام مُرتَجِز شد که از زمان آن حضرت تا آن روز، یعنی بیش از پنجاه سال، زنده بوده است که خود این معمایی است. چون اسب این اندازه عمر ندارد.

خطبۀ پایانی و حماسی امام حسین(ع) در کربلا

خطبۀ آخر خیلی شدید و تند و حماسی و تکان‌دهنده است. باید آن منظره و آن گوینده زنده باشد تا بتوان تأثیر آن را دانست! و من نمی‌توانم آن را ترجمه کنم. اما ما لا یدرک کله لایترک کله. لذا آن را می‌خوانم.

غیر از این خطابه‌های امام، از حبیب و زهیر و حر هم خطابه‌هایی نقل شده است. که حسین(ع) سوار بر اسب شد و قرآنی را بر سر گرفت و این خطبه را خواند (شاید خطبۀ استشهادیه در ابتدای این خطبۀ سوم بوده است.) می‌فرماید: «تَبّاً لکم اَیَّتها الجماعهُ و تُرحاً…» مرگ بر شما باد و نابود شوید ای گروه مردمی که اینجا جمع شده‌اید! مطرود باشید! آن هنگام که صدای ضجه و نالۀ شما مردم ذلت‌زده برخاست، ما به نجاتتان شتافتیم. حال شما شمشیری را به روی ما می‌کشید که از آن ماست؟! شما کی شمشیرزن بودید؟ عده‌ای پراکنده و وحشی! این قدرت را تنها از جد من و پدر من و عموهای من پیدا کرده‌اید. قدرتی که از ما گرفته‌اید به روی ما بر می‌گردانید؟!

آیا آن آتش جنگی را که ما برای دشمنان خدا و مردم و مشرکان برافروختیم، می‌خواهید به جان ما بیفکنید؟! صبح از خواب برخاستید و بی‌تأمل همدست دشمن خود و بر ضد دوستانتان شدید؟! ای کاش با این پشتیبانی که از آنها می‌کنید، ذره‌ای حق و خیر در آنان سراغ می‌داشتید! نه عدلی را در میان شما رایج کرده‌اند که خود را مرهون آن بدانید و نه از ظلم آنان در امانید! شما که از ترس آنان خواب ندارید و امید از آینده بریده‌اید هم‌دست آنان شده‌اید! چرا بر سرتان از آسمان و زمین ذلت و بدبختی نبارد؟ هنوز جنگی روی نداده ما را واگذاشتید! تا شمشیرها در نیام است آینده‌بینی کنید. مانند پشه‌های حقیر که ناگهان به سویی هجوم می‌آورند، به سوی ما حمله آورده‌اید و بر سرمان ریخته‌اید! چرا؟ مصلحت است که عهدهای خود را نقض کرده‌اید؟ پایمال شوید! نابود شوید! از بندگان کنیز (بندگان شهوت و رقاصه‌ها و فاحشه‌ها) و پس مانده‌های احزاب متفرق و تفرفه‌جو و درمانده پیروی کرده‌اید! از آن کسان که قانون خدا را به دور انداخته‌اند و کلمات الهی را تحریف کرده‌اند. ریشه‌های گناه (یا افراد پراکنده‌ای) که با هم گرد آمده‌اند. ای دَم‌های شیطان (یعنی هیچ نفس عقل و ایمان در شما دمیده نشده است) و ای خاموش‌کنندگان چراغ سنت الهی، وای بر شما! اینان (یزید و ابن زیاد و عمرسعد) را یاری می‌رسانید و ما را بی‌یار و یاور می‌گذارید؟! این دو دلی و نفاق و بی‌رأیی شما سابقۀ دیرینه دارد و تردید اساس حیات اجتماعی شماست. همین ریشه‌های خبیث شاخه‌های شما روییده است. خبیث‌ترین میوه‌ای هستید که جز حزن و اندوه و تأثر از ثمرۀ بشریت بهره‌ای ندارید و با همۀ اجتماعتان لقمه‌ای هستید که هر غاصبی می‌تواند شما را ببلعد»!

«ألا و إن الدعی بن الدعى قد رکزنی بین اثنتین: السله و الذله، هیهات منا الذله! …» آگاه باشید، این ناکس ناکس‌زاده مرا مختار کرده است که بین جنگیدن و تن به ذلت دادن و دست ذلت به ناکس دادن یکی را اختیار کنم. من و ذلت؟! هیهات که من دست ذلت در دست کسی بگذارم! اگر چنین کنم، بندگی دنیا را در برابر طاغوت‌ها پذیرفته‌ام. یعنی پذیرفتن بندگی بشر تا ابد! هم‌اکنون آن مبدأیی که میزان عدل را برپا داشته است و اراده کرده که ضعیف خوردۀ قوی تر نشود، به من الهام می‌کند که حسین، تن به خواری مده! آن پیامبری که برای آزادی و نجات بشر برخاست و من در دامن او پرورش یافته‌ام به گوش من می‌خواند که تن به پستی مده! دامن‌هایی که مرا پروریدند و زهرا (س) که مرا شیر داد به من گفته‌اند که تن به ذلت ندهم، ولو آن‌که کشته شوم! خردمندان سرفراز و با حمیت آینده و گذشته، به من می‌گویند که تسلیم ذلت مشو! من مردانه و بزرگوارانه به خاک و خون غلتیدن را بر اطاعت از مردم پست برمی‌گزینم. تصمیم به جنگ با من گرفته‌اید؟ بگیرید! ولی هوشیار باشید که من برای پاس آزادی بشر و دنیای او، با همین یاران اندک و پیرمردان بر شما خواهم تاخت و با آن‌که سپاهی ندارم، در مقابلتان می‌ایستم»!

حضرت(ع) پس از این سخنان، اشعار فروه را خواند: «… اگر شکست دادیم کار تازه‌ای نکرده‌ایم و اگر (به ظاهر) شکست خوردیم، این شمایید که شکست خورده‌اید نه ما! قدرت حق را کسی نمی‌تواند شکست دهد. ترس در سرشت ما نیست. اکنون مصلحت چنین است که دل به مرگ نهیم و دولت در دست کسانی دیگر بیفتد. وقتی مرگ سنگینی سینۀ خود را از کسانی دور کرد، به جانب کسانی دیگر رو خواهد آورد»! امروز روز مرگ باعزت ماست و فردا روز مرگ باذلت شما! آنان که امروز ما را شماتت می‌کنند که چرا تن به سازش ندادید؟ بدانند که خود به بدتر از این دچار خواهند شد. به خدا سوگند ما را خواهید کشت و باز خواهید گشت. اما بدانید که از آن پس همان قدر آسودگی خواهید داشت که کسی پا بر رکاب کند. آن‌گاه است که آسیاب خون به گرد شما بچرخد و همچون ارابه‌ای که محورش در رفته است بر زمین بیفتید. بدانید که از این پس اجتماع سالم و ساکنی نخواهید داشت. پدرم از قول جدم، رسول خدا(ص) مرا از همۀ این ماجراها آگاه ساخته است. اما شما و شرکایتان جمع شوید و تأمل کنید و تصمیم بگیرید»!

سپس امام آیه‌ای خواند و دست‌ها را به آسمان بلند کرد و چنین دعا کرد: «خدایا باران رحمت خود را از اینان دریغ فرما. همچنان که آب روان بیابان را از ما دریغ داشتند! خداوندا قحط‌‌سال‌هایی همچون زمان یوسف و قوم مصر، بر ایشان نازل فرما! خدایا، آن جوانک ثقفی را بر اینان مسلط گردان که پی در پی جام زهر به کامشان فرو ریزد! این قوم دعوت ما را نپذیرفتند و ما را وانهادند».

حضرت خطبه را به پایان رساند و از اسب فرود آمد. کم کم همهمه‌ای در سپاه در گرفت و عده‌ای از تپه‌ماهورهای اطراف به حضرت پیوستند و عده‌ای هم گریختند. اما مظهر کامل تحول و انقلاب روحی، حر بن یزید ریاحی بود که وجدانش از زیر خروارها گناه سر برآورد و او نیز به یاری حضرت شتافت و خطابه‌ای ایراد کرد. فرماندهان که اوضاع را حساس دیدند، به سربازان نهیب زدند که حمله آوردند و کار را تمام کنند. ولی سربازان مردد شده بودند و کسی از آنان جرأت نمی‌کرد قدم پیش بگذارد. چندمدتی گذشت تا آنکه عمرسعد خود جلو آمد و برای تسکین خاطر ابن زیاد و جبران سخن چینی‌هایی که از او نزد اربابش کرده بودند، تیری در کمان نهاد و به سوی حضرت نشانه رفت و فریاد زد پیش امیر گواهی دهید که من اولین کسی بودم که به حسین تیر انداختم! در این هنگام، حضرت و یارانش پشت تپه‌ها و اسب‌ها سنگر گرفتند و جنگ آغاز شد و حریم و حجاب از بین رفت. حضرت به اصحاب فرمود: «برخیزید و قیام کنید و رو به مرگی آرید که در انتظار شماست».


یادآوری و معرفی: آیت‌الله طالقانی زمانی که در زندان به سر می‌برده، به صورت منظم و نیز پراکنده سخنانی پیرامون درس‌آموزی از قرآن و بهره‌گیری از مضامین آن برای زندگی ایراد کرده است که بخش منظم آن در کتاب «پرتوی از قرآن» به صورت تفسیر قرآن و بخش پراکندۀ آن بعدها در بخش «با قرآن در زندان» در کتاب «درس‌های قرآنی» منتشر شده است. بخش اخیر بر اساس یادداشت‌های شخصی محمدمهدی جعفری، از یاران و همراهان طالقانی در زندان، از آن سخنرانی‌ها تهیه شده است و از 19 شهریور 1343 تا 23 اردیبهشت 1344 را در بر می‌گیرد. جعفری در این باره می‌نویسد: «این مطالب را نه می‌توان تقریرات آیت‌الله طالقانی دانست و نه سخنرانی‌های ضبط شدۀ ایشان به حساب آورد. بلکه برداشت‌هایی است، غالباً نقل به مضمون، از این کمترین که گاه برای تکمیل جمله‌ای و مطلبی از خاطرۀ دچار پیری شده و احیاناً به فراموشی افتاده، سود جسته‌ام و گاه نیز از منابعی استفاده شده است.» مطلب حاضر متن سلسله سخنرانی‌های آیت‌الله طالقانی در دهۀ اول محرم در زندان قصر است که در هفت جلسه، از هفدهم اردیبهشت 1344 (برابر با پنجم محرم) تا بیست و سوم اردیبهشت 1344 (برابر با یازدهم محرم) درباره واقعه عاشورا ایراد شده است.

تاریخ ایجاد اثر: 17 تا 23 اردیبهشت 1344
منبع مورد استفاده: کتاب درس‌های قرآنی: با قرآن در زندان، در خانواده، در صحنه، (مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی، جلد اول)، به همت مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی، نشر شرکت سهامی انتشار، 1386، چاپ دوم 1387، صص174 تا 233، به نقل از یادداشت‌های شخصی محمدمهدی جعفری

موافقین ۰ مخالفین ۰

ترفندهای سیاسی امریکای روباه-1!!

بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- اقای غنی ریس جمهور قبلی – فرمودند من  انچه از دست من  برمی امدکردم- اشکال  دراینجا است کهمهم انها مطابق دتور امریکا بوده است  وگاهی ایشان برخورد با امریکا داشته است مودبانه گفته بودند میتوانی کناربروی وشغل دیگری پیدا کنی- ایشان  سیاست  خداوندمنان را نمیشناسد که امریکا مجبور میکند برخلاف میل وسیاست قبلی خودعمل کند خداوندمنان باطاغوتیان یک سیاست این چنینی دارد صدام انزمان که اسرائیل را پذیرفت بقول معروف- ریش اش به باد دادپودری بهصورتاش زدند وکمی خوشگلاش کردند- اقای غنی هم همینطور-طالبان عربستان باسیاست امریکابوجود اورد وبه انها گفتندیکمذهب متعصبرا بوجودبیاورید انها  هم هرچه امریکاگفت عمل کردند یک دفعه گفتندسیاست مامتغیر کرده است درکابلمشروب فروشی ایجاد شدوموادمخدر امد وکلوب  رقص اوازو درستشد دوست دختر وپسرپیدا شد وغیره طالبان هیچگونه عکسالعملی نشان نداد وبمب هم نگذاشت-تنها ایتالله العظمی  اصف المحسنی  رحمتالله علیه عکس العمل نشانداد وشایعه است که به ایشان پست وزیردادگستری دادند قبول نکذد چون برای افراد خود پارتی بازی میکردند لذا امریکا از طریق پاکستان به طالبان کمک میکرد که دراینده مشترکا حکومت کنند جریان روستاه سربسته یک جنگ موش وگربه بودکه سرانجام از همه لحاظ بنفع طالبان بود که طالبان اسلحه ودارو  وماشین وغیره بدست میاورد وپنج نفر انتحاری انجا حساب ارتش اقای غنی رمیرسیدند ودرنتجه مردم فراری میشدندومشکلات  اقای غنی زیادمیشد تا انجا کهدیگربودجه نداشتند وبایدمسئله بصورت واقعی حل شود حال چه ترنفدهای میزد باور نکردنی است ومقداری من بیان کنم- المانها درتکونولوژی جلو بودند ترفندهای زیادی میزدندیک پنچتائی به مایاد دادند منخیلی درفیلمهای مستند خارجی دیدم ازجمله  ا جاق خوراک پذی  مال امریکا است فتیله بالا بکشید منفجر میشود ولی بهسربازان خودنگفته بود انها وارد خانه روستاوی همهفرارکردندوفقط پنچ نفر از طالبان انجا هستندجاده مداوم مین ذاری میکنند یکی دیگر انفجاری باسیخ مشهور بود المانها ته تخت یک سیخی  بوسط تخت چسبید است بهمحض انکه شخصی روی تخب بخواب د این سیخ واردیک سورخ میشود ویکی  پریز زائه را تغیرجهت میدهد بمب منفجر میشود مانندپریز چراغ روی ان تخت یک پیتو گذاشتن که تا سیخ دیه نشود بفرمانده روسی که خیلی جوان است- میگویند اطاق شما است وروی تحت دراز میکشد وتخت به هوا میرود ویا درکمد تعداد زیادی  کتاب است یکعنوانی دارد که فرد انگیزه میکند مثلا روس های کودن تا کتاب راباز میکندمنفجر میشودتا اطاع به فرماندهی کل برسد  تعدادی کشته شدهاند ازجمه  بشکه قیر استکه  انرا گرم کنند  درجنگ  ایران وعراق تعدادی کار گذاشتندیک سرهنگ عراقی یکی از انها برد برای ساختمان سای خوداش منفجرشد  صدام هم گفت انتقام سختیب بگیرید- یکی دیگر دریک دهکده لب جاده فقط پنچنفراز طالبان بودند غالبا انگلیسی ها مسئول بودندهرچه کردندتلفات زیادی دادند  مثلا بصورت عشایری هجرت میکردند انگلیسی با هلی کوپیترسرکشی میکردند انهایکدفعه نزدیکی یک غاری جای امنی رست کردند واسلحه انجه قرادادند که قابل کشف نبود هلی کوپتر که امدسرکشی کند با  استینگرزدند رفتندداخل غار  انگلیسی نیرو فرستادندتمام  اطراف جادهرا بمباران کردندولی طبق یک روش محاسباتی  نظامی مین کاشته بودند وتعدادی از تانکه وماشین ها روی مین رفتندوغارا جستجو کردند چیز پیدا نکردند ویادرهماندهکدهلب جاده که متروکهشدهبود پشت ر سیخ کار گذاشتند وجلوی ر در کوچه زیر زمین موادمنفجر کار گذاشتند درب که باز کردندوموادمنفجر عمل کرد وتعدادی را کشت وغیره لذا  کارامریکادرجهان اثرمنفی میکذارد ولی خوب  باز دنیا محتاج امریکا است وخداوندمنان کم کم چین را علم میکند وغیره تاامریکا پاسخی درست حسابی بگیرد شاید متنبه شودبسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- اقای غنی ریس جمهور قبلی – فرمودند من  انچه از دست من  برمی امدکردم- اشکال  دراینجا است کهمهم انها مطابق دتور امریکا بوده است  وگاهی ایشان برخورد با امریکا داشته است مودبانه گفته بودند میتوانی کناربروی وشغل دیگری پیدا کنی- ایشان  سیاست  خداوندمنان را نمیشناسد که امریکا مجبور میکند برخلاف میل وسیاست قبلی خودعمل کند خداوندمنان باطاغوتیان یک سیاست این چنینی دارد صدام انزمان که اسرائیل را پذیرفت بقول معروف- ریش اش به باد دادپودری بهصورتاش زدند وکمی خوشگلاش کردند- اقای غنی هم همینطور-طالبان عربستان باسیاست امریکابوجود اورد وبه انها گفتندیکمذهب متعصبرا بوجودبیاورید انها  هم هرچه امریکاگفت عمل کردند یک دفعه گفتندسیاست مامتغیر کرده است درکابلمشروب فروشی ایجاد شدوموادمخدر امد وکلوب  رقص اوازو درستشد دوست دختر وپسرپیدا شد وغیره طالبان هیچگونه عکسالعملی نشان نداد وبمب هم نگذاشت-تنها ایتالله العظمی  اصف المحسنی  رحمتالله علیه عکس العمل نشانداد وشایعه است که به ایشان پست وزیردادگستری دادند قبول نکذد چون برای افراد خود پارتی بازی میکردند لذا امریکا از طریق پاکستان به طالبان کمک میکرد که دراینده مشترکا حکومت کنند جریان روستاه سربسته یک جنگ موش وگربه بودکه سرانجام از همه لحاظ بنفع طالبان بود که طالبان اسلحه ودارو  وماشین وغیره بدست میاورد وپنج نفر انتحاری انجا حساب ارتش اقای غنی رمیرسیدند ودرنتجه مردم فراری میشدندومشکلات  اقای غنی زیادمیشد تا انجا کهدیگربودجه نداشتند وبایدمسئله بصورت واقعی حل شود حال چه ترنفدهای میزد باور نکردنی است ومقداری من بیان کنم- المانها درتکونولوژی جلو بودند ترفندهای زیادی میزدندیک پنچتائی به مایاد دادند منخیلی درفیلمهای مستند خارجی دیدم ازجمله  ا جاق خوراک پذی  مال امریکا است فتیله بالا بکشید منفجر میشود ولی بهسربازان خودنگفته بود انها وارد خانه روستاوی همهفرارکردندوفقط پنچ نفر از طالبان انجا هستندجاده مداوم مین ذاری میکنند یکی دیگر انفجاری باسیخ مشهور بود المانها ته تخت یک سیخی  بوسط تخت چسبید است بهمحض انکه شخصی روی تخب بخواب د این سیخ واردیک سورخ میشود ویکی  پریز زائه را تغیرجهت میدهد بمب منفجر میشود مانندپریز چراغ روی ان تخت یک پیتو گذاشتن که تا سیخ دیه نشود بفرمانده روسی که خیلی جوان است- میگویند اطاق شما است وروی تحت دراز میکشد وتخت به هوا میرود ویا درکمد تعداد زیادی  کتاب است یکعنوانی دارد که فرد انگیزه میکند مثلا روس های کودن تا کتاب راباز میکندمنفجر میشودتا اطاع به فرماندهی کل برسد  تعدادی کشته شدهاند ازجمه  بشکه قیر استکه  انرا گرم کنند  درجنگ  ایران وعراق تعدادی کار گذاشتندیک سرهنگ عراقی یکی از انها برد برای ساختمان سای خوداش منفجرشد  صدام هم گفت انتقام سختیب بگیرید- یکی دیگر دریک دهکده لب جاده فقط پنچنفراز طالبان بودند غالبا انگلیسی ها مسئول بودندهرچه کردندتلفات زیادی دادند  مثلا بصورت عشایری هجرت میکردند انگلیسی با هلی کوپیترسرکشی میکردند انهایکدفعه نزدیکی یک غاری جای امنی رست کردند واسلحه انجه قرادادند که قابل کشف نبود هلی کوپتر که امدسرکشی کند با  استینگرزدند رفتندداخل غار  انگلیسی نیرو فرستادندتمام  اطراف جادهرا بمباران کردندولی طبق یک روش محاسباتی  نظامی مین کاشته بودند وتعدادی از تانکه وماشین ها روی مین رفتندوغارا جستجو کردند چیز پیدا نکردند ویادرهماندهکدهلب جاده که متروکهشدهبود پشت ر سیخ کار گذاشتند وجلوی ر در کوچه زیر زمین موادمنفجر کار گذاشتند درب که باز کردندوموادمنفجر عمل کرد وتعدادی را کشت وغیره لذا  کارامریکادرجهان اثرمنفی میکذارد ولی خوب  باز دنیا محتاج امریکا است وخداوندمنان کم کم چین را علم میکند وغیره تاامریکا پاسخی درست حسابی بگیرد شاید متنبه شود

موافقین ۰ مخالفین ۰